۸/۰۱/۱۳۹۰

قذافی، کابوس های شبانه دیکتاتورهای جهان را به واقعیت نزدیک کرد!

آخرین لحظات زندگی قذافی
قذافی، کابوس های شبانه همه دیکتاتورهای جهان که روزی بوسیله مخالفین از تحت پادشاهی بر زمین کوبیده خواهند شد و به طرز تحقیر آمیزی کشته می شوند را در دنیای واقعیت تجربه کرد و با این تجربه، کابوسهای آنها را به واقعیت نزدیک تر کرد.

او محصول چهل سال خشونت لجام گسیخته خود را در روزی که کابوس هایش به حقیقت بدل گشت، درو کرد.
التماسها و رهنمونهای او در آخرین لحظات مرگش که خواهان مراعات و شفقت مخالفینش (به قول خودش فرزندانش ) بود، دیگر اثری نکرد.
انقلابیونی که در چهل سال گذشته فقط از مرگ، شکنجه و تجاوز شنیده بودند، همان را کردند که آموخته بودند.

۷/۲۷/۱۳۹۰

رای دادیم چون آلترناتیوی نبود اما جنبش سبز امروز در خیابانهاست، گفتگوی کاوه شیرزاد با جمشید اسدی


شهروندیار با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی که قرار است در اسفند ماه ۱۳۹۰، پنج ماه دیگر برگزار شود، سلسله مصاحبه هایی را با فعالین سیاسی و مدنی تدارک دیده است، در همین ارتباط اولین مصاحبه با آقای علی افشاری و دومین مصاحبه با آقای محسن سازگارا انجام شد.
سومین مصاحبه از این  سلسله مصاحبه ها را کاوه شیرزاد با آقای دکتر جمشید اسدی انجام داده است. دکتر جمشید اسدی در رشته استراتژی اقتصاد بازرگانی شرکت ها در دانشگاه های فرانسوی و انگلیسی زبان تدریس می کند و سابقه فعالیتهای سیاسی او به کنفدراسیون و حزب رنجبران ایران بر می گردد. او از جمله بنیانگذاران اتحاد جمهوری خواهان ایران (اجا) بود اما در ۳۱ ژانویه ۲۰۱۱ به همراه بسیاری از یاران خود بر سر اختلاف نظر در مورد ماهیت و کارکرد حاکمیت نظام، به ویژه پس از آن چه به گمان وی کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ بود از اجا گسست و به همراه یاران جدا شده، سازمان جموری خواهان ایران را پایه نهاد.

تصویری از جمشید اسدی
از وی به عنوان فردی نام برده می شود که در دوران اصلاحات از اصلاح طلبان درون نظام پشتیبانی کرد و هوادار شرکت در انتخابات بود. اما پس از آن چه که وی آن را کودتای انتخاباتی خرداد ۱۳۸۸ می نامد، به باور وی داده های سیاسی کشور به شدت تغییر کردند و از این رو راهبرد سیاسی جدیدی در مورد انتخابات پیشنهاد می کند. در این گفتگو نظرات او را در مورد انتخابات آتی جویا می شویم.
کاوه شیرزاد: بسیاری از اصلاح طلبان و تعداد زیادی از نیروهای اپوزوسیون مانند بخشی از جمهوری خواهان تا این اواخر از شرکت در انتخابات با وجود کمبودهای قابل توجه و بی عدالتی های موجود حمایت می کردند. سوال اینست که دستاوردهای این سیاست تا امروز چه بود؟ آیا شرکت در انتخابات نتایج راضی کننده ای داشت؟
جمشید اسدی: پشتیبانی بسیاری از ما، که به ویژه جزو “غیر خودی” های نظام بودیم، از مشارکت در انتخابات ناشی از توهم یا ناآگاهی از کم و کاستی های غیر دموکراتیک انتخابات در نظام جمهوری اسلامی نبود. با فروتنی، اما به روشنی بگویم، خود من با آگاهی از کمبودهای انتخابات در درون جمهوری اسلامی پشتیبان مشارکت بودم و دست کم از زمان انتخاباتی که به ریاست جمهوری سید محمد خاتمی انجامید تا انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ که به کودتا انجامید در انتخابات شرکت کردم و حتی در آخرین انتخابات خرداد ۸۸ هم، به مهدی کروبی رای دادم.
