۳/۲۵/۱۳۹۰

آهنگ زیبا و پر معنایی از شاهین نجفی، وقتی که و . . .





"وقتی تویی و بغض طنز و طنز بغض آلود "
این آهنگ زیبا و تحسین برانگیز شاهین نجفی برای من مفاهیم ارزنده و قابل توجهی دارد.
ساختار شکنی در بیان برخی از کلمات و عبارت سانسور شده، به چالش کشیدن وضعیت ناهنجار جامعه ایرانی تنها قسمتی از مواردی است که کار او را برایم زیبا می کند. 
یاد عبارت هنر متعهد یا هنرمند متعهد در دوران ایدولوژی ها و آرمان گرایی نسلهاهای پیشین می افتم. 

البته نه هنر و هنرمندی که در خدمت یک جریان سیاسی یا یک ایدولوژیی خاص باشد بلکه به هنری که سودای به صدا درآوردن وضعیت درام جامعه ایرانی را در سر دارد و سعی می کند با نیش زدن و بشگون گرفتن، به او تکانی دهد. 

بنابراین بارها و بارها به این آهنگ گوش دادم و به آن فکر کردم. 
بعضی موقعها ، هنرمندان، روزنامه نگاران و . . .، سانسور شکنی یا هنجار شکنی می کنند، تا توجه ها را بخود جلب کنند، به قول معروف نان ساختار شکنی می خورند و برای قشر محدودی جذابیت سطح پایینی می آفرینند، در حالی که مطلب یا هنر آنها، از محتوی خالیست.

در مورد ساختار شکنی شاهین نجفی برای من چنین تصوری حاکم نیست ، مسائل مطرح شده در آهنگ او از محتوی خالی نیست و این بر ارزش کارش می افزاید. 


متن کپی شده این آهنگ رو از یک وبلاگ اینجا عیننا می گذارم:

وقتی کاندوم کاپوت بود، زشت بود، بد بود
وقتی سردار سپاه ،بدلی از ممد بود
وقتی که هروئین و سرنگ هدفمند بودند
وقتی که مسکن ها خودشون دردمند بودند
وقتی که جنگ نبود ،سقف سوراخ خونه زیر بمب باران بود
وقتی که جنگ نبود و مغزا زیر بمب باران بود
وقتی که دراکولا برای برادرم گشت بود
وقتی که مرکز دنیا برای من رشت بود
وقتی که انقلاب خم شد به خاوران رسید
وقتی که نامه های جمکران به جماران رسید
وقتی که زن هنوز زن نشده بود ،مادر بود
وقتی که دوست دوست خواهرم خواهر بود
وقتی که مقنعه ها هنوز لب شتری بودند
وقتی سواران حسین لات های موتوری بودند 

وقتی تویی و بغض طنز و طنز بغض آلود
وقتی تویی و یک گله عالم مردود
وقتی تویی و توبه و شعرهای دست به عصا 
وقتی تویی و فکر شاشیدن به این دنیا

وقتی که توت فرنگی و موز تو بهشت مجانی شد
وقتی که عشق بازی چشم و پستان پنهانی شد
وقتی که تام ،جری رو جر داد و تا آخر خورد
وقتی که فکر 18 ساله ام رو پریود یک دختر برد
وقتی که با مشکی رنگه عشقه پوک شدیم
دیدی چطور با دیاپازون های شکسته کوک شدیم
وقتی که یاد تو شرت و سجاده ام رو تر میکرد
وقتی که بیست سالگیم ،دم کوچتون خطر میکرد
وقتی که شاملو پا نداشت، معلم هزار پا بود
وقتی که نصرت روی میز نبود ،روی تخت تنها بود 

وقتی تویی و بغض طنز و طنز بغض آلود
وقتی تویی و یک گله عالم مردود
وقتی تویی و توبه و شعرهای دست به عصا
وقتی تویی و فکر شاشیدن به این دنیام

وقتی که اصلاح طلبی و رفورمیسم شبیه هم بودند
وقتی که انقلابی ها خم شدن یا که کم بودند
وقتی که ریش ها ،ته ریش و ریشه ها زیر تیشه شدند
وقتی که باکری و همت ها سیاست پیشه شدند
وقتی که فریدون اوردس کرد ،مرد
وقتی که بیست میلیون رای رو باد با خود برد
وقتی که عباها شکلاتی ،سفید ،زرد بودند
وقتی که آزاد بودیم و آزادی ها شکل درد بودند
وقتی که سینما کارگردانش باتوم دار بود
سینما نبود ،سیرک بود، پر از هدیه و گلزار بود 

وقتی تویی و بغض طنز و طنز بغض آلود
وقتی تویی و یک گله عالم مردود
وقتی تویی و توبه و شعرهای دست به عصا
وقتی تویی و فکر شاشیدن به این دنیام

وقتی که زن من و دختر تو و مادر شما یعنی داف
وقتی که رپ قی شد از گلوی هر لومپن الاف
وقتی که شبه مارکس روی سر دریدا بود
وقتی که دالی پشت بوم فریدا بود
وقتی که حسین کاخ سفید داشت ٬باراک شد
وقتی که نماینده ی ما تو آمریکا نایاک شد
وقتی که به سیاست خدیدیم و سیاست به ما خندید
وقتی که طنز پارازیت داشت ٬فرکانس ها گندید
وقتی حقوق بشر بازی و استراتژی بود
وقتی وطن کوروش و چلو کباب و نوستالوژی بود
وقتی که وقتی که اتفاق می افتاد
از پشت پرده کسی به ما بیلاخ نشان میداد 

وقتی تویی و بغض طنز و طنز بغض آلود
وقتی تویی و یک گله عالم مردود
وقتی تویی و توبه و شعرهای دست به عصا
وقتی تویی و فکر شاشیدن به این دنیام 

24/5/2011
کاوه شیرزاد

هیچ نظری موجود نیست: