۱۱/۲۲/۱۳۸۹

یاد روزایی که تهران بودیم بخیر! شعار نویسی، آمپول گاوی و . . .


یاد روزایی که در تهران بودیم بخیر، در چنین روزهایی پراید رو بر می داشتیم با بچه ها می رفتیم شعار نویسی، ساعت کارمون از ساعت دو و نیم شب شروع میشد تا نزدیکای شش صبح. یاد گرفته بودیم، همیشه مراقب دوربین های مخفی، بانکها، سازمانها و . . باشیم.

آمپول گاوی برمی داشتیم، توش رنگ سبز رقیق می ریختیم و با یک ضربه محکم به تهش رنگ رو تا ارتقاع ده متر بالاتر روی تابلوهای تبلیغاتی می پاشیدیم، یه شب اتوبان کرج تا تهران، یه شب شهریار و . . . 

همیشه ماشین رو اینور اتوبان می زاشتیم، می رفتیم اونور اتوبان، تا اگه دنبالمان کردن سریع برگردیم تو ماشین و بر خلاف مسیر فرار کنیم.

موقع صبح که خیابانها شلوغ می شد، بچه ها می رفتند خونه و من چون در روز نور کافی وجود داشت بر می گشتم به محلهای شعار نویسی و شروع به گرفتن عکس می کردم.  بعد مستقیم می رفتم کافی نت و با اون سرعت در پیتی دونه دونه عکسها رو می فرستادم برای انتشار

این آخرا نذر کرده بودیم صد کیلو رنگ سبز رو تو بشکه دویست لیتری پشت وانت مون بزاریم در حالیکه در خیابون انقلاب حرکت می کنیم بشکه درباز رنگ سبز رو خالی کنیم تو خیابون. تا ماشین هایی که از روش رد می شوند همه  خیابون رو رنگ سبز کنند ! با این کار میشد یک بمب خبری انرژی ساز ایجاد کرد اما نشد! حیف !

ما درگیر مسئله ای امنیتی شده بودیم و باید به سرعت ایران رو ترک می کردیم



کاوه شیرزاد
22 بهمن 89

هیچ نظری موجود نیست: