۳/۲۳/۱۳۹۱

خاطره ای به مناسبت سومین سالگرد پر افتخار "جنبش سبز"

این ویدیو مربوط به هشتم مردادماه، چهلمین روز شهادت ندا آقا سلطان و شهدای جنبش سبز است. در این روز تمام ایستگاههای متروی نزدیک مصلی تهران، مصدود شده بود، بنابراین به اتفاق کسانیکه قصد رفتن به مصلا - محل برگزاری مراسم چهلمین روز شهادت ندا آقا سلطان - رو داشتند، در ایستگاه شهید همت پیاده شدیم و در طول اتوبان، پیاده به سمت مصلی حرکت کردیم. اول تعدادمون زیاد نبود اما رفته رفته با وی کردن دست ها و بوق زدن ماشینها جمعیتمون بیشتر شد و بعد از نیم ساعتی راهپیمایی در حین خواندن سرود یار دبستانی و سرود ای ایران ای مرز پرگهر به چند صد نفر رسیدیم. در اون لحظات که در نتیجه کنار هم بودن، طعم آزادی رو بیشتر حس می کردیم، شعار "زنده باد آزادی" که دست مایه برخی از جنبشهای آزادیخواهانه در اروپا و آمریکا بود، مدام به یادم می اومد. بنابراین انرو فریاد کردم که با اقبال خوبی مواجه شد، همین موضوع خاطره ای به یاد موندنی در ذهن من ایجاد کرد. حدود نیم ساعتی از راهپیمایی ما نگذشته بود که به دسته های چند صد نفره دیگه در اطراف مصلی تهران رسیدیم و یکباره خودمون رو در میان چندین هزار تظاهرات کننده یافتیم. شمعها رو روی لبه پنجره ها، باجه های تلفن و صندوق های کمیته امداد قرار دادیم و همراه تعدادی شمع بدست، شروع به راهپیمایی و شعار دادن کردیم: "ندای ما نمرده این دولته که مرده"، "عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، ایرانی با غیرت صاحب عزاست امروز"، "خامنه ای قاتله ولایتش باطله"،" ما بچه های جنگیم، بجنگ تا بحنگیم"،"مرگ بر دیکتاتور"،"نصر من الله و فتحن غریب مرگ بر این دولت مردم فریب" و "زندانی سیاسی آزاد باید گردد" یاد ندا و همه شهدای جنبش سبز گرامی کاوه شیرزاد

۳/۱۳/۱۳۹۱

خمینی یک دیکتاتور تمام عیار، بی سواد و بیمار

خمینی واقعا یک دیکتاتور تمام عیار، بی سواد و بیمار بود. اگرچه در برهه انقلاب، شاید بیشتر انقلابیون، بالقوه توانایی تبدیل شدن به فردی مانند خمینی را داشتند، اما این موضوع هیچ توجیهی برای جنایتها و استبداد عریان خمینی درست نمی کند! کافیست نگاهی به نقش نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی یا واتسلاو هاول در چک بیاندازید که در روزگاری که انقلاب در ان کشورها، پتانسیل تبدیل شدن به خونبارترین وقایع تاریخ رو داشت، چطور ماندلا و هاول مسیر تاریخ و انقلاب را به سمتی تغییر دادند که مردمانشان کامیاب پیروزی و موفقیت شدند. جهل و عقب موندگی خمینی و برخی همراهان انقلاب رو در فیلم زیر بینید، این فیلم نشان دهنده نوع نگاهی است که جامعه ما به مسئله قدرت از دیر هنگام تا -شاید - همین امروز داشته و دارد. لینکی که در قسمت کامنت ها گذاشته شده این موضوع را تا حدی تایید می کند.

