۷/۲۴/۱۳۸۸

پشت پرده ناپدید شدن سعیده پورآقایی




درک ماجرای گم شدن سعیده پورآقایی و اخبار ضد نقیص و پراکنده ای که درباره او منتشر شد برای من و همسرم سپیده پورآقایی " خواهر سعیده " بیش از 20 روز نهایتا با نشان دادن سعیده در شبکه دو اخبار بیست و سی طول کشید. بنابراین در حالیکه دیشب تکرار مصاحبه همسرم سپیده در برنامه زن امروز با " VOA " را می دیدم لازم دانستم برای کسانیکه مانند ما درگیر این ماجرا نبودند به جهت درک بیشتر توضیحاتی را ارایه بدهم و با کنکاش در برخی از موارد ضد و نقیص نوری بر نقاط تاریک آن بیاندازم.

قبل از آن لازم است خلاصه ای از ماجرا را برای کسانیکه کمتر از این موضوع اطلاع دارند بیان کنم.

سعیده، دختری 16 ساله، اندکی بعد از انتخابات، در اوج اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات در 13 تیرماه از خانه ناپدید می شود. مادر او جستجو برای یافتن او را آغاز می کند. دوبار به آگاهی می رود و در حالیکه بدنبال دخترش به مانند سایر بازداشت شدگان و کشته شدگان به زندانها، پزشک قانونی و بیمارستانها می رود، چون جوابی نمی گیرد نا امیدانه به دفتر ریاست جمهوری متوسل می شود و نامه ای به آنجا می فرستد.

بعد از چند روز از دفتر ریاست جمهوری به او زنگ می زنند و می گویند برای شناسایی جسد دخترت به بلوک شش پزشک قانونی برو. ( کروبی در نامه سرگشاده اش به افکار عمومی اشاره می کند حال اگر بگویم کدام مقام دولتی و با چه انگیزه ایی جنازه را به مادرش نشان داده می گویند چرا این حرفها را زدی؟ ) بهرحال مادر به آنجا می رود و باجسدی روبرو می شود که غیر قابل شناسایی بوده و از زانو به بالا تماما سوخته است. اما چون ساعت و گردبند سعیده را بر روی جسد می بیند تشخیص می دهد جسد مربوط به سعیده است.

مادر سعیده از آنجایی که سعیده به اذعان مامور پلیس امنیت و مادرش هر شب الله و اکبر می گفته و در همه تظاهراتها در صف اول شرکت می کرده به این یقین می رسد که سعیده نیز به مانند ترانه موسوی به سرنوشتی هولناک گرفتار شده. یعنی سعیده دستگیر شده، به منظور از بین بردن آثار شکنجه و آزار و اذیتهای غیر اخلاقی سوزانده شده و کشته شده است. در چنین شرایطی مادر سعیده وظیفه خود می داند با هر هزینه ای که شده برای تنها دخترش مراسم ختم برگزار کند تا خون دخترش پایمال نشود.


از آنجایی که سعیده و مادرش تنها زندگی می کردند و کسی را نداشتند مادرش بعد از تصور کشته شدن سعیده، از شخصی بنام اشراقی برای برگزاری مراسم ختم کمک می گیرد و موضوع را با او درمیان می گذارد، ظاهرا او نیز ترتیب برگزاری مراسم را داده و موضوع را به کمیته پیگیری منتخب موسوی، کروبی و خاتمی اطلاع می دهد.


خبر بعد از مدتی با درز کردن به اینترنت و ماهواره عمومی می شود. ( مهدی محمودیان خبرنگار و عضو حزب مشارکت طی مصاحبه ای با صدای آمریکا می گوید قبر سعیده را در قطعه 302 بهشت زهرا دیدم اما معلوم نیست به چه دلیل این قبر بعد از مدتی ناپدید شده است.) ایشان بلافاصله بعد از این مصاحبه دستگیر و زندانی می شود.

