۹/۳۰/۱۳۹۰

کلیپی به مناسبت شب یلدا

کاری از محمد رضا کلانی، صدا از ایرج ادیب زاده، شعر از هوشنگ ابتهاج، موسیقی از مجید انتظامی، تهیه شده در موسسه شهروندیار

۹/۲۱/۱۳۹۰

منشا برخی از رای های احمدی نژاد


یکی از دوستانم، چند روز بعد از انتخابات 88 تعریف می‌‌کرد که تا سه روز قبل از انتخابات همه‌ی خانواده ما بی قید و شرط طرفدار موسوی بودند تا اینکه مادرم یک روز به خانه آمد و گفت شیرم رو حرمتون می‌کنم اگر به موسوی رای بدین
موضوع از این قرار بود که حامیان احمدی نژاد به مادر سنتی این دوست، عکسهای دخترانی با شورت را نشان داده و گفته بودند موسوی می خواهد شما با این وضع به خیابان‌ها بیایید.
جالب است بدانید این خانواده، سنی مذهب و بشدت از حاکمیت نفرت داشتند!

۹/۱۷/۱۳۹۰

وضعیت کتاب خوانی ما


متاسفانه خیلی از ما، اول به یک هدف یا ایدولوژی دل می‌بندیم، بعد می‌ریم دنبال اثبات و توجیهاتش

یک کتاب 500 صفحه‌ای رو یک روزه می‌خونیم، 98 درصدش رو اصلا نمی‌بینیم و کاری باهاش نداریم، دو درصد که ممکنه به درد توجیح هدفمون بخوره رو برجسته می‌کنیم.

بعد هم فکر می‌کنیم همه فلاسفه‌ی دنیا دارند ما رو تحسین می‌کنند!

تو بحث‌هامون هم همینطوریم اول می‌گیم باید فلانی رو کوبید یا تشویق کرد؟

بعد شروع می‌کنیم توجیه و دلیل آوردن

۸/۲۶/۱۳۹۰

صلح می کاریم و جنگ درو می کنیم / کاوه شیرزاد



 کسانیکه تحت هر شرایطی، هر گونه مداخله نظامی را محکوم می کنند، از آنجایی که جمهوری اسلامی به سمت دستیابی به سلاح اتمی پیش می رود و تا کنون با اهرمهای مختلف توقف نکرده، باید پاسخگوی تبعات دستیابی ایران به بمب اتمی نیز باشند. در اینصورت باید دید آیا آنها اصولا با داشتن بمب اتمی برای جمهوری اسلامی مخالفند یا نه. آیا از تبعات اتمی شدن ایران دفاع می کنند یا دیدگاهها و سیاستهای آنها معطوف به بهره برداری از جنگ احتمالی و افزایش محبوبیت شخصیشان با توسل به سیاستهایی پوپولیستی است!

در روزهای اخیر و با جدی شدن بحث جنگ احتمالی علیه ایران، مقاله هایی نوشته و بیانیه هایی صادر شد که برخی از آنها با تابو شکنی در فضای سیاسی، فضای شفاف تری را برای بحث هایی که می تواند سرنوشت ایران را رقم زند، فراهم کرد.

علیرغم این تابو شکنی ها به نظر نگارنده فضای کنونی همچنان دچار سانسورها و انحراف های  بزرگی است که ما را از مسیر واقعیتهای موجود دور می سازد. شاید همان فضایی که در اوایل انقلاب، روشنفکران و سیاسیون ایران را از دیدن واقعیتها دور می کرد، دوباره بر ما سایه انداخته تا بار دیگر شاهد حوادث و رویدادهایی باشیم که جلوتر از ما در حرکت اند. آنها را می بینیم ولی جرات بیان آن را نداریم و ترجیح می دهیم با خودسانسوری از گزند اندیشه های مسلط و رایج بدور باشیم. رازی است که همه می دانیم اما از گفتن آن ابا داریم.

با این مقدمه یادآوری می کنم، اگر جمهوری اسلامی به بمب اتمی دست یابد و بر اثر سیاستهای نابخردانه اش از آن برای محو کشوری مانند اسراییل استفاده نماید و یا به فکر نابود کردن امپریالیسم بیافتد، می تواند در کسری از دقیقه دهها و حتی صدها هزار انسان را به خاکستر تبدیل کند. تنها تصور دیدن اجساد سوخته شده کودکان، خانواده ها و افراد بی گناه می تواند ما را در درک چنین رویدادی یاری نماید.

اگر خون شهروندان اسراییلی به خاطر یهودی بودنشان یا به خاطر اینکه به مردم فلسطین ظلم کرده اند یا بخاطر هزاران دلیل دیگر مباح شمرده شود و فرض کنیم برخی کشورهای دیگر نیز امپریالیست بوده و بد نیست که از صفحه هستی محو شوند، آیا روشنفکران و سیاسیون ضد جنگ، مسئولیت اقدامات تلافی جویانه ای که ممکن است از جنگ اتمی ایران با هر کشوری گریبانگیر مردم ایران شود را به عهده خواهند گرفت؟ اگر جمهوری اسلامی علیه کشوری سلاح اتمی بکار گیرد و آن کشور نیز در اقدامی در پاسخ، مناطقی از ایران را به خاکستر تبدیل کند آیا آنها پاسخگوی سیاستهای امروز خود خواهند بود؟ 

 آیا هزینه های یک جنگ پیشگیرانه علیه ایران، بیشتر از یک جنگ اتمی بین ایران و کشورهای دیگر است؟

جنگ تلافی جویانه اتمی تنها یکی از پیامدهای سیاستهای اتمی ایران و دستیابی ایران به بمب اتمی است. حمله پیشگیرانه کشورهای غربی، اسرائیل و آمریکا یکی دیگر از احتمالاتی است که اگر جمهوری اسلامی به سلاحهای اتمی دست یابد، ممکن است گریبانگیر مردم ایران شود. یعنی قبلا از اینکه جمهوری اسلامی بخواهد از سلاح اتمی خود علیه کشوری دیگر استفاده کند آنها دست به یک حمله اتمی پیشگیرانه علیه ایران بزنند.

حال باید دید کسانیکه امروز، تنها و تنها شعار ضد جنگ می دهند، چه سهمی در آماده کردن ایران برای جنگی بزرگتر و به مراتب فاجعه آمیزتر دارند. البته آنها می توانند، ادعا کنند که گزارش های آژانس، کشورهای غربی و ... دروغ است، اما باید آماده پذیرش تبعات آن باشند.

در صورت دستیابی ایران به سلاح اتمی باید منتظر پیامدهای خطرناک دیگری نیز بود. راه افتادن مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه و شاید در سرتاسر دنیا می تواند امنیت بشر را با خطرات جدی روبرو کند و جان انسانهای بسیاری را در اقصی نقاط دنیا به خطر بیاندازد. شاید گفته شود که نه با مقاله هایی اینچنین و نه با بیانیه ها و مقالات ضد جنگ، سیاستهای جهان تغییر نخواهد کرد، اما این مغلطه ای پیش نیست. چرا که اگر نتیجه این موضع گیری ها سرسوزنی در تعیین مسیر سیاستهای اتمی ایران تاثیر گذار باشد، باید مسئول بود.

روشنفکران و سیاسیونی که تحت هر شرایطی، هر گونه مداخله نظامی را رد می کنند، باید پاسخی درخور برای تبعات این نوع سیاستها داشته و آرا و نظرات خود را در مورد دستیابی ایران به بمب اتمی شفاف بیان کنند! چرا که وضعیت جمهوری اسلامی همیشه به همین صورت باقی نخواهد ماند و ممکن است بزودی خبر دستیابی ایران به بمب اتمی را بشنویم که در آنصورت، دیگر زمان به عقب باز نمی گردد.

نکته جالب و قابل توجه این است که کسانیکه هرگونه حمله احتمالی به ایران را تحت هر شرایطی محکوم می کنند، معمولا با تحریم های قابل توجه و فلج کننده علیه جمهوری اسلامی نیزمخالف بوده و هستند یا اینکه در مورد سیاستهای اتمی ایران هیچگاه موضع شفاف و روشنی نداشته اند و آن را بصورت جدی محکوم نکرده اند.

طبیعی است که وقتی تحریمها اثر گذار نباشد، کشورهای غربی، آمریکا و اسراییل به طرف گزینه نظامی خواهند رفت و کسانیکه امروز و دیروز، هرگونه تحریم موثر علیه ایران را محکوم می کردند ناخواسته بستر مناسبتری را برای جنگ فراهم می کنند. همان گونه که روسیه و چین با فلج کردن ابزارهای موثردیپلماتیک و با استفاده از حق وتوی خود، امروز ایران را در مسیر جنگ قرار داده اند. براستی اگر روسیه و چین از ایران حمایت نمی کردند، آیا جمهوری اسلامی به مسیر خود برای دستیابی به سلاح هسته ای ادامه می داد؟

کسانیکه امروز هر گونه تحریم فلج کننده یا بازدارنده که توان توقف برنامه های اتمی ایران را دارد، رد می کنند ، ممکن است بدلیل دستیابی ایران به بمب اتمی، بستر تحریم هایی را فراهم کنند که نتیجه آن مرگ صدها هزار انسان، قحطی و ... است و ابعاد آن به هیچ عنوان قابل قیاس با تحریم هایی احتمالی برای توقف برنامه های هسته ای نیست.

در ایران بر اثر تبلیغات دامنه دار جمهوری اسلامی و با دمیدن در شیپور ناسیونالیسم و پوپولیسم، تعدادی از مردم علیرغم تبعات فاجعه بار دست یابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی، تصور می کنند که دسترسی به سلاح اتمی حق ایران است. متاسفانه برخی از فعالین سیاسی و روشنفکران از ترس رودررویی با این گروه از مردم و کاسته شدن از اعتبار سیاسی شان، تاکنون همواره نسبت به برنامه های اتمی جمهوری اسلامی، سیاستی کج دار و مریز همراه با مسامحه و اهمال را پیش گرفته و برخی از آنها نیز با اشاره به در اختیار داشتن بمب اتمی توسط اسراییل، هند و پاکستان، داشتن آن توسط جمهوری اسلامی را توجیه می کنند.

این گروه علیرغم مخالفت امروزیشان با حمله نظامی در حین چراغ سبز نشان دادن به جمهوری اسلامی در مورد سیاستهای اتمی، شرایط مناسب تری را برای جنگ فراهم می کنند. آنها اولا با عدم موضع گیری صریح در مخالفت با سیاستهای اتمی اجازه تبلیغات دامنه دار برای همراه کردن بخشی از جامعه با جمهوری اسلامی را فراهم می کنند و ثانیا با عدم مخالفت جدی خود جمهوری اسلامی را در پیگیری این سیاستها جری تر می سازند. در واقع این گروه از سیاستمداران و روشنفکران در دعوای غرب با جمهوری اسلامی، با نادیده گرفتن نقش حاکمان ایران در بوجود آمدن این وضعیت، تنها مانعی را برابر غرب قرار می دهند. انگار که با جمهوری اسلامی نمی توان کاری کرد و این غرب است که باید خویشتنداری نموده و پایش را از گلیمش درازتر نکند. آنها با چشم فرو بستن به اقدامات جمهوری اسلامی، وضعیتی را بوجود می آورند که تنها حاصل آن جنگ خواهد بود.

متاسفانه برخی قبل از ارایه هر راه حلی معقولی، نگران از دست دادن محبوبیت و اعتبار سیاسی خود به هر بهایی هستند. آنها تصور می کنند اگر فردای آزادی ایران از چنگال جمهوری اسلامی کاندید ریاست جمهوری یا پادشاهی شدند نباید از امروز کاری کنند که لکه ننگی بر دامنشان باقی بماند. در واقع آنها خود را وجیه المله می خواهند و بدون در نظر گرفتن عواقب سیاستهایی که در پیش می گیرند، با سواستفاده از احساسات ناسیونالیستی از هر گونه اقدامی که ممکن است آنها را حامی امپریالیسم و کشورهای بیگانه جلوه دهد، دوری کرده و  تنها به استفاده از آب گل آلود فکر می کنند.

تبعات دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی در بعد اقتصادی در بلند مدت می تواند تحریم هایی را به همراه داشته باشد که یک فاجعه انسانی را رقم زند. ابعاد این فاجعه انسانی غیر قابل مقایسه با تحریم هایی است که قبل از دستیابی ایران به بمب اتمی ممکن است، گریبانگیر ایران شود.

در بعد سیاسی نیز اگر جمهوری اسلامی به سلاح اتمی دست یابد، باید قید آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و جامعه مدنی را برای مدت بسیار مدیدی زد. این موضوع نیاز به اثبات ندارد. تنها کافی است به خاطرات چند توریست فرانسوی که توانسته بودند به کره شمالی اتمی سفر کنند، نگاهی بیندازیم. آنها از این سفر چنین می نویسند:

« قوانین حاکم بر کره ‌شمالی تمامی جوانب زندگی مردم را تحت کنترل قرارداده و بر تمامی بخش‌های زندگی‌ شان به نوعی تاثیر گذاشته است. تقریبا 50 سال است که مردم کره‌ شمالی صبح‌‌ ها با نواختن صدای شیپوری که راس ساعت شش به صدا درمی ‌آید و از طریق بلندگو در تمام مناطق پخش می‌شود از خواب بیدار می‌شوند. آنها موظف هستند پیش از شروع کار روزانه، در مقابل مجسمه کیم ایل جونگ و پدر او ادای احترام کرده و سر تعظیم فرود آورند. همه مردم کره ‌شمالی موظف هستند با لباس‌ های رسمی خاص از منزل خارج شوند یا علامت مخصوصی روی لباس داشته باشند تا وزارت اطلاعات و امنیت این کشور از اینکه چه افرادی در حال عبور و مرور هستند، آگاهی کامل داشته باشد؛ البته کار به همین‌جا ختم نمی‌شود و آنها باید پس از رسیدن به محل کار ده دقیقه‌ای را هم وقت بگذارند و به سخنرانی‌های مافوق خود گوش دهند و پس از آن  پنج دقیقه علیه دشمنانشان شعار بدهند. پس از انجام تمامی این کارها، نوبت آغاز فعالیت روزانه می‌شود و آنها می‌توانند کار خود را شروع کنند. »

با مشاهده پیامد تحریم ها در کره شمالی و تبعات دهشتناک آن به وضوح می توان دید، مخالفت با تحریم های فلج کننده و بازدارنده که ظاهرا گاهی به نیت حفظ اقشار متوسط در ایران توجیه می شود، در نهایت چگونه می تواند بعد از اتمی شدن ایران پیامدهای بسیار ناگوارتر، مشابه کره شمالی را به همراه داشته باشد.

باید دانست بازی مخالفین جمهوری اسلامی، مطابق قواعد تحمیلی یا مورد علاقه سردمداران فعلی ایران، مانند منفی نشان دادن دریافت کمک خارجی برای پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر، خیانت قلمداد کردن ارتباط فعالین سیاسی با دولتمردان خارجی ( با توجیه استقلال طلبی)، نفی و رد بی چون و چرای هرگونه گزینه نظامی یا مداخله بشردوستانه، قواعدی است که نه تنها برای پیشبرد دموکراسی، حقوق بشر و آزادی و عدالت مفید نیست بلکه امنیت ملی ایران را و نه امنیت جمهوری اسلامی را، با خطرات هولناکی مواجه می کند و سایه جنگ، تحریم های گسترده و وضعیت سیاسی دهشتناک را توامان برسپهر ایران می گسترد.

شکی نیست اگر قرار است مانعی بر سر راه جنگ گذشته شود، این مانع نه در برابر غرب بلکه باید در برابر جمهوری اسلامی قرار گیرد. جمهوری اسلامی باید بداند در تعقیب سیاست های اتمی خود تنهاست و از احساسات ناسیونالیستی اپوزوسیون در جهت پیشبرد اهداف خود بهره نخواهد برد.

شکی نیست جمهوری اسلامی شاید از یک حمله محدود به تاسیسات اتمی خود بیشترین بهره را ببرد، اما معلوم نیست که نفع مردم ایران در نفی چنین جنگی باشد. در واقع باید دید اگر جمهوری اسلامی در دستیابی به سلاح اتمی پا به مسیری بگذارد که دیگر کسی توان توقف آن را نداشته باشد، آیا باید قبل از رسیدن به چنین جایگاهی با جنگ پیشگیرانه متوقف شود یا خیر؟ متاسفانه فعالانی که شعار ضد جنگ می دهند، قادرنیستند واقعیت جنگ پیشگیرانه یا اتمی شدن جمهوری اسلامی را روبروی خود گذاشته و تصمیمی بر اساس واقعیات بگیرند.

شوربختانه، در اثر برخورد روسیه و چین با مسئله اتمی جمهوری اسلامی و ایفای نقش برخی از فعالان سیاسی که در برابر اهداف اتمی حکومت و تحریم های فلج کننده، سیاستهایی کج دار و مریز را در پیش گرفته اند، امروز جمهوری اسلامی توانسته است با مهارت، غرب را در یک دو راهی سخت قرار دهد که در هر دو صورت برنده آن خواهد بود. این دو راهی، یکی جنگ محدود به تاسیسات اتمی بدون براندازی نظام است که در اینصورت جمهوری اسلامی می تواند با سرکوب جامعه مدنی و استقبال از تحریم های غرب، اندک امیدها برای تغییرات مسالمت آمیز در ایران را بگیرد و دومی تعلل غرب در برخورد با ایران و وقت کشی های پی در پی تا دستیابی به بمب اتمی است که در اینصورت همانطور که ذکر آن رفت باید تا مدتها قید دموکراسی، آزادی و جامعه مدنی را زد.

حال این سوال پیش می آید که چه گزینه هایی برابر نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی قرار دارد  تا در این مقطع حساس، فارغ از احساسات افراطی ناسیونالیستی و منفعت طلبی های رایج پوپولیستی بتواند راهگشای مردم ایران و گام نهادن در مسیر آزادی و دموکراسی باشد.

شکی نیست دستیابی به بمب هسته ای توسط جمهوری اسلامی بدترین فاجعه ای است که می تواند گریبانگیر مردم ایران شود. اگر جامعه بین الملل با مدارک و مستندات قابل توجه اثبات کند که جمهوری اسلامی به زودی در مسیرغیر قابل بازگشتی برای دستیابی به بمب اتمی گام می نهد، شاید حتی جنگی محدود به تاسیسات اتمی ایران علیرغم همه تلخی و عواقبی که متاسفانه به همراه دارد، اجتناب ناپذیر است.

راه دیگر این است که به منظور توقف جنگ یا دستیابی ایران به سلاح اتمی، هر چه سریعتر نیروهای سیاسی ایران دست به آلترناتیو سازی زده و با گذشتن از تابوهایی که همیشه آنرا ناموفق گذاشته، مردم ایران را آماده تلاشی دیگر برای گذشتن از سد جمهوری اسلامی کنند. شکی نیست آزمون واقعی ضد جنگ بودن یا صلح طلب بودن، در برابر مدعیان آن، تنها گام نهادن در چنین مسیری است. مقدار تلاش و از خودگذشتگی این نیروها می تواند، محکی باشد برای اینکه ببینیم آنها با فریادهای ضد جنگ خود خواهان صلح هستند یا خواهان بهره برداری از جنگی که محتمل است.
کاوه شیرزاد
23 آبان 1390

۸/۰۱/۱۳۹۰

قذافی، کابوس های شبانه دیکتاتورهای جهان را به واقعیت نزدیک کرد!

آخرین لحظات زندگی قذافی
قذافی، کابوس های شبانه همه دیکتاتورهای جهان که روزی بوسیله مخالفین از تحت پادشاهی بر زمین کوبیده خواهند شد و به طرز تحقیر آمیزی کشته می شوند را در دنیای واقعیت تجربه کرد و با این تجربه، کابوسهای آنها را به واقعیت نزدیک تر کرد.

او محصول چهل سال خشونت لجام گسیخته خود را در روزی که کابوس هایش به حقیقت بدل گشت، درو کرد.
التماسها و رهنمونهای او در آخرین لحظات مرگش که خواهان مراعات و شفقت مخالفینش (به قول خودش فرزندانش ) بود، دیگر اثری نکرد.
انقلابیونی که در چهل سال گذشته فقط از مرگ، شکنجه و تجاوز شنیده بودند، همان را کردند که آموخته بودند.

۷/۲۷/۱۳۹۰

رای دادیم چون آلترناتیوی نبود اما جنبش سبز امروز در خیابانهاست، گفتگوی کاوه شیرزاد با جمشید اسدی


شهروندیار با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی که قرار است در اسفند ماه ۱۳۹۰، پنج ماه دیگر برگزار شود، سلسله مصاحبه هایی را با فعالین سیاسی و مدنی تدارک دیده است، در همین ارتباط اولین مصاحبه با آقای علی افشاری و دومین مصاحبه با آقای محسن سازگارا انجام شد.
سومین مصاحبه از این  سلسله مصاحبه ها را کاوه شیرزاد با آقای دکتر جمشید اسدی انجام داده است. دکتر جمشید اسدی در رشته استراتژی اقتصاد بازرگانی شرکت ها در دانشگاه های فرانسوی و انگلیسی زبان تدریس می کند و سابقه فعالیتهای سیاسی او به کنفدراسیون و حزب رنجبران ایران بر می گردد. او از جمله بنیانگذاران اتحاد جمهوری خواهان ایران (اجا) بود اما در ۳۱ ژانویه ۲۰۱۱ به همراه بسیاری از یاران خود بر سر اختلاف نظر در مورد ماهیت و کارکرد حاکمیت نظام، به ویژه پس از آن چه به گمان وی کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ بود از اجا گسست و به همراه یاران جدا شده، سازمان جموری خواهان ایران را پایه نهاد.

تصویری از جمشید اسدی
از وی به عنوان فردی نام برده می شود که در دوران اصلاحات از اصلاح طلبان درون نظام پشتیبانی کرد و هوادار شرکت در انتخابات بود. اما پس از آن چه که وی آن را کودتای انتخاباتی خرداد ۱۳۸۸ می نامد، به باور وی داده های سیاسی کشور به شدت تغییر کردند و از این رو راهبرد سیاسی جدیدی در مورد انتخابات پیشنهاد می کند. در این گفتگو نظرات او را در مورد انتخابات آتی جویا می شویم.
کاوه شیرزاد: بسیاری از اصلاح طلبان و تعداد زیادی از نیروهای اپوزوسیون مانند بخشی از جمهوری خواهان تا این اواخر از شرکت در انتخابات با وجود کمبودهای قابل توجه و بی عدالتی های موجود حمایت می کردند. سوال اینست که دستاوردهای این سیاست تا امروز چه بود؟ آیا شرکت در انتخابات نتایج راضی کننده ای داشت؟
جمشید اسدی: پشتیبانی بسیاری از ما، که به ویژه جزو “غیر خودی” های نظام بودیم، از مشارکت در انتخابات ناشی از توهم یا ناآگاهی از کم و کاستی های غیر دموکراتیک انتخابات در نظام جمهوری اسلامی نبود. با فروتنی، اما به روشنی بگویم، خود من با آگاهی از کمبودهای انتخابات در درون جمهوری اسلامی پشتیبان مشارکت بودم و دست کم از زمان انتخاباتی که به ریاست جمهوری سید محمد خاتمی انجامید تا انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۸۸ که به کودتا انجامید در انتخابات شرکت کردم و حتی در آخرین انتخابات خرداد ۸۸ هم، به مهدی کروبی رای دادم.
حتی در آستانه این انتخابات هم مقاله ای نوشتم و تشویق به شرکت در انتخابات می کردم. مثلا در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۴، که مبارزه میان محمود احمدی نژاد و علی اکبر هاشمی رفسنجانی بود با دلی پر درد مقاله ای نوشتم به نام “ماجراجویی بس است، به هاشمی رفسنجایی رأی دهیم!” با دلی پر درد چون هیچ گونه سنخیتی با هاشمی رفسنجانی نداشتم. اما در مورد احمدی نژاد کار کرده بودم و می دانستم با وی چه فاجعه ای در انتظار کشور است. اولین مقاله من پس از به قدرت رسیدن احمدی نژاد چنین نام داشت: ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد و مشکل های پیش رو!
اما چرا با وجود آگاهی از کمبودهای دموکراتیک در نظام جمهوری اسلامی، شرکت در انتخابات را درست می دانستم؟ به دلیل اینکه معتقد بودم باید از کوچک ترین امکان موجود در نظام، برای کشاندن آن به سمت و سوی دموکراسی استفاده کرد. به ویژه که آن زمان، گزینه سیاسی دیگری جز اصلاح طلبی درون نظام وجود نداشت.
اجازه دهید این نکته را بیشتر توضیح دهم. وقتی در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی اتفاق ناگوار و جگرسوز تیر ماه در کوی دانشگاه رخ داد، مردم اعتراض گسترده ای در کوچه و خیابان از خود نشان ندادند. پیش از آن هم  زمانی که قتل های زنجیره ای به آن شکل فجیع صورت گرفت، از کشتن  داریوش و پروانه فروهر تا کشتن مجید شریف و بسیاری دیگر از قلم به دستان و دگر اندیشان، مردم کوچه و بازار واکنش تندی از خود نشان ندادند. کوتاه سخن این که در آن شرایط آزادی خواهان از پشتوانه مردمی بهره مند نبودند و اصلاح طلبی درون نظام، با تمام کمبودهایش، نزدیک ترین و به ویژه تنها گزینه سیاسی عملی برای جلوگیری از یک دست شدن حاکمیت سرسخت در کشور بود. ما از آن پرهیز داشتیم که مبادا با طرح شعارهای تند، کار را برای تنها گزینه موجود مقاومت در برابر سرسختان، با وجود تمامی ناتوانی هایش، سخت کنیم.
در هر حال جریان اصلاح طلبی در درون نظام وجود داشت که می خواست و می توانست شرایط را به نسبتی هر چند کم و اندک به سوی جامعه باز بکشاند و در عین حال جز این جریان گزینه دیگری هم در صحنه سیاسی نبود. بدیهی است که ما می بایستی از این موقعیت استفاده می کردیم و دست کم آن را ضعیف نمی کردیم.
بنابراین من فکر می کنم رویکرد ما برای پشتیبانی از اصلاح طلبی درون نظام درست بود و دستاورد آن هم کم نبود. مثلا درزمان سید محمد خاتمی، به ویژه در نخستین دو سال دوره اول ریاست جمهوری اش، آزادی انتشارات چشمگیر بود. روزنامه های بسیار زیادی در فضای کم و بیش آزاد، به ویژه در آغاز دوره خاتمی منتشرشد. در این مورد خاطره ای شخصی دارم مقاله من به نام “تئوری رانت خواری” که در همین دوره  اصلاحات در نشریه آفتاب، متعلق به عیسی سحرخیز بزرگوار که امروز در بند است، چاپ شد. در آن مقاله به روشنی به رانت خواری اقتصادی در کشور اشاره کرده بودم. دفتر هاشمی رفسنجانی به آن مقاله واکنش نشان داد و نامه ای اعتراضی نوشت که در همان نشریه آفتاب منتشر شد.
منظورم این است که با موج اصلاح طلبی فضا تا آن جا در میهن باز شده بود که مقاله یک نفر “غیرخودی” ساکن اقلیم استکبار و کفر در مورد رانت خواران نظام در رسانه های کشور چاپ می شد. پس کار ما در پشتیبانی از اصلاحات در کل اشتباه نبود.
کاوه شیرزاد: بسیاری از نیروهای سیاسی که در سالهای گذشته و خصوصا پس از روی کار آمدن آقای خاتمی در انتخابات شرکت می کردند امروز مانند شما شعار تحریم را می دهند. چه چیزی تغییر کرده که این شعار در دستور کار قرار گرفته است؟
جمشید اسدی: اولا من هنوز شعار تحریم انتخابات سر نداده ام، هر چند که آن را محتمل می دانم. این درست است که رویکرد ما به مشارکت در انتخابات تغییر کرده است. چون شرایط سیاسی کشور سخت تغییر کرده است. چطور؟ سرسختان درنظام جمهوری اسلامی، به ویژه سرسختان سپاه که حکومت و امتیازها را حق تام خود می داند و نیز جناح محافظه کار عمامه به سر، که صد البته حساب شان از روحانیون پاک دل جداست، از اواسط دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی علیه اصلاح طلبی و آزادی، شمشیر از رو بستند و بر قدرت استبدادی خود افزودند و بدین ترتیب آرام آرام شانس بزرگی را برای تحولات مسالمت آمیز در نظام از بین بردند. این تنها شانس نظام نبود و نیست، اما شانس بسیار بزرگی بود که از میان رفت. هرچند که هنوز گزینه ما برای تغییر و تحول مسالمت آمیز است، اما از آن هراس داریم که در پی سرسختی کور دست اندکاران کنونی نظام برای گشودن فضای سیاسی، کار به جنگ خیابانی و سرکوب وحشیانه بیانجامد و به هر حال رشته کار از دست آزادی خواهان سیاسی میهن دوست به در رود.
به هر حال، از این پس بحث تحریم انتخابات مطرح است چون داده های سیاسی به شدت تغییر کرده اند. با تحلیلی که در گذشته می شد و تشویق به انتخابات کرد، نمی توان به سراغ انتخابات پیش رو رفت. به این دلیل که اصلاح طلبان از حاکمیت بیرون رانده شدند. اصلاح طلبان که هیچ، بنیانگذاران نظام هم حذف شده اند. بعضی وقت ها تعجب می کنم که چطور تحلیلگران و بازیگران سیاسی به اندازه ای که باید و شاید به معنی کنار گذاشتن و از قدرت انداختن رفسنجانی توجه نمی کنند. وی یکی از پایه گذاران جمهوری اسلامی است. وقتی که جناح سرسخت آدم عمل گرایی چون او را بر نمی تابد و موسوی نخست وزیر عزیز کرده بنیانگذار جمهوری اسلامی را در حصر می گذارد و با کروبی که او نیزعزیز کرده بود چنین می کند، باید تکلیف بقیه اصلاح طلبان را دانست.
آنها از حاکمیت بیرون رانده شده اند. خوش خیالی است اگر فکر کنیم با این داده هایی که داریم نظام بدون آن که زیر فشار باشد، به میل خود تن به بازگشت اصلاح طلبان حتی خودی به صحنه سیاسی کشور دهد. این مهم ترین تغیییری است که نسبت به گذشته صورت گرفته است .
تغییر دیگرهم صورت گرفته که برخلاف تغییر پیشین مبارک است! گفتیم ما پشتیبان و مشوق مشارکت در انتخابات به سود اصلاح طلبان بودیم چون آنها در حاکمیت بودند و گزینه دیگری نبود. اما امروز در کوچه و بازار گزینه دیگری به نام مردم وجود دارد. جنبش سبز امروز در کوچه و بازار وجود دارد و فعال است و آماده گزینش یک استراتژی درخور برای عمل سیاسی است تا دوباره حضور خود را اعلام کند. در نتیجه به نظر من اگر داده ها بر همین روالی پیش رود که امروز هست باید به طور روشن انتخابات را تحریم کرد و به روشنی خواستار انتخابات آزاد و بدون قید و شرط  شد.
امروز شوربختانه، دعوای اصلی بین دو رقیب سرسخت، برای چنگ انداختن به امتیازهاست. به صورتی که حتی فضایی هم برای اصلاح طلب ها باقی نگذاشتند. تجربه گذشته نشان می دهد که مشارکت گسترده در انتخابات، حاکمیت سرسخت را نسبت به گشودن فضای سیاسی و اجتماعی نرم نمی کند.
این بار هم حتی اگرمشارکت گسترده صورت بگیرد، سرسختان از سرکوب پرهیزی نخواهند داشت. هر چند که اگر مشارکت گسترده ای صورت بگیرد معلوم نیست برای کدام گزینه است. چون اصلاح طلبان از میان گزینه ها کنار گذاشته شده اند.
برخی از “مصلحت اندیشان پراگماتیست” بر این باورند که مشارکت گسترده مردم در انتخابات اگر چه به کودتا انجامید اما باعث جنبش اجتماعی بعد از آن شد. دستاورد این جنبش کم نبود اما به هزینه به زندان افتادن و کشته شدن بسیاری از فرزندان آزادیخواه؟ در چنین شرایطی اگر هم باز جنبش اعتراضی در طی تقلب انتخاباتی اتفاق بیفتد الزاما دستاوردی برای باز کردن فضای کشور در این شرایط وجود نخواهد داشت.
افزون بر نکته هایی که شرح شان رفت، عزت نفس و حیثیت شهروند ایرانی پس از انتخابات ۱۳۸۸ به طور بسیار روشن زیر پا گذاشته شد و به وی توهین شد. نمی توان به کسانی که به شهروند ایرانی توهین کردند رای اش را دزدیدند و اعتراض او را به بند کشیدند اعتماد کرد و در انتخاباتی که برگزار می کنند، شرکت کرد. باید به طور مشخص نشان داد که دیگر به ایشان اعتمادی نیست.
تنها شرط مشارکت آن است که نظام و حاکمیت برگزاری انتخابات آزاد را به معنی و شکل اصیل آن بپذیرند.
کاوه شیرزاد: امروز با توجه به تجربه انتخابات پیشین شرایطی فراهم آمده که گروه های بیشتری از نیروهای سیاسی تحریم انتخابات را در دستور کار خود قرار داده اند. برای حصول نتایجی ملموس و متفاوت با گذشته چه اقداماتی باید انجام داد تا تحریم مثمر ثمر باشد؟
جمشید اسدی. من آنچه را که امروزمفید می دانم و موفقیتش را آرزومند دارم، برپاداشت آزادی و دموکراسی در کشوراست. بدیهی است که توازن قوا هنوز به آن شکلی نیست که ما بتوانیم قدرت را از دست سرسختان گرفته و به نفع دموکراسی و آزادیخواهی سازمان بدهیم. اما می توانیم گفتمان انتخابات آزاد و دموکراسی را در کشور فرادست کنیم. بدون آن که کوچک ترین قوایی داشته باشیم، باز هم برای پرهیختن از تنش و جنگ داخلی در میهن، از دست اندرکاران نظام بخواهیم که تن به انتخابات آزاد دهند. اگر تن به انتخابات آزاد دادند، که بعید می دانم، چه بهتر! در غیر این صورت گزینه تحریم پیش روی ماست، اما اگر انتخابات را تحریم کنیم نباید یک تحریم ساکت باشد بلکه باید تحریمی باشد با شعار افشاگرایانه بر این پایه که انتخابات آزاد نیست. شرط دوم موفقیت در ارتباط برقرار کردن هرچه بیشتر آزادیخواهان با افکار و اندیشه های مختلف است.
اگر داده های سیاسی که با آن روبرو هستیم تغییری نکنند و همچنان که هست بمانند شرکت در انتخابات جز به تحکیم سرسختان نظام نخواهد انجامید. به ویژه که دعوای اصلی و آنچه که آقایان تنور گرم انتخابات می نامند بین دو جناح سرسخت محافظه کار است. بنابراین شرکت در این انتخابات نمی تواند چیزی را تغییر بدهد به جز اینکه آب به آسیاب یکی از دو جناح محافظه کار بریزد و این جز خدمت به ارتجاع و استبداد نمی توان باشد.
اگر همچنان که شوربختانه از نشانه ها برمی آید ناچار به گزینه تحریم برسیم، به باور من می توان واکنش های موثری به همراه تحریم انجام داد. نخست آگاهی رسانی از طریق رسانه ها و نیز از سینه به سینه در مورد زیان مند بودن شرکت در این انتخابات. یعنی موضع تحریم را باید قوی کرد.
دوم بالابردن هزینه برای سرسختان بدین طریق که دیگر کشورها را نسبت به بی محتوا، تقلبی و گزینشی بودن این انتخابات آگاه کرد.
اما یک اقدام سمبلیک دیگری هم هست که بدون هزینه برای مبارزان می توان انجام داد و آن این است که با توجه به فن آوری های اطلاعاتی، همزمان با برگزاری انتخابات یک رفراندم و انتخاباتی بر روی اینترنت انجام داد. یک رفراندم برای اینکه شما موافق قانون اساسی جمهوری اسلامی و فرا دستی ولایت فقیه هستید یا نه؟ و دیگر اینکه به چه کسی در یک انتخابات آزاد رای می دهید. ما اگر این را بتوانیم به طور موازی در همان زمان انتخابات انجام دهیم به ایران و جهان نشان می دهیم که مردم ایران واقعا در پی چه چیزی هستند؟
 کاوه شیرزاد: آیا شروطی که اصلاح طلبان تا امروز برای حضور در انتخابات مجلس طرح کردند یک عمل حساب شده بود یا خیر. به نظر شما عملکرد آنها از این به بعد می باید دارای چه ویژگی هایی باشد تا بیشترین پیشرفت را برای نیروهای تحول خواه به همراه داشته باشد.
جمشید اسدی: واقعیت این است که اصلاح طلبان معروف به خودی هم  امروز غیر خودی شده اند. البته روند کار دیکتاتورها این است که هر چه بیشتر از اردوی خود می کاهند و بر یک هسته کوچک متمرکز می شوند و از همین رو نیزبیش از پیش غیر خودی ها را سرکوب می کنند تا مگر حاکمیت اقلیت خود را بر اکثریت حفظ کند. در واقع هر چقدر که پایه اجتماعیش کمتر میشود برای حفظ خودش احتیاج به سرکوب بیشتری پیدا می کند.
الان هم اگر روند چند سال گذشته را در نظر بگیرید می بینید که این کاسته شدن از حاکمیت سرسخت به سرعت ادامه دارد تا بدانجا که ستون های انقلاب یکی پس از دیگری زیر سوال می رود.
بنابراین آنچه را که به نظر من اصلاح طلبان شتاب زده انجام دادند، این بود که فکر می کنند از چنین حاکمیت سرسختی می توان انتظار برآورده کردن خواسته هایشان را داشت. ما باید امروز یک گفتمان آزادیخواهی را زنده و عمده کنیم و بر همین پایه مبارزه خود را ادامه دهیم. بعید می دانم که سرسختان که حتی قانون انتخاباتی خود را قبول ندارند و در آن تقلب می کنند یک گفتمان راستین انتخابات آزاد را قبول کنند و بپذیرند.
اما اگر ما چنین کنیم موفق به دو کار شدیم. یکی فرا دست کردن گفتمان انتخابات آزاد و آزادیخواهی در کشورو دوم بسیج تدریجی جامعه مدنی گرد آن و احتمالا روزی اگر کسی برای مذاکره با جامعه مدنی حاضر شود بر پایه همین انتخابات آزاد و دموکراسی خواهد بود.
این خواست جامعه مدنی ما باید روشن شود. متاسفانه یکی از ایرادهای فلج کننده اپوزیسیون ایران این است که دلایل نارضایتی  و ناخرسندی مشخص دارد اما اپوزیسیون خواست های روشنی را مطرح نکرده است. به خصوص خواسته های محوری و ساختاری برای فردای ایران و من فکر می کنم دموکراسی و راه رسیدن به آن یعنی انتخابات آزاد خواسته روشنی است که به عنوان گفتمان فرا دست باید چیره بشود.
اما یک نکته آخر در مورد پیشنهاد های “نه سیخ بسوزد و نه کباب” برخی از اصلاح طلبان داخل کشور. به نظر من آنها باید بدون تعارف نظر خود در مورد شهروندانی که با ستم و بیدادگری “غیرخودی” نامیده شده اند را بیان کنند. نه این که من به عنوان یکی از شهروندان غیرخودی منتظر حکم ایشان باشم، نه! اما این موضع گیری ایشان محک سنجش آزادی خواهی و دموکراسی طلبی ایشان است. در غیر این صورت رقابتی است از گونه دیگر برای امتیاز جویی در درون نظام.
کاوه شیرزاد: نظر شما در ارتباط با گفته های آقای خرم وزیر راه و ترابرای دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی که گفته باید سه کشور مسلمان بر انتخابات ایران نظارت کنند، چیست؟
جمشید اسدی. اگر قرار است ناظر بین المللی بر انتخابات ایران نظارت کند، چرا باید از کشورهای اسلامی باشند اولا امروز سازمان های غیر دولتی ناظر بر انتخابات آزاد به صورت حرفه ای وجود دارند مانند سازمان غیر دولتی آیدیا (idea ) یا حتی بنیاد جیمی کارتر یا مثلا آن نظارتی که نخست وزیر پیشین فرانسه میشل دوکار در انتخابات فلسطین بر عهده گرفته بود. اما مهم تر از همه این ها، می توان از سازمان ملل یا شورای حقوق بشر تقاضای نظارت بر انتخابات ایران را کرد.
حالا اینکه چرا الزاما کشورهای اسلامی باید به انتخابات نظارت کنند؟ یک تضاد است! انتخابات آزاد نمی تواند تنها به جنبه اسلامی بودن آن که تنها یکی از وجه های ایران بزرگ است فرو کاهیده شود. این نقض غرض است ما باید گفتمان آزادی خواهی را مطرح کنیم و حتما به ناظرین مستقل بین المللی نیز احتیاج داریم اما به شرطی که ناظر به انتخابات غیر گزینشی و آزاد باشند. من با ناظر حرفه ای انتخابات آزاد که مسلمان باشد مشکلی ندارم. اما با واگذاری مسئولیت نظارت به ایدئولوژی خاص، مثلا ایدئولوژی اسلامی، مخالفم.
کاوه شیرزاد: تقریبا جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب، یکی پس از دیگری اقدام به کنار گذاشتن و تصفیه احزاب و گروه های مختلف کرده و امروز نوبت اصلاح طلبان رسیده، سوال بسیاری از افکار عمومی این است که اگر فردا جمهوری اسلامی دست به اپوزوسیون سازی کاذبی بزند و فرضا گروه رحیم مشایی را به عنوان اپوزوسیون معرفی نماید آیا باید مطابق معیارهایی که برخی از حامیان اصلاح طلب دارند از آنها حمایت کرد یا خیر؟ شما چطور بین اصلاح طلبان و چنین گروه هایی تفاوت قائل می شوید؟
جمشید اسدی: درست است که این نظام از آغاز بسیاری از نیروها را از خودش راند، همچون جبهه ملی، نهضت آزادی و بسیاری از آزادیخواهان و دموکرات ها را. اما یک تغییر و تحول کیفی صورت گرفته است. در اول انقلاب ناخرسندی عمدتا سیاسی بود و طیف وسیعی از مردم درست یا نادرست، آگاه یا نا آگاه نوعی دلبستگی به نظام داشتند و از آن حمایت می کردند.
اما امروز ناخرسندی، نه تنها سیاسی، بلکه اجتماعی و اقتصادی نیز هست. در نتیجه امروز حتی با سرکوب این یا آن نیروی سیاسی رژیم با ثبات نمی شود. این جامعه است که ناخرسند است و ناخرسندی اش ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد. در نتیجه این ناخرسندی از ناخرسندی گروهای سیاسی اول انقلاب بسیار گسترده تر است.
می فرمایید این نظام ممکن است یک اپوزیسیون خود برانگیخته درست کند! اما نظام لازم نیست یک اپوزیسیون برانگیخته درست کند خودش بخاطر سرسختی اش و بخاطر اینکه جز صدای خود را بر نمی تابد رور به روز بر شمار شهروندان معترض می افزاید در چنین حالتی اپوزیسیون راستین و مردم “سره” را از “ناسره” تمیز خواهند داد و متوجه خواهند شد که نارضایتی این یا آن گروه محافظه کار مانند آقایان رحیم مشایی، لاریجانی و قالیباف از جنس نارضایتی آزادیخواهان و نیروهای دموکرات نیست.
ناخرسندی ما ریشه در این دارد که ما که ایران را آزاد و حق رای را برای تمام شهروندان ایرانی می خواهیم. جدا از اینکه به خدا باور دارند یا نه، خودی اند یا نه! چگونه به خدا باور دارند؟ اهل کدام مذهب هستند؟ یا اهل کدام قوم و طایفه هستند؟ این فرق دارد با ناخرسندی های انواع محافظه کاران که هنوز خودی و غیر خودی مسلمان و غیر مسلمان می کنند که هیچ، به شهروندان مسلمان سنی مذهب محترم ما هم اجازه برگزاری مراسم و مسجد خودشان را در پایتخت ایران “اسلامی” نمی دهند.
کاوه شیرزاد: مردم ایران با حضور گسترده در پای صندوق های رای نتوانستند مشکلات خودشان را حل کنند! با حضور مسالمت آمیز در خیابان ها بشدت سرکوب شدند! از طرفی بهار انقلاب های عربی را تجربه کرده اند! آینده را چگونه می بینید آیا به سمت یک انقلاب کلاسیک مانند سال ۵۷ خواهیم رفت؟
جمشید اسدی: نسل من نسل انقلاب است، هم روزگاران من تجربه بسیار بدی از انقلاب  و کارنامه ی آن دارند، در نتیجه کمتر گرایش دارند که راه حل های ناخرسندی خودشان را با گزینه انقلاب حل کنند. آنها عموما  به راه حل های رفرمیستی گرایش دارند.
یعنی تغییر و تحول بدون سرنگونی و با استفاده از پتانسیل های درون حکومت، نسل شما هم که پرسشگر این گفتگو هستید بر خلاف نسل من انقلابی نیست و نبود و بیشتر ناخرسندی هایش را در چارچوب همین نظام مطرح می کند.
پس می توان گفت بطور کلی خواست شهروندان ایران این است که تغییر و تحول بدون خشونت، خونریزی و سرنگونی و مبتنی بر استفاده از امکانات درون نظام انجام شود.
اما متاسفانه این نظام به قول و قرار و قانون پر کم و کاست خودش هم بی اعتناست و با تقلب صندوقهای رأی را دستکاری می کند در نتیجه در کشور ما اعتمادها فرو ریخته است. اعتماد به تغییر و تحول آرام و حسن نیت هیئت حاکمه که فرو ریخت، گزینه خشونت و براندازی تقویت می شود.
البته چه بهتر که هنوز از گزینه های غیر خشونت آمیز و غیر انقلابی استفاده کنیم. اما متاسفانه آن چیزی که مرا بسیار نگران می کند این است که این گزینه مسالمت آمیز اصلاح طلبی را خود سرسختان زیر سوال بردند. از آن می ترسم که اگر کار از دست میهن پرستان پاک دل آزادی خواه به در رود، ایران کهن تکه تکه شود. چنین روزی مبادا!
تمام