۳/۱۱/۱۳۹۱

سرنوشت مصر و تجاربی که باید از آن آموخت

سرانجام بهار عربی در مصر به بزنگاهی رسید که مردم ناگزیر باید بین آخرین نخست وزیر حسنی مبارک، یعنی احمد شفیق که یک نظامی و رئیس سابق نیروی هوایی بوده و محمد مرسی، نامزد گروه اسلامگرایان مصر، یعنی اخوان المسلمین یکی را برگزینند. تحمیل این دو راهی غیر قابل‌پیش بینی به انقلابیون؛ یعنی ادامه رژیم پیشین با احمد شفیق یا حرکت به سمت یک نظام اسلامگرا با محمد مرسی، آنان را با دلسردی روبرو کرده. خصوصا اینکه اخوان المسلمین اکنون اکثریت مجلس مصر را در دست دارد و چنانچه قدرت ریاست‌جمهوری را نیز به بدست آورد، تصاحب کلیه نهادهای انتخابی، خبرخوبی برای انقلابیون نخواهد بود. به قول مهرداد فرهمند که در مقاله ای در بی بی سی نوشته: « در کشوری که انقلابش از فیس بوک آغاز شد، این دلسردی را می توان بروشنی در نمونه‌هایی از آنچه روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و اجتماعی‌اش پس از اعلام نتیجه انتخابات بر صفحه فیس بوک خود نوشتند، یافت: "دیگر دارم حس می‌کنم که مشکل در نظام مبارک نبود، مشکل در مردم است". "سی سال می‌گفتیم که مشکل از مبارک نیست بلکه از اطرافیانش است، اما مبارک را ساقط کردیم و به اطرافیانش رأی دادیم". "حالا باید بین دو شیطان انتخاب کنیم که یکی‌شان انقلاب را خرید و خلاف وعده اش عمل کرد و دیگری، یک نظامی که در قتل شهدا شرکت داشت".» در چنین فضایی اولین سوالی که به ذهن ایرانیانی که تجربه انقلاب 57 را داشته‌اند، می‌رسد اینست که آیا مردم مصر بهتر بود به اصلاحات در نظام حسنی مبارک تن می‌دادند و از انقلاب پرهیز می‌کردند؟ آیا سرانجام انقلاب ها همواره فرجامی ناخوشایند دارد؟ آیا سیاست سرنگون‌کردن جمهوری اسلامی می‌تواند ایران را با پیامدهایی مشابه روبرو سازد؟ به نظر نگارنده، مصر با یک دیکتاتوری فردی (مانند شاه) روبرو بوده، نه یک دیکتاتوری توتالیتر یا ایدولوژیک مانند جمهوری اسلامی. بنابراین قیاس مصر با ایران امروز چندان نمی‌تواند حامل واقعیت باشد. تجربه‌های مختلف نظیر پاکستان، برمه و بسیاری از کشورهای دیگر نشان داده دیکتاتوری‌های نظامی نسبت به نظامهای توتالیتر به مراتب نرمش بیشتری برای گذر به دموکراسی دارند. مردم مصر با این انقلاب، در ازای کنار گذاشتن دیکتاتوری که بر مبنای اتوریته فردی، قدرت را در دستان خود متمرکز کرده‌بود، امنیت، ثبات و جلوگیری از نفوذ بنیاد‌گرایانی که توسط حسنی مبارک مهار شده بودند را قربانی کردند. اکنون مصر - بدون حسنی مبارک - در بزنگاهی تاریخی قرار گرفته است. بزنگاهی که حسنی مبارک با سی و دو سال سیطره خود بر مصر و جلوگیری از تجربه و تمرین دموکراسی و تحدید نهادهای مدنی، آن را خطرناک‌تر کرده و گذر به دموکراسی را پر‌هزینه‌تر. شاید اگر حسنی مبارک به اخوان المسلمین فرصت بیشتری برای آزمودن و عرضه‌ی ایده‌هایشان داده بود، امروز تعداد کمتری از مردم آنها را ناجیان انقلاب می‌پنداشتند. فراموش نکنیم در ذهنیت عام، امتحان پس نداده‌ها و کسانیکه هیچگاه در قدرت نبوده‌اند همواره انسانهایی پاک هستند. با این احوال، حتی اگر انتخاب مردم مصر برای ریاست جمهوری، احمد شفیق باشد، کنار گذاشتن دیکتاتور بزرگ - حسنی مبارک - قدم مثبتی در مسیر دموکراسی خواهد بود. این خاصیت دیکتاتوری‌های فردی است که با کنار رفتن یا مرگ دیکتاتور، مسیر برای دموکراسی هموار می شود. وضعیتی که در دیکتاتوریهای توتالیتر کمتر روی می دهد. در چنین فضایی احمد شفیق قادر به تمرکز قدرت به مانند حسنی مبارک در دستان خود نخواهد بود، چرا که مجلس مصر در دست "اخوان‌المسلمین" است و وجود همین دوگانه قدرت، اولین مانع برای حرکت وی به سمت دیکتاتوری فردی است. از طرفی فضای جنگ سرد که در زمان حسنی مبارک بستر مناسبی برای حرکت وی به سمت دیکتاتوری بود، دیگر وجود ندارد. تنها سناریوی تقریبا ضعیفی که می‌تواند مصر را در مسیر بازگشت به "دیکتاتوری گذشته" بکشاند، اینست که اخوان المسلمین و گروههای چپ، به آرای احمد شفیق پس از انتخابش به ریاست‌جمهوری تمکین نکنند و با این عنوان که شفیق، انقلاب را مصادره و به مسیر نظام پیشین سوق داده، علیه او بشورند. در اینصورت خطر بی ثباتی آینده مصر را تهدید می‌کند و ممکن است با همکاری ارتش و مردمی که از بی‌ثباتی و ناامنی به تنگ آمده‌اند، احمد شفیق نیروی لازم را برای محدود کردن آزادیهای سیاسی و تمرکز قدرت بیشتر، با توجیه جلوگیری از به قدرت رسیدن بنیاد‌گرایان بدست آورد. سناریوی دیگر برای وارثین تمدن بزرگ مصر، پیروزی محمد مرسی در انتخابات ریاست جمهوری است. یعنی واگذاری تمام نهادهای انتخابی به اخوان‌المسلمین توسط مردم. انتخابی که ممکن است خطر قدرت گرفتن بنیاد گرایی در مصر را تقویت کند. البته دسته بندی اخوان المسلمین در گروههای بنیاد‌گرا مانند سلفی‌ها چندان دقیق نیست. چه بسا قدرت یافتن آنها، می‌تواند موضع سلفی‌ها یا اسلامگرایان تندرو را به حاشیه کشیده و توجیه آنها برای افراط گرایی را تضعیف نماید. سناریوی امیدوارکننده با پیروزی محمد مرسی اینست که اخوان المسلمین که هیچگاه قدرت سیاسی را در دست نداشته با کسب آن، به دشورای تغییرات مثبت در مصر پی برده و از آرمان‌های رویایی خود فاصله گیرد و گام در مسیر اعتدال، شبیه آنچه در ترکیه جریان دارد بردارند. البته همه اینها در صورتی است که اخوان المسلمین قواعد دموکراتیک کسب و ترک قدرت سیاسی را در پای صندوق‌های رای پذیرفته و به آن احترام بگذارد. فراموش نباید کرد که اگر جامعه مصر توسط بنیادگرایان مصری به سمت دیکتاتوری سوق یابد، نوع آن بر اساس اتوریته یا دیکتاتوری فردی نیست بلکه یک دیکتاتوری تمام عیار بر مبنای اسلام و قوانین آنست. چنین نظامی در قالب دیکتاتوری‌های پرخرج و هزینه‌بر توتالیتر دسته بندی می‌شود. دیکتاتوریهایی که بر پایه یک نظام دیوان سالاری گسترده، کنترل اجتماعی شدید را به منظور سرکوب مخالفین در دستور خود قرار می‌دهد. اخوان المسلمین با مصری که از درآمدهای نفتی و منابع دیگر بجز توریسم محروم است، نه تنها نمی‌تواند به سادگی به این سمت حرکت کرده و استبداد خود را تحکیم بخشد. بلکه ممکن است حرکت در این مسیر - یعنی اسلامگرایی - به معنی شکست صنعت توریسم باشد که درآمد اصلی مصر را شامل می شود و چه بسا قطع کمک های خارجی که مصر به آن وابسته است. در یک کلام، اخوان المسلمین نه تنها نمی‌تواند درآمدهای بیشتری را برای این منظور فراهم کند بلکه منابع مالی گذشته خود را نیز از دست می‌دهد و در برابر مردمی که خواهان رفاه و امنیت هستند، قرار می‌گیرد. اگر اخوان المسلمین یا گروههای بنیاد‌گرا بخواهند، درصدد تحقق اهداف ایدئولوژیک خود به هر بهایی باشند، مصر با سالهای بسیار سخت و پرتنشی روبرو خواهد بود و این گروه باید آماده رودرویی با ارتش مصر، به عنوان نهادی نسبتا مستقل و بسیار پر قدرت باشد. مجموعه این عوامل امکان وقوع این سناریو را کاهش خواهد داد. تمام خطراتی که امروز متوجه جامعه مصر است، حاصل دهها سال استبدادی است که حسنی مبارک به مردم سرزمین اهرام ثلاثه تحمیل کرده و امروزه آنها را وادار به انتخاب میان ادامه منش اقتدارگرایانه او یا بی ثباتی و نا امنی کرده است. بهار عربی، خصوصا در مصر نشان داد که دموکراسی قبل از اینکه نتیجه یک حکومت ایده ال با قوانین و مقرارت دموکراتیک باشد، نتیجه موازنه قدرت‌های سیاسی، محدود کردن آنها توسط یکدیگر و تمکین به کسب و ترک قدرت سیاسی در فرایند انتخابات آزاد و همکاری آنها با یکدیگر است. کما اینکه باید پذیرفت ایده‌هایی که صرفا بر مبنای سکولار بودن حکومت بنا شده (مانند حکومت حسنی مبارک در مصر، قذافی در لیبی و اسد در سوریه) و تمام مشکلات را با رفتن نظام مذهبی پایان یافته می‌پندارد، اگرچه ممکن است لازم باشد، اما کافی نیست. اگرچه امروزه با وقوع انقلابهای کم‌هزینه در برخی از نقاط دنیا، به سختی می‌توان میان اصلاح و انقلاب مرز مشخصی را تعیین کرد. اما باید دانست اگر انقلاب، خصوصا به معنی کلاسیک آن، بناچار به جامعه‌ای تحمیل شود، فرآیندی بسیار پرهزینه و پر‌مخاطره خواهد بود. کاوه شیرزاد ( قاسم شیرزادیان) این مطلب در سایت شهروندیار منتشر شده است : http://shahrvand-yar.com/media/3520