حتی در آستانه این انتخابات هم مقاله ای نوشتم و تشویق به شرکت در انتخابات می کردم. مثلا در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴، که مبارزه میان محمود احمدی نژاد و علی اکبر هاشمی رفسنجانی بود با دلی پر درد مقاله ای نوشتم به نام “ماجراجویی بس است، به هاشمی رفسنجایی رأی دهیم!” با دلی پر درد چون هیچ گونه سنخیتی با هاشمی رفسنجانی نداشتم. اما در مورد احمدی نژاد کار کرده بودم و می دانستم با وی چه فاجعه ای در انتظار کشور است. اولین مقاله من پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد چنین نام داشت: ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد و مشکل های پیش رو!
اما چرا با وجود آگاهی از کمبودهای دموکراتیک در نظام جمهوری اسلامی، شرکت در انتخابات را درست می دانستم؟ به دلیل اینکه معتقد بودم باید از کوچک ترین امکان موجود در نظام، برای کشاندن آن به سمت و سوی دموکراسی استفاده کرد. به ویژه که آن زمان، گزینه سیاسی دیگری جز اصلاح طلبی درون نظام وجود نداشت.
اجازه دهید این نکته را بیشتر توضیح دهم. وقتی در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی اتفاق ناگوار و جگرسوز تیر ماه در کوی دانشگاه رخ داد، مردم اعتراض گسترده ای در کوچه و خیابان از خود نشان ندادند. پیش از آن هم  زمانی که قتل های زنجیره ای به آن شکل فجیع صورت گرفت، از کشتن  داریوش و پروانه فروهر تا کشتن مجید شریف و بسیاری دیگر از قلم به دستان و دگر اندیشان، مردم کوچه و بازار واکنش تندی از خود نشان ندادند. کوتاه سخن این که در آن شرایط آزادی خواهان از پشتوانه مردمی بهره مند نبودند و اصلاح طلبی درون نظام، با تمام کمبودهایش، نزدیک ترین و به ویژه تنها گزینه سیاسی عملی برای جلوگیری از یک دست شدن حاکمیت سرسخت در کشور بود. ما از آن پرهیز داشتیم که مبادا با طرح شعارهای تند، کار را برای تنها گزینه موجود مقاومت در برابر سرسختان، با وجود تمامی ناتوانی هایش، سخت کنیم.
در هر حال جریان اصلاح طلبی در درون نظام وجود داشت که می خواست و می توانست شرایط را به نسبتی هر چند کم و اندک به سوی جامعه باز بکشاند و در عین حال جز این جریان گزینه دیگری هم در صحنه سیاسی نبود. بدیهی است که ما می بایستی از این موقعیت استفاده می کردیم و دست کم آن را ضعیف نمی کردیم.
بنابراین من فکر می کنم رویکرد ما برای پشتیبانی از اصلاح طلبی درون نظام درست بود و دستاورد آن هم کم نبود. مثلا درزمان سید محمد خاتمی، به ویژه در نخستین دو سال دوره اول ریاست جمهوری اش، آزادی انتشارات چشمگیر بود. روزنامه های بسیار زیادی در فضای کم و بیش آزاد، به ویژه در آغاز دوره خاتمی منتشرشد. در این مورد خاطره ای شخصی دارم مقاله من به نام “تئوری رانت خواری” که در همین دوره  اصلاحات در نشریه آفتاب، متعلق به عیسی سحرخیز بزرگوار که امروز در بند است، چاپ شد. در آن مقاله به روشنی به رانت خواری اقتصادی در کشور اشاره کرده بودم. دفتر هاشمی رفسنجانی به آن مقاله واکنش نشان داد و نامه ای اعتراضی نوشت که در همان نشریه آفتاب منتشر شد.
منظورم این است که با موج اصلاح طلبی فضا تا آن جا در میهن باز شده بود که مقاله یک نفر “غیرخودی” ساکن اقلیم استکبار و کفر در مورد رانت خواران نظام در رسانه های کشور چاپ می شد. پس کار ما در پشتیبانی از اصلاحات در کل اشتباه نبود.
کاوه شیرزاد: بسیاری از نیروهای سیاسی که در سالهای گذشته و خصوصا پس از روی کار آمدن آقای خاتمی در انتخابات شرکت می کردند امروز مانند شما شعار تحریم را می دهند. چه چیزی تغییر کرده که این شعار در دستور کار قرار گرفته است؟
جمشید اسدی: اولا من هنوز شعار تحریم انتخابات سر نداده ام، هر چند که آن را محتمل می دانم. این درست است که رویکرد ما به مشارکت در انتخابات تغییر کرده است. چون شرایط سیاسی کشور سخت تغییر کرده است. چطور؟ سرسختان درنظام جمهوری اسلامی، به ویژه سرسختان سپاه که حکومت و امتیازها را حق تام خود می داند و نیز جناح محافظه کار عمامه به سر، که صد البته حساب شان از روحانیون پاک دل جداست، از اواسط دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی علیه اصلاح طلبی و آزادی، شمشیر از رو بستند و بر قدرت استبدادی خود افزودند و بدین ترتیب آرام آرام شانس بزرگی را برای تحولات مسالمت آمیز در نظام از بین بردند. این تنها شانس نظام نبود و نیست، اما شانس بسیار بزرگی بود که از میان رفت. هرچند که هنوز گزینه ما برای تغییر و تحول مسالمت آمیز است، اما از آن هراس داریم که در پی سرسختی کور دست اندکاران کنونی نظام برای گشودن فضای سیاسی، کار به جنگ خیابانی و سرکوب وحشیانه بیانجامد و به هر حال رشته کار از دست آزادی خواهان سیاسی میهن دوست به در رود.
به هر حال، از این پس بحث تحریم انتخابات مطرح است چون داده های سیاسی به شدت تغییر کرده اند. با تحلیلی که در گذشته می شد و تشویق به انتخابات کرد، نمی توان به سراغ انتخابات پیش رو رفت. به این دلیل که اصلاح طلبان از حاکمیت بیرون رانده شدند. اصلاح طلبان که هیچ، بنیانگذاران نظام هم حذف شده اند. بعضی وقت ها تعجب می کنم که چطور تحلیلگران و بازیگران سیاسی به اندازه ای که باید و شاید به معنی کنار گذاشتن و از قدرت انداختن رفسنجانی توجه نمی کنند. وی یکی از پایه گذاران جمهوری اسلامی است. وقتی که جناح سرسخت آدم عمل گرایی چون او را بر نمی تابد و موسوی نخست وزیر عزیز کرده بنیانگذار جمهوری اسلامی را در حصر می گذارد و با کروبی که او نیزعزیز کرده بود چنین می کند، باید تکلیف بقیه اصلاح طلبان را دانست.
آنها از حاکمیت بیرون رانده شده اند. خوش خیالی است اگر فکر کنیم با این داده هایی که داریم نظام بدون آن که زیر فشار باشد، به میل خود تن به بازگشت اصلاح طلبان حتی خودی به صحنه سیاسی کشور دهد. این مهم ترین تغیییری است که نسبت به گذشته صورت گرفته است .
تغییر دیگرهم صورت گرفته که برخلاف تغییر پیشین مبارک است! گفتیم ما پشتیبان و مشوق مشارکت در انتخابات به سود اصلاح طلبان بودیم چون آنها در حاکمیت بودند و گزینه دیگری نبود. اما امروز در کوچه و بازار گزینه دیگری به نام مردم وجود دارد. جنبش سبز امروز در کوچه و بازار وجود دارد و فعال است و آماده گزینش یک استراتژی درخور برای عمل سیاسی است تا دوباره حضور خود را اعلام کند. در نتیجه به نظر من اگر داده ها بر همین روالی پیش رود که امروز هست باید به طور روشن انتخابات را تحریم کرد و به روشنی خواستار انتخابات آزاد و بدون قید و شرط  شد.
امروز شوربختانه، دعوای اصلی بین دو رقیب سرسخت، برای چنگ انداختن به امتیازهاست. به صورتی که حتی فضایی هم برای اصلاح طلب ها باقی نگذاشتند. تجربه گذشته نشان می دهد که مشارکت گسترده در انتخابات، حاکمیت سرسخت را نسبت به گشودن فضای سیاسی و اجتماعی نرم نمی کند.
این بار هم حتی اگرمشارکت گسترده صورت بگیرد، سرسختان از سرکوب پرهیزی نخواهند داشت. هر چند که اگر مشارکت گسترده ای صورت بگیرد معلوم نیست برای کدام گزینه است. چون اصلاح طلبان از میان گزینه ها کنار گذاشته شده اند.
برخی از “مصلحت اندیشان پراگماتیست” بر این باورند که مشارکت گسترده مردم در انتخابات اگر چه به کودتا انجامید اما باعث جنبش اجتماعی بعد از آن شد. دستاورد این جنبش کم نبود اما به هزینه به زندان افتادن و کشته شدن بسیاری از فرزندان آزادیخواه؟ در چنین شرایطی اگر هم باز جنبش اعتراضی در طی تقلب انتخاباتی اتفاق بیفتد الزاما دستاوردی برای باز کردن فضای کشور در این شرایط وجود نخواهد داشت.
افزون بر نکته هایی که شرح شان رفت، عزت نفس و حیثیت شهروند ایرانی پس از انتخابات ۱۳۸۸ به طور بسیار روشن زیر پا گذاشته شد و به وی توهین شد. نمی توان به کسانی که به شهروند ایرانی توهین کردند رای اش را دزدیدند و اعتراض او را به بند کشیدند اعتماد کرد و در انتخاباتی که برگزار می کنند، شرکت کرد. باید به طور مشخص نشان داد که دیگر به ایشان اعتمادی نیست.
تنها شرط مشارکت آن است که نظام و حاکمیت برگزاری انتخابات آزاد را به معنی و شکل اصیل آن بپذیرند.
کاوه شیرزاد: امروز با توجه به تجربه انتخابات پیشین شرایطی فراهم آمده که گروه های بیشتری از نیروهای سیاسی تحریم انتخابات را در دستور کار خود قرار داده اند. برای حصول نتایجی ملموس و متفاوت با گذشته چه اقداماتی باید انجام داد تا تحریم مثمر ثمر باشد؟
جمشید اسدی. من آنچه را که امروزمفید می دانم و موفقیتش را آرزومند دارم، برپاداشت آزادی و دموکراسی در کشوراست. بدیهی است که توازن قوا هنوز به آن شکلی نیست که ما بتوانیم قدرت را از دست سرسختان گرفته و به نفع دموکراسی و آزادیخواهی سازمان بدهیم. اما می توانیم گفتمان انتخابات آزاد و دموکراسی را در کشور فرادست کنیم. بدون آن که کوچک ترین قوایی داشته باشیم، باز هم برای پرهیختن از تنش و جنگ داخلی در میهن، از دست اندرکاران نظام بخواهیم که تن به انتخابات آزاد دهند. اگر تن به انتخابات آزاد دادند، که بعید می دانم، چه بهتر! در غیر این صورت گزینه تحریم پیش روی ماست، اما اگر انتخابات را تحریم کنیم نباید یک تحریم ساکت باشد بلکه باید تحریمی باشد با شعار افشاگرایانه بر این پایه که انتخابات آزاد نیست. شرط دوم موفقیت در ارتباط برقرار کردن هرچه بیشتر آزادیخواهان با افکار و اندیشه های مختلف است.
اگر داده های سیاسی که با آن روبرو هستیم تغییری نکنند و همچنان که هست بمانند شرکت در انتخابات جز به تحکیم سرسختان نظام نخواهد انجامید. به ویژه که دعوای اصلی و آنچه که آقایان تنور گرم انتخابات می نامند بین دو جناح سرسخت محافظه کار است. بنابراین شرکت در این انتخابات نمی تواند چیزی را تغییر بدهد به جز اینکه آب به آسیاب یکی از دو جناح محافظه کار بریزد و این جز خدمت به ارتجاع و استبداد نمی توان باشد.
اگر همچنان که شوربختانه از نشانه ها برمی آید ناچار به گزینه تحریم برسیم، به باور من می توان واکنش های موثری به همراه تحریم انجام داد. نخست آگاهی رسانی از طریق رسانه ها و نیز از سینه به سینه در مورد زیان مند بودن شرکت در این انتخابات. یعنی موضع تحریم را باید قوی کرد.
دوم بالابردن هزینه برای سرسختان بدین طریق که دیگر کشورها را نسبت به بی محتوا، تقلبی و گزینشی بودن این انتخابات آگاه کرد.
اما یک اقدام سمبلیک دیگری هم هست که بدون هزینه برای مبارزان می توان انجام داد و آن این است که با توجه به فن آوری های اطلاعاتی، همزمان با برگزاری انتخابات یک رفراندم و انتخاباتی بر روی اینترنت انجام داد. یک رفراندم برای اینکه شما موافق قانون اساسی جمهوری اسلامی و فرا دستی ولایت فقیه هستید یا نه؟ و دیگر اینکه به چه کسی در یک انتخابات آزاد رای می دهید. ما اگر این را بتوانیم به طور موازی در همان زمان انتخابات انجام دهیم به ایران و جهان نشان می دهیم که مردم ایران واقعا در پی چه چیزی هستند؟
 کاوه شیرزاد: آیا شروطی که اصلاح طلبان تا امروز برای حضور در انتخابات مجلس طرح کردند یک عمل حساب شده بود یا خیر. به نظر شما عملکرد آنها از این به بعد می باید دارای چه ویژگی هایی باشد تا بیشترین پیشرفت را برای نیروهای تحول خواه به همراه داشته باشد.
جمشید اسدی: واقعیت این است که اصلاح طلبان معروف به خودی هم  امروز غیر خودی شده اند. البته روند کار دیکتاتورها این است که هر چه بیشتر از اردوی خود می کاهند و بر یک هسته کوچک متمرکز می شوند و از همین رو نیزبیش از پیش غیر خودی ها را سرکوب می کنند تا مگر حاکمیت اقلیت خود را بر اکثریت حفظ کند. در واقع هر چقدر که پایه اجتماعیش کمتر میشود برای حفظ خودش احتیاج به سرکوب بیشتری پیدا می کند.
الان هم اگر روند چند سال گذشته را در نظر بگیرید می بینید که این کاسته شدن از حاکمیت سرسخت به سرعت ادامه دارد تا بدانجا که ستون های انقلاب یکی پس از دیگری زیر سوال می رود.
بنابراین آنچه را که به نظر من اصلاح طلبان شتاب زده انجام دادند، این بود که فکر می کنند از چنین حاکمیت سرسختی می توان انتظار برآورده کردن خواسته هایشان را داشت. ما باید امروز یک گفتمان آزادیخواهی را زنده و عمده کنیم و بر همین پایه مبارزه خود را ادامه دهیم. بعید می دانم که سرسختان که حتی قانون انتخاباتی خود را قبول ندارند و در آن تقلب می کنند یک گفتمان راستین انتخابات آزاد را قبول کنند و بپذیرند.
اما اگر ما چنین کنیم موفق به دو کار شدیم. یکی فرا دست کردن گفتمان انتخابات آزاد و آزادیخواهی در کشورو دوم بسیج تدریجی جامعه مدنی گرد آن و احتمالا روزی اگر کسی برای مذاکره با جامعه مدنی حاضر شود بر پایه همین انتخابات آزاد و دموکراسی خواهد بود.