بعد از عمومی شدن خبر، نیروهای امنیتی دیگر اجازه دیدار مادر سعیده را به هیچ کس نمی دهند و بعد از مدتی در حالیکه حملات شدیدی بر علیه مهدی کروبی صورت می گیرد، طی یورشی، محمد داوری و مرتضی الویری که این موضوعات را پیگیری می کردند دستگیر و زندانی می شوند و دفتر حزب اعتماد ملی و دفتر پی گیری تعطیل و از فعالیت هیات پیگیری منتخب کروبی، موسوی و خاتمی جلوگیری بعمل می آید.

بعد از این موضوع کم کم رسانه های منصوب به حکومت خبرزنده بودن سعیده را منتشر کردند و نهایتا در تاریخ 31 شهریور سعیده و مادرش در اخبار ساعت بیست و سی ظاهر شدند. مادر سعیده صحبتهای قبلی خود مانند دیدن جسد و . . . را نادیده می گیرد و می گوید دلیل اینکه گفتم سعیده کشته شده و مراسمی برای او گرفتم به خاطر تماس تلفنی شخصی نامعلوم بوده . در این تلفن به من گفته میشد: سعیده دستگیر شده کشته شده و سوزانده شده و باید برای او مراسم ختم بگیری!؟

مادر سعیده بعد از این تلفن می گوید: من هم بخاطر فشار اطرافیان که می خواستند بدانند چه بلایی بر سر سعیده آمده برای او مراسم ختم گرفتم، تا از شر آنها راحت شوم.

سعیده نیز در مصاحبه ی خود درباره 2 ماهی که هیچ اطلاعی از او نبود می گوید: چون مادرم اجازه خروج از منزل را به من را نمی داد و در را بر روی من قفل کرده بود از تراس طبقه سوم پریدم بیرون. پایم شکست و خانواده ی مهربانی در این دو ماه از من نگهداری کردند و حالا نیروهای امنیتی من را پیدا کرده و به خانه برگرداندند. در این مدت محسنی اژه ای و اعضای هیات سه نفره قوه قضاییه گفتند: سعیده 16 ساله 6 بار از خانه فرار کرده سه بار هم به جرم فرار دستگیر شده و یکبار هم به نقل از روزنامه کیهان در دادگاه محکوم به ازدواج اجباری شده.

زمان اطلاع من و همسرم سپیده از این موضوع موقعی بود که این خبر در اینترنت و ماهواره منتشر شد. سپیده خبر کشته شدن سعیده را از " VOA " شنید. تمام موارد اعم از عکس، نام پدر، نام مادر و سن با سعیده مطابقت داشت. در حالیکه سپیده به شدت گریه می کرد به من زنگ زد و مختصری از ماجرایی که بر سعیده رفته را ذکر کرد ( ماجرایی شبیه ترانه موسوی )، موهای بدنم سیخ شد و اشک در چشمانم جاری شد.

فردای آنروز دو موضوع ما را امیدوار می کرد که ممکن است خبر اشتباه باشد اول اینکه پدر سعیده بر خلاف اخبار منتشر شده شهید نبود دوم اینکه در مراسم ختم او چند سردار سپاه و سرانی از دولت شرکت کرده بودند و این نشان می داد ممکن است اصل ماجرا . . . باشد.

لازم به ذکر است سپیده خواهر ناتنی سعیده است که از پدر یکی و از مادر جدا هستند. پدر مشترک سپیده و سعیده در سال 1380 بر اثر عارضه قلبی در می گذرد و بعد از درگذشت پدر؛ مادر سعیده بنا بر ملاحظات خانوادگی، ارتباط سپیده و هرمز خواهر و بردار ناتنی سعیده را با خودشان قطع می کند. نتیجه آنکه سپیده از سعیده 8 سال بی اطلاع می ماند و بدلیل اینکه مادر سعیده چند بار نقل و مکان می کند در زمان شنیدن این خبر سپیده هیچ آدرس و مشخصاتی از آنها نداشت.