۳/۰۲/۱۳۹۱

به مناسبت دوم خرداد (پر از زیاده گویی بودیم و بی عملی! )

زمانیکه اصلاحات جریان داشت خام اندیشانه با این فکر همراه شدیم که اصلاحات بازی‌ای است از طرف جمهوری اسلامی برای به تعویق انداختن، حمله آمریکا به ایران و به عقب بردن انقلابی علیه حکومت، اما امروز که آن دوران تمام شد، سخت به این باور رسیده‌ام که "هیچ فرایند دموکراتیکی به نفع هیچ دیکتاتوری تمام نخواهد شد." عادت داشتیم همه تخم مرغ‌هایمان را در سبد خاتمی، دولت یا حکومت بگذاریم و مدام نق بزنیم که ما گول این سیاه بازیها ( اصلاحات) را نمی خوریم! اما هیجده تیر که میشد هیچ گاه از ده هزار نفر بالا نزدیم تا اینکه روز به روز 18 تیرمان تحلیل رفت و جمهوری اسلامی آنرا قورت داد. وقتی داریوش و پروانه فروهر رو کشتند میلیونها از هم فکران (آن دوران) من در خانه نشستند و بجای میلیونها انسان، چند هزار نفری زیر تابوت قربانیان قتلهای زنجیره ای رو گرفتیم تا آنها را به بهشت مخصوصمان بیاندازیم!! کجای کارمان می لنگید!! پر از زیاده گویی بودیم و بی عملی! اینقدر افشاگری می‌کردیم که دیگه وقتی برای به میدان اومدن نداشتیم! بجای اینکه نهاد سازی کنیم، ان جی ا بزنیم و بریم تو بطن جامعه؛ نشستیم و با ذره‌بین افتادیم دنبال خاتمی، که اگر خاتمی راست می گوید، چرا نمی ایستد؛ او که پشتش به بیست میلیون ایرانی ( رای) گرم است! مگر موسوی و کروبی نایستادند! کجای کاریم ما، که اندک زمانی بعد کروبی و موسوی هم به فانتزی های زندگی ما تبدیل میشوند تا به دنبال بازیگران دیگری باشیم که چند صباحی دیگر مشغول باشیم!! روزی تصور می کردیم هر چه خدا بخواهد همان میشود، برای همین مقصر همه چیز خدا بود، خودمان بی تقصیر بودیم. روز دیگر کار را کار انگلیسی‌ها می‌دانستیم، خودمان باز هم تقصیری نداشتیم! امروز هم کار را کار خاتمی و دولتها می‌پنداریم تا خودمان را بی‌تقصیر جلوه دهیم!

۲/۲۸/۱۳۹۱

حمله آمریکا و دیگ آش ( نظر مادر بزرگ دوستم)

امروز با مادربزرگ یک دوست غیر سیاسی که خانه داره در مورد حمله احتمالی آمریکا به ایران صحبت می کردم: می گفت اینقدر نگید آمریکا حمله کنه چی میشه! اگه آمریکایی ها سر هر کوچه یک دیگ آش بزارند همه مردم می رن تو صف آش و اینقدر می زنن سر و کله همدیگه که اصلا یادشون میره بهشون حمله شده!

۲/۲۲/۱۳۹۱

پیرامون آهنگ شاهین نجفی و امام نقی

در ایران میلیونها انسان به امامان شیعه و از جمله امام نقی و ... اعتقاد دارند! همین موضوع لزوم نقد و به چالش کشیدن این باورها رو بیشتر می کنه. اگر قرار بود باورهای رایج و فراگیر تغییر نکنند، امروز باید در جهان موهومات زندگی می کردیم! به نظر من نه تنها گستردگی یک باور هیچ تقدسی برای اون نمی آره، بلکه لزوم برخورد با اون به وسیله انواع روشها از جمله طنز و نقدهای تند و صریح بیشتر می شه

۲/۱۷/۱۳۹۱

پیرامون انتخابات فردا در فرانسه ( ریاست جمهوری)

انتخابات فرانسه فردا ما بین سارکوزی و اولاند برگزار میشه درحالیکه وضعیت بدهی خارجی فرانسه بسیار وخیم است! فرانسه با بیش از چهار هزار میلیارد دلار بدهی، چهارمین کشور بدهکار دنیا پس از آمریکا، انگلیس و آلمان است، سهم هر فرزندی که در فرانسه بدنیا می آد از این بدهی چهل هزار یورو در دوران جوانی است. اکثر مهاجرین و پناهنده ها سیاستهای اولاند بخاطر دریافت کمک های دولتی یا سیاستهای نرمش در برابر مهاجرین را ترجیح می دهند. اما به نظرم اولاند در بلند مدت نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه با ورشکسته کردن فرانسه به مانند یونان و ایرلند، سوسیال دموکراسی فرانسه رو با خطر بزرگی روبرو می کنه و باعث قطع کمک های دولتی یا کاهش بی سابقه آن می شود. کمک های بیشتری که بخواهد بر اساس استقراض بیشتر دولت، فروش اعتبارات دولتی شکل بگیرد نه تنها دوامی نمی آورد بلکه فرانسه را به آستانه ورشکستگی می کشاند. در این سوی دنیا اما سیاست های سارکوزی هم تفاوت خیلی زیادی با اولاند نمی کند چرا که ساختارهای اجتماعی و مدنی( خصوصا سندیکاها و چپها) در مقابل هرگونه تغییر مقاومت می کنند. با این حال شاید سارکوزی بتواند در دور دوم ریاست جمهوریش مرحمی باشد بر زخمهای فرانسه هر چند که نباید نقش موثر سارکوزی در ادامه انقلابهای عربی خصوصا سوریه را در مقابل سیاستهای منفعلانه اولاند و کلا چپها نادیده گرفت.

۲/۰۲/۱۳۹۱

سرایت پوپولیسم احمدی نژاد به قالیباف ( ویدیو)

خلبانی را فرض کنید که در هنگام فرود هواپیما از کابین خارج شده و در قسمت مسافرین، مانند یک مهماندار مشغول دلداری دادن به مسافرین است. قالیباب که قرار است بحرانهای استان تهران را مدیریت کند. می خواهد وانمود کند که بخاطر احساس مسئولیت زیاد، خود آستین ها را بالا زده و مستقیما وارد عمل شده تا نه با مدیریت دهها هزار کارمند متخصص شهرداری، بلکه بصورت شخصی و با شدت عمل مشکلات را حل می کند. اما جرثتقیل واژگون می شود و همه نقشه ها نقش بر آب. این قسمتی از پوپولیسمی است که در جمهوری اسلامی رایج شده، احمدی نژاد نیز در سفرهای استانی گویا قرار است، خود شخصا نامه های درخواست وام همه کسانیکه نیازمند وام هستند را خوانده و به تک تک آنها جواب مثبت دهد. احمدی نژاد بجای اینکه این چند میلیون کارمند را مدیریت کند خود در نقش کارمندی رده پایین، ظاهر شده که نامه ها را یکی پس از دیگری می خواند و با آنها موافقت می کند تا کارها سریعتر پیش رود.