این خواست جامعه مدنی ما باید روشن شود. متاسفانه یکی از ایرادهای فلج کننده اپوزیسیون ایران این است که دلایل نارضایتی  و ناخرسندی مشخص دارد اما اپوزیسیون خواست های روشنی را مطرح نکرده است. به خصوص خواسته های محوری و ساختاری برای فردای ایران و من فکر می کنم دموکراسی و راه رسیدن به آن یعنی انتخابات آزاد خواسته روشنی است که به عنوان گفتمان فرا دست باید چیره بشود.
اما یک نکته آخر در مورد پیشنهاد های “نه سیخ بسوزد و نه کباب” برخی از اصلاح طلبان داخل کشور. به نظر من آنها باید بدون تعارف نظر خود در مورد شهروندانی که با ستم و بیدادگری “غیرخودی” نامیده شده اند را بیان کنند. نه این که من به عنوان یکی از شهروندان غیرخودی منتظر حکم ایشان باشم، نه! اما این موضع گیری ایشان محک سنجش آزادی خواهی و دموکراسی طلبی ایشان است. در غیر این صورت رقابتی است از گونه دیگر برای امتیاز جویی در درون نظام.
کاوه شیرزاد: نظر شما در ارتباط با گفته های آقای خرم وزیر راه و ترابرای دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی که گفته باید سه کشور مسلمان بر انتخابات ایران نظارت کنند، چیست؟
جمشید اسدی. اگر قرار است ناظر بین المللی بر انتخابات ایران نظارت کند، چرا باید از کشورهای اسلامی باشند اولا امروز سازمان های غیر دولتی ناظر بر انتخابات آزاد به صورت حرفه ای وجود دارند مانند سازمان غیر دولتی آیدیا (idea ) یا حتی بنیاد جیمی کارتر یا مثلا آن نظارتی که نخست وزیر پیشین فرانسه میشل دوکار در انتخابات فلسطین بر عهده گرفته بود. اما مهم تر از همه این ها، می توان از سازمان ملل یا شورای حقوق بشر تقاضای نظارت بر انتخابات ایران را کرد.
حالا اینکه چرا الزاما کشورهای اسلامی باید به انتخابات نظارت کنند؟ یک تضاد است! انتخابات آزاد نمی تواند تنها به جنبه اسلامی بودن آن که تنها یکی از وجه های ایران بزرگ است فرو کاهیده شود. این نقض غرض است ما باید گفتمان آزادی خواهی را مطرح کنیم و حتما به ناظرین مستقل بین المللی نیز احتیاج داریم اما به شرطی که ناظر به انتخابات غیر گزینشی و آزاد باشند. من با ناظر حرفه ای انتخابات آزاد که مسلمان باشد مشکلی ندارم. اما با واگذاری مسئولیت نظارت به ایدئولوژی خاص، مثلا ایدئولوژی اسلامی، مخالفم.
کاوه شیرزاد: تقریبا جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب، یکی پس از دیگری اقدام به کنار گذاشتن و تصفیه احزاب و گروه های مختلف کرده و امروز نوبت اصلاح طلبان رسیده، سوال بسیاری از افکار عمومی این است که اگر فردا جمهوری اسلامی دست به اپوزوسیون سازی کاذبی بزند و فرضا گروه رحیم مشایی را به عنوان اپوزوسیون معرفی نماید آیا باید مطابق معیارهایی که برخی از حامیان اصلاح طلب دارند از آنها حمایت کرد یا خیر؟ شما چطور بین اصلاح طلبان و چنین گروه هایی تفاوت قائل می شوید؟
جمشید اسدی: درست است که این نظام از آغاز بسیاری از نیروها را از خودش راند، همچون جبهه ملی، نهضت آزادی و بسیاری از آزادیخواهان و دموکرات ها را. اما یک تغییر و تحول کیفی صورت گرفته است. در اول انقلاب ناخرسندی عمدتا سیاسی بود و طیف وسیعی از مردم درست یا نادرست، آگاه یا نا آگاه نوعی دلبستگی به نظام داشتند و از آن حمایت می کردند.
اما امروز ناخرسندی، نه تنها سیاسی، بلکه اجتماعی و اقتصادی نیز هست. در نتیجه امروز حتی با سرکوب این یا آن نیروی سیاسی رژیم با ثبات نمی شود. این جامعه است که ناخرسند است و ناخرسندی اش ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد. در نتیجه این ناخرسندی از ناخرسندی گروهای سیاسی اول انقلاب بسیار گسترده تر است.
می فرمایید این نظام ممکن است یک اپوزیسیون خود برانگیخته درست کند! اما نظام لازم نیست یک اپوزیسیون برانگیخته درست کند خودش بخاطر سرسختی اش و بخاطر اینکه جز صدای خود را بر نمی تابد رور به روز بر شمار شهروندان معترض می افزاید در چنین حالتی اپوزیسیون راستین و مردم “سره” را از “ناسره” تمیز خواهند داد و متوجه خواهند شد که نارضایتی این یا آن گروه محافظه کار مانند آقایان رحیم مشایی، لاریجانی و قالیباف از جنس نارضایتی آزادیخواهان و نیروهای دموکرات نیست.
ناخرسندی ما ریشه در این دارد که ما که ایران را آزاد و حق رای را برای تمام شهروندان ایرانی می خواهیم. جدا از اینکه به خدا باور دارند یا نه، خودی اند یا نه! چگونه به خدا باور دارند؟ اهل کدام مذهب هستند؟ یا اهل کدام قوم و طایفه هستند؟ این فرق دارد با ناخرسندی های انواع محافظه کاران که هنوز خودی و غیر خودی مسلمان و غیر مسلمان می کنند که هیچ، به شهروندان مسلمان سنی مذهب محترم ما هم اجازه برگزاری مراسم و مسجد خودشان را در پایتخت ایران “اسلامی” نمی دهند.
کاوه شیرزاد: مردم ایران با حضور گسترده در پای صندوق های رای نتوانستند مشکلات خودشان را حل کنند! با حضور مسالمت آمیز در خیابان ها بشدت سرکوب شدند! از طرفی بهار انقلاب های عربی را تجربه کرده اند! آینده را چگونه می بینید آیا به سمت یک انقلاب کلاسیک مانند سال ۵۷ خواهیم رفت؟
جمشید اسدی: نسل من نسل انقلاب است، هم روزگاران من تجربه بسیار بدی از انقلاب  و کارنامه ی آن دارند، در نتیجه کمتر گرایش دارند که راه حل های ناخرسندی خودشان را با گزینه انقلاب حل کنند. آنها عموما  به راه حل های رفرمیستی گرایش دارند.
یعنی تغییر و تحول بدون سرنگونی و با استفاده از پتانسیل های درون حکومت، نسل شما هم که پرسشگر این گفتگو هستید بر خلاف نسل من انقلابی نیست و نبود و بیشتر ناخرسندی هایش را در چارچوب همین نظام مطرح می کند.
پس می توان گفت بطور کلی خواست شهروندان ایران این است که تغییر و تحول بدون خشونت، خونریزی و سرنگونی و مبتنی بر استفاده از امکانات درون نظام انجام شود.
اما متاسفانه این نظام به قول و قرار و قانون پر کم و کاست خودش هم بی اعتناست و با تقلب صندوقهای رأی را دستکاری می کند در نتیجه در کشور ما اعتمادها فرو ریخته است. اعتماد به تغییر و تحول آرام و حسن نیت هیئت حاکمه که فرو ریخت، گزینه خشونت و براندازی تقویت می شود.
البته چه بهتر که هنوز از گزینه های غیر خشونت آمیز و غیر انقلابی استفاده کنیم. اما متاسفانه آن چیزی که مرا بسیار نگران می کند این است که این گزینه مسالمت آمیز اصلاح طلبی را خود سرسختان زیر سوال بردند. از آن می ترسم که اگر کار از دست میهن پرستان پاک دل آزادی خواه به در رود، ایران کهن تکه تکه شود. چنین روزی مبادا!
تمام