بنابراین سپیده در جستجوی محل زندگی سعیده و بدست آوردن اطلاعات بیشتر به محل برگزاری مراسم ختم می رود، در حالی که آنها هیچ کمکی به او نمی کنند به دفتر حزب اعتماد ملی می رود و جریان و موضوع شهید نبودن پدرش را برای آقای محمد داوری که اکنون در زندان است و آقای مقیسه تعریف می کند. همین مساله باعث می شود هیات پیگیری حوادث اخیر به اصل دروغ بودن این ماجرا پی ببرند و بعد از تحقیقات بیشتر خبر مربوط به سعیده را از روی سایتهای خود برداشته و هر گونه اطلاعات بیشتر در این مورد را منوط به دستیابی مدارک بیشتر کند.

در حدود همین زمان محسنی اژه ایی دادستان کل کشور و برخی از رسانه های منتصب به حکومت کم کم اعلام می کنند، اخبار و اطلاعات منتشر شده در مورد سعیده به مانند سایر اخبار و اطلاعات منتشر شده توسط اصلاح طلبان و خصوصا توسط کروبی دروغ است و موضوع سعیده را هم دلیلی بر این ادعا نشان می دهند.



تا اینجا تلاش شد خلاصه ای کوتاه از آنچه گذشت ذکر شود. از آنجایی که تفصیل و باز کردن بسیاری از موارد خارج از حوصله و بسیار زمان بر است و از همه مهمتر ممکن است مسایلی را باز کند که اصل ماجرا به حاشیه برود از ذکر آنها خودداری می کنم و برای روشن شدن این ماجرا تنها به بررسی برخی از تناقضات به شرح زیر می پردازم.

1 _ چرا بروی جسدی که اکنون معلوم شده مربوط به سعیده نبوده ساعت و گردبند سعیده وجود داشته است؟! با چه هدفی گردنبند و ساعت مچی روی جسد گذاشته شده بود؟ شکی نیست کسانی که می خواستند به مادر سعیده القا کنند جسد مربوط به سعیده است، سعیده را در اختیار داشته اند که توانستند ساعت و گردنبند او را روی جسد قرار دهند. در این صورت یکی از احتمالات قوی نگهداری سعیده در زندان نزد آنان است.

2 _ خودتان را جای دختری بگذارید که درباره او اخباری مربوط به فرار از خانه، ازدواج اجباری و مواردی از این دست منشر شده، در این صورت آیا به تلویزون خواهید آمد تا درباره اخباری که شما هیچ نقشی در انتشار آن نداشته اید شرکت کنید و شبهه زدایی کنید؟ آیا موردی جز اجبار می تواند شما را به چنین کاری وادارد ؟ باز هم عقیده بر این است که سعیده در ازای آزادی از زندان و سکوت بعد از آن راضی به چنین کاری شده است. حال خود را جای مادر ایشان بگذارید آیا مادر ایشان نیز می تواند در حالیکه این همه خبرهای غیر عرفی در مورد دخترش انتشار داده شده چنین موردی را بپذیرد و به تلویزیون بیاید؟

3 _ چرا تا زمانی که من وسپیده برای اولین بار بعد از 50 روز به خانه سعیده و مادرش رفتیم از طرف پلیس هیچگونه پرس و چویی از همسایه ها و کاسبهای محل درباره ناپدید شدن سعیده نشده بود؟ چرا بعد از اینکه ما به در خانه آنها رفتیم پلیس بلافاصله به در خانه آنها رفت و تحقیقاتی را در مورد گفتگوهای ما با آن اشخاص انجام داد؟ آیا ممکن است پلیس نیازی به پرس و چو در مورد سعیده نداشته باشد مگر اینکه می دانست سعیده کجاست و چه می کند؟!

4 _ چرا در اقدامی ناشایست تلاش شده منبع اخبار دروغ در مورد سعیده، آقای کروبی و اصلاح طلبان نشان داده شود؟ در حالیکه منبع خبر در وحله اول مادر او و قبل از آن کسانی بودند که می خواستند چنین وانمود کنند که سعیده کشته شده است. یکی از راههای بررسی کشف حقیقت تطابق انگیزه ها و نتایج یک رخداد است. اصلاح طلبان چه سودی در انتشار این اخبار اشتباه داشته اند؟ طرفداران دولت چه سودی داشته اند ؟ نتایج این موضوع با انگیزه چه کسانی نزدیکتر است؟

5 _ اگر قصد تخریب اصلاح طلبان در کار بوده چرا سعیده و مادرش برای چنین کاری از همه مناسب تر بودند؟ چرا از میان این همه انسان به سراغ آنها آمده اند؟ پاسخ اینست که آنها تنها زندگی می کردند و چون پدر سعیده تنها فرزند بوده و کسی را نداشته است لذا القاء این موضوع تنها به مادر سعیده آنها را به این هدف خود می رساند. شایان ذکر است شناسنامه پدر سعیده چون المثنی بود و خود سعیده چون شماسنامه اش برگرفته از شناسنامه پدرش بوده نامی از سپیده و هرمز وجود نداشت لذا دور از انتظار بود که سعیده خواهری آنهم روزنامه نگار و فعال حقوق بشر داشته باشد .

6 _ سوال پیش می آید که آیا ممکن است مادر سعیده و سعیده در انتشار اخبار دروغ ذینفع بوده باشند!؟ پاسخ به این سوال قطعا خیر است. چرا که اولا اطلاع داریم مادر سعیده تا روزی که معلوم شد سعیده زنده است هر شب در حالی که شمع برای او روشن می کرده تا نیمه های شب گریه می کرد و کمتر کسی می تواند برای مدتها چنین چیزی را وانمود کند. از طرف دیگر اگر مادر او در سناریویی علیه اصلاح طلبان نقش داشته باشد چه لزومی داشت از رفتن خود به دفتر ریاست جمهوری سخنی به میان بیاورد؟ بعلاوه اگر آنها در این سناریو شرکت کرده بودند می باید می گفتند سعیده خواهری مانند سپیده دارد که ممکن است با ورودش به موضوع، سناریو بودن این موضوع مشخص خواهد شد. به نظر من کسی که چنین اراده ای داشته این موضوع را نمی دانسته است.

7 _ مادر سعیده بر خلاف دیگر کشته شدگان بسیار راحتتر مراسم ختم گرفت که جای تعجب دارد! در آن مراسم سرانی از دولت و چند تن از سرداران سپاه شرکت کردند چه علتی باعث حضور آنها در این مراسم شده است ؟ چرا به گزارش سایت نوروز همین افراد شرکت کننده در این مراسم به دفتر پیگیری وقایع بعد از انتخابات حمله کردند و تمام مدارک را با خود بردند؟ چرا علیرغم اینکه آقای موسوی در این مراسم شرکت نداشته اما مداح این مراسم از حضور آقای موسوی نام می برد؟

8 _ لازم است در مورد آقای کروبی که من و سپیده با ایشان در همین رابطه سه ملاقات داشتیم مواردی را عرض نمایم . آقای کروبی مواردی را به هیات پیگیری قوه قضاییه صرفا جهت بررسی و پیگیری ارایه می دادند در حالی که آنها در اقدامی ناشایست و غیر اخلاقی می خواستند این مستندات را مواردی از طرف کروبی نشان دهند که کروبی در مورد وقوع آنها به یقین رسیده است. در همین موضوع مرتبط ( سعیده) ، کروبی در اولین جلسه دیدار ما، به ما گفت این موضوع را صرفا از سایتها شنیده و جهت بررسی صحت و سقم آن، موضوع را به هیات سه نفره فرستاده است و از کم و کیف آن اطلاعی ندارد.

قاسم شیرزادیان
(کاوه شیرزاد)