۱/۱۹/۱۳۹۱

این عکس و چرایی عدم موفقیت اعتراضات ما

اگه به این عکس خوب نگاه کنید به برخی از دلایل ناکامی های ایرانیان پی می برید! این عکس مربوط به گردهمایی بیش از 500 هزار زن پاکستانی در کراچی است که حدود دو ماه پیش با شعار “با قدرتمند شدن زنان، پاکستان قوی‌تر می شود" و با هدف بهبود حقوق زنان و تساوی جنسیتی در پاکستان برگزار شد. من برای یکی از شبکه های اجتماعی در این مورد دنبال خبر یا عکسی می گشتم که عظمت این کار زنان پاکستان رو نشون بده، برای اینکار به خبرگزاریهای بین المللی رجوع کردم، تیتر و موضوع خبر رو به بیش از ده زبان دنیا در گوگل به حالتهای مختلف ترجمه و سرچ کردم ولی جز چند فیلم بسیار بی کیفیت و چند عکس که بهترینش، عکس زیر بود نیافتم. واقعیت اینه که ما ایرانیها استعداد خاصی در به تصویر کشیدن رویدادهای اعتراضی داریم، وقتی ده نفر در یک جا جمع می شیم با انواع ژستها و فیگورهای مختلف جوری به تصویرش می کشیم که انگار این ده نفر با از خود گذشتگی و ایثار یک حماسه ملی خلق کردند. خلاصه اینکه یه رویداد کوچیک رو خوب به تصویر می کشیم و به زبان افکار عمومی ترجمه می کنیم و ازش نماد و سنبل می سازیم. این هنر خیلی خوبیه! ولی واقعیت اینکه عموما فعالیتهای مدنی ما عمیق و پر محتوی نیست و جنبه هیاهو و سرصداش بیشتر از اصالت و هویتش مدنطر است. مطمئنم اگر 500 هزار زن ایرانی که نه اگر ده هزار نفر از زنان ایران یه حرکتی مانند زنان پاکستان انجام می دادند، اینقدر آب و تابش می دادیم و فیلم و عکس ازش بیرون می دادیم که گویی جهان زنان، در آستانه تغییر و تحول بنیادین است. متاسفانه مثل همه کارامون جنبه هیاهو و حاشیه سازی، اصل ماجرا را به کلی تحت شعاع قرار میده! شاید این موضوع کمک کنه که بهفمیم چرا ما می تونیم الهام بخش بهار عربی بشیم ولی خودمون همچنان لنگ می زنیم!

۱/۱۷/۱۳۹۱

چند نکته بحث برانگیز و آموزنده از وضعیت جدید برمه و پیروزی سوچی در انتخابات

ول؛ اینکه تغییرات یا اصلاحاتی که در برمه صورت گرفت تحت تاثیر تحریم های بین المللی بود که رژیم کودتایی را وادار به عقب نشینی کرد. یعنی تحریم در این کشور موثر بود. هر چند در کره شمالی تحریم های گسترده تر هیچ گشایشی را در فضای سیاسی و بهبود زندگی مردم بوجود نیاورد و در عراق دوران صدام نیز، تحریم ها باعث هیچ عقب نشینی از طرف صدام نشد و تنها با حمله نظامی و تصرف عراق پایان یافت نتیجه اینکه تحریم ها به خودی خود نمی تونه همیشه خوب یا بد یا درست یا نادرست باشه! و بهتره از بحث های مطلق گرایانه در این مورد پرهیز کرد! دوم؛ کودتاگران برمه ای تنها در یک نمونه بیش از سه هزار نفر که بصورت مسالمت آمیز در سال 2007 تجمع کرده بودند را کشت البته این تنها یک نمونه از رفتارهای کودتاگران برمه ای است؛ با این حال 5 سال بعد با حفظ اقتدار، آزادیهای محدود و حدااقلی به مخالفین برای شرکت در انتخابات داده شد تا هم موجب بهبود چهره بین المللی برمه شده و هم تحریم های بین المللی علیه برمه برداشته شود، با تمام این حرفها سوچی در انتخابات شرکت کرد و پیروز شد، البته این به معنی پیروز شدن مخالفین نیست، حداکثر قدرت همچنان در دست کودتاگران است. نتیجه اینکه شاید اگر شرایط برمه برای ما ایرانیان بوجود می آمد و در پنج سال گذشته شاهد این نوع جنایتها بودیم، خانوم سوچی را به عنوان یک خائن قلمداد می کردیم که با رژیم معامله و همکاری کرده و در انتخابات شرکت کرده است. ولی در برمه و خیلی از کشورهای دنیا اینطور کارها خیانت به حساب نمی آید و واژه خیانت اینقدر به سادگی خرج نمی شود به نظر شما چه فرقی در نگاه بسیاری از ما ایرانیان به سیاست و دیگر کشورهای دنیا مانند برمه وجود دارد؟ سوم؛ در برمه آیین بودایی که بر محور مصالحه و مدارا است نقش تعیین کننده ای در نحوه رفتار مردم و سیاسیون بازی می کند ؟ آیا آیین مذهبی و آموزه های سنتی ما نیز چنین نقشی را در معادلات سیاسی و اجتماعی بازی می کنند؟ نگاه سیاسی جامعه ما شامل مذهبی و غیز مذهبی ها چقدر برگرفته از فرهنگ مذهبی و سنتی غالب ما ایرانیهاست؟ آنچه که من به عنوان یک ناظر در این موارد، مشترک می بینم نگاه مطلق گرایانه ای است که ما در رویارویی با موارد مختلف از آن استفاده می کنیم؟ نگاهی که همه مسائل را به سیاه و سفید و شر و خیر تقسیم می کند و کمتر نگاهی میانه رو به مسائل سیاسی و اجتماعی دارد. خواندن این گزارش- مقاله خالی از لطف نیست http://www.bbc.co.uk/persian/world/2012/04/120403_l32_suu_kyi_elections.shtml

۱/۱۶/۱۳۹۱

پیرامون کمپین دوستی با مردم اسرائیل

تجربه من از زندگی میان مردم و لایه های مختلف اجتماع اینه که خیلی از مردم علاقه ای به دشمنی با اسراییل ندارند و علیرغم این همه تبلیغات، این دشمنی ها براشون معنی نداره! منهی اینکه چه کسی یا چه گروهی سعی می کنه این تابوها رو بشکنه، بد نیست گروههای و شخصیتهای سیاسی کم کم از این رویه جمهوری اسلامی فاصله بگیرند! برخی تصور می کنند داشتن ارزشها و نکات مشترکی با جمهوری اسلامی اونها رو نزد مردم منصف تر نشون میده یا جمهوری اسلامی رو در برخورد با اونها منعطف تر می کنه! به نظرم بد نیست با کمی هزینه از این شعارها جمهوری اسلامی فاصله بگیریم و از آسمون و آرمان خواهی به زمین بیاییم و قابل فهم تر شیم! لینک این کمپین

ما مردم در رفتار با افغانی ها دستکمی از حکومت نداریم

رفتاری که مردم ایران با افغانها می کنند، متاسفانه بسیار بدتر از رفتار جمهوری اسلامی با افغانهاست یا دست کمی از اون نداره! اگر زورمون به جمهوری اسلامی نمی رسه بد نیست فعلا از خودمون شروع کنیم! برای شروع باید یکم از دوز 2500 سال فرهنگ و تمدن مون کم کنیم و یه نگاهی به وضعیت سیاسی و اجتماعی کنونی جامعه امون بندازیم . اینقدر هم از غرور ملی و حرفهای دهن پر کن برای باد کردن خودمون و دیگران استفاده نکنیم تا ببینیم کجاییم و چه باید کنیم!

۱۲/۱۶/۱۳۹۰

برای برادرم، حسین شیرزادیان که در عملیات فروغ جاویدان شهید شد.

اگرچه، من به راه و روش مجاهدین خلق هیچگاه اعتقادی ندارم و نداشتم، اما از برادرم به یاد دارم که همه عشق و تلاشش زندگی بهتر برای مردم بود، شاید ظلم و آغاز یک دیکتاتوری رو حدس می زد و به راه حلی عاجل، برای غلبه بر آن فکر می کرد. شاید اگر من هم در آن شرایط و آنروزگاران بودم جذب یکی از همین گروههایی میشدم که امروز نمی پسندیدمشان. حسین وقتی از زندان آزاد شد، برادر شهید دیگرم رضا، همچنان در زندان بود و روزگار خیلی سختی رو می گذروند، حسین بعد از آزادی هر روز ساعت پنج صبح بیدار میشد، نماز می خوند و چند ساعتی بسختی ورزش می کرد تا اینکه بعد از سی چهل روز به مجاهدین خلق پیوست و . . . با اینکه اونموقع من خیلی کوچیک بودم و خاطرات زیادی ازش بیاد ندارم ولی واقعا دوستش داشتم، قطعا اگر حسین زنده بود من امروز انسان خوشبخت تری بودم. به راه و روشی هم که انتخاب کرد و تا آخرین قطره خونش، پاش ایستاد، احترام می زارم. امیدوارم بستری فراهم بشه که همه بتونیم همدیگر رو تحمل کنیم و در کنار هم زندگی کنیم بدون اینکه به حذف همدیگه فکر کنیم. مشخصات شهید حسین شیرزادیان ( از سایت مجاهدین خلق)

۱۲/۱۵/۱۳۹۰

اینم شده وضعیت کاریکاتوری ما

چرا ماها که غیر قابل اعتماد بودن اصلاح طلبها و خائن بودنشون، خصوصا خاتمی و اونایی که امام امام می کنند، بهمون ثابت شده، همیشه در وضعیتی قرار داریم که جز نقد و بررسی عمکلرد "همین اصلاح طلبان" حرف و برنامه و حتی عملکردی در سطح کلان نداریم که به اون بپردازیم تا یکبار هم که شده خود ما بریم زیر تیغ نقد و اینقدر قضا و قدر ما به دست اصلاح طلبها نیافته که همیشه دقیقه نود بیایند و همه چیز را به نفع جمهوری اسلامی تمام کنند!!! اینم شده وضعیت کاریکاتوری ما مطمئن باشید تعداد مردمی که انتخابات رو تحریم کردند، اگر برای انتخابات بعدی ببینند که چه از طرف شورای هماهنگی و اصلاح طلبها و چه از طرف اپوزوسیون برنامه درست و حسابی برای غلبه بر مشکلاتشون نیست دوباره می رن پای صندوقهای رای و همین آش و همین کاسه و همین سرگرمی

۱۲/۱۰/۱۳۹۰

پیرامون سخنرانی مهندس موسوی ساعاتی قبل از اعلام نتایج انتخابات

دیدن سخنرانی کامل مهندس موسوی ساعاتی قبل از اعلام نتایج انتخابات، خالی از لطف نیست! آیا این سخنرانی نشان می دهد موسوی از نتایجی که ساعاتی بعد اعلام خواهد شد، مطلع بوده و با اعلام موفقیت خود و مشروح سخنرانی خود می خواسته این پیام را به حاکمیت برساند که خواهد ایستاد و عواقب این ایستادگی دامن گیر آنها خواهد شد؟ با تجربه سابق مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری قبل از آن، که از جابجایی آرا به نفع احمدی نژاد حکایت داشت اینبار موسوی نیز به میدان آمده بود تا در کنار هم روبروی این رویه بایستاند؟ اگر قرار به تفلب هایی اینچنین بوده، آیا جمهوری اسلامی برای گرمی بازار انتخابات، موسوی و کروبی را وارد این تئاتر همگانی کرده بود؟ آیا حاکمیت به چنین حضوری نیازمند بوده و در انتخابات پیشرو، از خیر آن گذشته؟

۱۱/۳۰/۱۳۹۰

این ویدیوی رضا علیجانی پیرامون اتحاد و همکاری نیروهای مخالف، برای کنگره و بحث آلترناتیو سازی رو حتما ببینید واقعا عین یک کلاس درسه! اگرچه به تحقق چنین ایده هایی خصوصا در کوتاه مدت اعتقادی ندارم ولی از بسیار نکات مطرح شده، در این سخنرانی لذت بردم و بعد از مدتها صحبتهای معقول و درست و حسابی شنیدم

۱۱/۲۶/۱۳۹۰

گفتگویی خودمانی پیرامون امروز 25 بهمن

من امروز با چند نفر از دوستانم که به راهپیمایی رفته بودند صحبت کردم، قریب به اتفاق می گفتند تعداد راهپیمایی کنندگان زیاد و غیر قابل انتظار بود اما مجال بهم پیوستن نبود! تجربه ای که من و بسیاری دیگر آنرا بارها پشت سر گذاشته ایم و با اینکه در یک تجمع زیاد بودیم ولی نادیده گرفته شدیم چون نتوانستیم بهم بپیوندیم! در این مورد چند نکته به نظرم می رسه : اول، متاسفانه ما تا در تظاهراتها گاز اشک آور زده نشه و تا درگیری نشه، تا کسی، کسی رو دنبال نکنه، عادت نداریم بگیم مردم حضور داشتند یا زیاد بودند یا موفق شدند. مردم امروز بودند، حضورشون هم قابل توجه بوده، اما این اتفاقات مورد علاقه ما ( گاز اشک آور و . .. ) نیافتاده یا هنوز فیلم یا سندی بیرون نیامده، ولی این دلیل شکست خوردن اینطور مبارزات نیست! دوم، با این همه نیروهای سرکوبگر بسیج، نیروی انتظامی و این جو اختناق و خفقان کسانیکه حداقل حضور هزاران نفر رو نادیده می گیرند، به نظر من ظلم و بی انصافی می کنند به کسانی که در بدترین شرایط ( نا امیدی، از همه مهمتر آیه یاس خونی و غر غر کردن امثال ماها، که مدام تزریق می کنیم نمی شه، فایده نداره و ... ) اومدند و خودشون رو برای هر هزینه ای آماده کردند. والا اگه دوتا از ماها در جنبش مردم سوریه بودیم و اینجوری تزریق ناامیدی می کردیم، الان صد بار اعتراضات مردم سوریه شکست خورده بود. مطمئنم خیلی از مردم ، علیرغم اینکه می دونستند نمی تونند با این تجمع به آزادی و دموکراسی برسند ( بر خلاف انتظار برخی از ما!!!!!!)، ولی باز اومدند تا وظیفه شهروندی خودشون رو ادا کنند. بد نیست یه خورده ما از این مردم، یاد بگیریم و اینطوری نباشه که تا یک حرکتی پیروزیش تضمین شده نباشه و صدرصد موفقیتش به چشم نیاد، ازش حمایت نکنیم !! مبادا که فردا از اعتبار سیاسیمون کم بشه!! سوم، فرض کنیم هیچ کسی نیومده و پیش بینی دوستانیکه می گفتند هیچ خبری نمی شه و ایراد می گرفتند که چنین و چنان، درست از آب در اومده! به نظر شما وقتش نیست رو کنید که برنامه اتون بعد از این پیش بینی تاریخی، چیه؟ اینکه بالا سر هر حرکت و تلاشی بایستیم و فقط نقاط ضعفش رو بگیم و تیکه بندازیم و. . . که کاری از پیش نمی ره یادمون نره ما صد ساله برای آزادی و دموکراسی تلاش می کنیم و هنوز هم به اون نرسیدیم، در این صد سال هم، پیش بینی همه کسانیکه در هر مقطعی می گفتند نمی شه و فایده نداره همیشه درست از آب در اومده!!! به نظرتون بهتر نیست جزو این دست پیشگوها نباشیم چهارم، من خودم مثل شما پیشتاز انتقاد به اصلاح طلبها، شورای راه سبز امید و . .. ( نداشتن برنامه منسجم و فلج کننده، رفتارهای باندی، عدام موضع گیری مناسب به دهه اول انقلاب و خمینی و . . .) هستم! البته دهها بار همین نقد ها و انتقادها، بر انتقاد کنندگان، بر خود ما و بر همه اپوزوسیون وارد است. دوستانیکه به انتقاد و تخریب اصلاح طلبها مشغولند، برنامه شون چیه؟ چی کار می خوان کنند؟ واقعیت اینکه اپوزوسیون جز شهرام همایون تا بحال در داخل ایران هیچ چالش عمده و قابل توجهی علیه جمهوری اسلامی انجام نداده. به نظر شما به غیر از این سی و چند سال باید باز هم منتظر بود تا شاید نیروهایی غیر از اصلاح طلبها ( یعنی اپوزوسیون) بتونند بسیج بشوند و کاری کنند؟ به نظر شما باید ایستاد تا یک کنگره ملی شکل بگیره، و یک کار بی نقص و ایده الی بوجود بیاید که قابلیت پرستش داشته باشه، بعد حرکت کرد و همه بریم پشتش!! به نظر من هیچ گاه نه رهبری ایده ال پیدا خواهد شد نه گروه و سازمانی دلخواه، البته همین بهتر که هیچ وقت پیدا نشه که امکان خمینی سازی مجدد پیش بیاد. اگرچه حامیان این تجمع صرفا از طرفداران اصلاح طلب نبودند و جای بحث زیادی در این مورد هست!! در آخر اینکه فراموش نکنیم چه بخواهیم و چه نخواهیم اصلاح طلبها امروز عمده ترین نیرویی هستند که علیرغم همه نقدها، توانایی ایستادگی در برابر جمهوری اسلامی رو دارند! چرا این توان و پتانسیل رو باید از خودمون سلب کنیم!!!! کاوه شیرزاد

۱۱/۲۰/۱۳۹۰

فیلم -مستند " انتخابات، فرصتی علیه دیکتاتوری "

چگونه می توان انتخابات را به فرصتی علیه دیکتاتوری تبدیل کرد یا آنها را وادار به عقب نشینی یا ترک قدرت کرد. این موضوعی است که در این فیلم - مستند آموزشی به آن پرداخته می شود. در این مستند تجربیات کشورهای موفقی که توانسته اند در برهه انتخابات، دیکتاتورها را وادار به تسلیم کنند، مورد بررسی قرار گرفته و به کنشها و فعالیتهای مدنی ای که می تواند به پیروزی تحول خواهان یاری رساند، پرداخته می شود. این فیلم مستند را ببینید

۱۰/۲۸/۱۳۹۰

برهنگی گشیفته فراهانی و تصورات من

برخوردهای متفاوت، با تصاویر گلشیفته فراهانی، علیا ماجده دختر مصری و چند ایرانی ای که در حمایت از علیا ماجده تصاویر لخت خودشون رو برروی اینترنت قرار دادند، خیلی برام جالبه! این موارد به ذهنم می رسه ! نقش زیبایی در تابو شکنی! بازخوانی چندین باره تعریف حق، درجه آزادی و حدود و ثغور آن! ( به هزاران روایت ) جدال با برخی از تعصبات و آن لاین کردن نتیجه آن! آزاد سازی قسمتی از تعصبات! ( به نفع گلشیفته فراهانی) انسانها تابو را می شکنند یا تابوها انسان را! گلشیفته سردار ملی در مبارزه با اسلام متعصب! ( نحوه اسطوره سازی )

۱۰/۲۷/۱۳۹۰

تحقیر ملتهای دیگر و دعوت به جشن افغانیها

دیشب به جشن افغانیها در شهر دیژون دعوت شدیم. در این جشن ها هر خانواده غذایی درست می کنه و در اختیار همگان قرار میده مثل نمایشگاه غذا می مونه که از همه غذاهای خوشمزه میشه خورد و لذت برد. بعد از غذا، دو نوازنده افغان موسیقی کلاسیک اجرا کردند و و بعد هم رقص و شادی استاد دانشگاه و بی سواد، سرمایه دار و فقیر بعضا با لباسهای زیبای افغانی هم در کنار هم!! اول اینکه واقعا تعجب برانگیزه که این همه در ایران با این دوستان افغانی بدرفتاری میشه که آدم از گفتنش شرم می کنه اما این دوستان همیشه این همه به ما احترام می ذارند، لحظه ای برای من قابل تصور نیست که در فرانسه همون برخوردی رو با ما کنند که ما با افغانیها می کنیم!! دوم اینکه، ای کاش ما ایرانیها هم می تونستیم چنین جشن هایی رو فارغ از حاشیه و حرف و حدیث برگزار کنیم !!! متاسفانه تجمعات و جشن های ایرانیان خصوصا در خارج از کشور مقطعی و موقته که بعد از مدتی عمدتا متلاشی میشه!!! سوم اینکه، بعد از بهار عرب کم کم یاد گرفتیم در تمسخر اعراب احتیاط کنیم و از غرور ایرانی بودن و . . . کمی فاصله بگیریم!! امیدوارم قبل از اینکه کم کم یاد بگیریم در رفتارمون با افغانها هم باید احتیاط کنیم، بفهمیم که ما هم فارغ از نژاد، تیره و تبار انسانیم نه یک کلمه بیشتر و نه کمتر !!! بودن در کلاسهای مختلف با انبوهی از مردم کشورهای مختلف به من این درس رو داده که هر کدوم از ما می تونستیم یه افغانی، بنگلادشی، عرب، آفریقایی و . .. باشیم یا برعکس واقعیت اینه که بعضی از ملیتها یا ملتها بخاطر تجربیات تاریخی، جغرافیایی، منابع طبیعی و غیره، از نظر فرهنگی مسیر متفاوتی رو طی کردند و به زعم ما، بی فرهنگ با با فرهنگ و . . . شدند!!!!! در عصر جهانی شدن، اینطور چیزها در هیچ کدوم از ما نباید توهم برتری داشتن بر دیگر تیره ها و اقوام و ملتها رو تولید کنه!!!!

۱۰/۲۱/۱۳۹۰

در مورد راهپیمایی روز 25 خرداد و سخنرانی میر حسین موسوی

یادآور روزهایی پر از نشاط و امید هر چند همیشه برایم ابهام داشت که چرا ملت هیجان زده، اجازه ادامه سخنرانی را به موسوی ندادند و احساسات خودشون رو کنترل نکردند! راستش بعضی موقعها افسوس می خورم از این رفتارها فکر کنم مردم می خواستند برای هر کلمه موسوی نظر بدن، حتی کلماتی که هنوز نگفته بود و باید می گفت!! امیدوارم انتخابات پیشرو، مردم بجای انفعال یکبار دیگه برای آزادی و دموکراسی تلاش کنند و ایندفعه نتیجه ای مناسب بگیرند.

۱۰/۱۲/۱۳۹۰

تئاتر ملی در کره شمالی پس از مرگ رهبر آن

روزی یک بازیگران حرفه ای تئاتر ایتالیا به اصفهان می رود، در حال گشتن در بازار فرش فروشها، فردی نوحه خوان که افرادی حول او حلقه زده و همگی گریه و شیون می کنند توجهش را جلب می کند
موضوع برایش جالب می شود و برای اینکه حال روز آنها را بفهمد کنار آنها می نشیند و سرش را پایین می اندازد و می کوشد مانند آنها گریه کند 
اما هر چه می کوشد موفق نمی شود 
در این هنگام یکی از بازاریان که کنار او نشسته بود، بدون اینکه بلند شود به او نزدیک می شود و گریه کنان می پرسد شما خارجی هستید؟ اومدید اینجا فرش بخرید و سوالهایش را یکی پس از دیگری ادامه می دهد
نراقی در کتاب جامعه شناسی خودمانی از قول این مرد می نویسد:
ایرانیان بازیگران قابلی هستند و بازی کردن در خونشان است ، من با آنکه بارها در صحنه های مختلف گریه کرده بودم نمی دانم چرا آنروز نتوانستم گریه کنم!!!

دیدن صحنه های گریه اهالی کره شمالی مرا به یاد این کتاب انداخت
انگار همه مردم کره شمالی در تئاتری ملی شرکت کرده و مشغول به ایفای نقش هستند