۵/۳۱/۱۳۹۰

سوالات ما و سقوط طرابلس


 آیا نیروهای سیاسی ایران با پیروزی مخالفین قذافی، باید در رویکرد غیر خشونت آمیز مبارزه علیه دیکتاتوری تجدید نظر کنند؟ آیا دوران مبارزه بدون خشونت به پایان رسیده است؟

آیا بعد از قذافی، طبق استدلال های برخی از تحلیلگران ایرانی که انقلاب را برابر شورش و بی ثباتی فرض می کنند لیبی را بی ثباتی و شورش فرا خواهد گرفت و پیش بینی آنها درست از آب در خواهد آمد؟

آیا مبارزان لیبی مطابق تحلیل برخی از مفسرین سیاسی ایرانی می بایست با دخالت ناتو و کشورهای دیگر مخالفت می کردند تا استقلالشان حفظ شود؟ آیا حکومت بعد از لیبی یک حکومت وابسته به غرب خواهد بود؟

آیا نیروهای ائتلاف به طمع نفت لیبی دست به یاری نیروهای مخالف قذافی زده اند و  دیدگاه کسانی که همه چیز را از دریچه نفت می نگرند، درست از آب در می آید و خارجیان نفت لیبی را به غارت می برند؟

آیا پیش بینی برخی تحلیل گران ایران از اینکه نتیجه انقلاب یا دخالت خارجی تجزیه ایران است گریبان لیبی را خواهد گرفت و لیبی تجزیه خواهد شد؟


۴/۰۵/۱۳۹۰

ریش سفید بازی برای خاتمه اعتصاب غذای زندانیان سیاسی

کاریکاتور وحید نیک گو، برگرفته از سایت خودنویس

اگر متهم نشوم به اینکه بیرون گود نشسته ام و می گویم لنگش کن!
باید اذعان کنم که این پادرمیانی ها و ریش سفید بازیها برای اتمام اعتصاب غذای زندانیان سیاسی، پاک کردن صورت مسئله به جای حل آنست و نتیجه اش همان است که برای هدی صابر رخ داد.

همه ما در بوجود آمدن مشکلات عدیده زندانیان سیاسی سهمی داریم و حالا که بسیاری از ما اندازه این سهم تلاشی نمی کنیم برخی نگرانند که مبادا برای این عزیزان اتفاقی بیافتد و آنوقت خودشان را مورد شماتت و بازخواست قرار دهند!

هدف این گروه فرار از وجدانشان است. در واقع نسخه ای که می پیچند معطوف به نفع فردیشان است تا نفع زندانیان سیاسی. در نتیجه استدلالشان ناعادلانه و بی ارزش است.

برخی دیگر هم که پیش بینی کردن را هنر هشتم خود فرض می کنند از الان به زندانیان سیاسی می گویند اعتصاب غذا را بشکنید تا اگر فردا، زندانیان سیاسی به نتیجه ای نرسیدند یا اتفاق ناگواری برای آنان افتاد، مثل یکی از شخصیت های معروف در کارتون گالیله بگویند " من می دونستم " و از این که پیش بینی آنها همیشه درست از آب در می آید،  لذت ببرند و به خود ببالند.

این نوع پیش بینی ها، بی ارزش و از درجه اعتبار ساقط است!
کسانیکه که از اول مشروطه تا به امروز گفتند ما با اینگونه مبارزات علیه دیکتاتوری به جایی نمی رسیم! صد سال است که پیش بینی هایشان درست از آب در می آید! چرا؟

برای این افراد پیروزی به معنی محو دیکتاتوری با یک عمل یا کنش خاص است در حالیکه اصولا چنین عمل یا کنشی وجود خارجی ندارد!

پیروزی بر علیه دیکتاتوری در واقع نتیجه اعمالی پیوسته و به هم تنیده است که در امتداد یکدیگر شرایط رسیدن به دموکراسی را فراهم می سازند. در نتیجه استدلال بی فایده بودن حلقه های به هم پیوسته سلسله مبارزات و کنشهایی که شرایط رسیدن به دموکراسی را فراهم می سازند از درجه اعتبار ساقطند.  چراکه درون خود مغالطه ای بزرگ را حمل می کنند.

وانگهی نتیجه چنین اعتصاب غذا ها و استقامتی اگر چه ملموس و آنی نباشد اما حداقل در آینده رفتار جمهوری اسلامی با زندانیان سیاسی را به نفع زندانیان تغییر خواهد داد. البته اگر بتوانند  بایستند و مقاومت کنند و مسلح به همراهی من و شمایی شوند که بجای ریش سفیدی بین زندانیان سیاسی و "نظامی که کوچکترین اعتقادی به حقوق آنها ندارد"، بکوشیم تا بازوی آنها برای رسیدن به خواسته هایشان باشیم.

به قول محمد نوری زاد " به فهم و شعور زندانیان سیاسی برای پایان دادن یا ندادن به اعتصاب غذایشان احترام بگذاریم" ( اگر لااقل سنگی را از جلوی پایشان بر نمی داریم)

کاوه شیرزاد

۴/۰۱/۱۳۹۰

انتخابات آزاد در یک نظام مستبد / گفتگو با رادیو زمانه


این گفتگو درمورد انتخابات آتی و پاورپوینت "انتخابات، فرصتی برای دموکراسی" انجام شده و من از طرف موسسه شهروندیار با ایرج ادیب زاده گفتگو کرده ام  ( لینک مطلب در رادیو زمانه)


انتخابات آزاد در یک نظام مستبد


ایرج ادیب‌زاده
زنگ انتخاباتی دیگر در ایران به‏صدا درآمده است. دوسال پس از انتخابات جنجالی ریاست جمهوری، این بار انتخابات مجلس نهم برای انتخاب ۲۹۰ نماینده در سراسر کشور در پیش رو است. تاریخ رسمی این انتخابات روز دوازدهم اسفند اعلام شده است.

اصلاح‏طلبان و اصول‏گراها از حالا برای وارد شدن به مجلس نهم تلاش می‌کنند. منتقدان دولت و حتی شماری از نمایندگان کنونی مجلس و چهره‏های اصول‏گرا نیز دولت را متهم کرده‏اند که قصد دخالت در این انتخابات را دارد.
 


تازه‏ترین اظهار نظر یا بهتر بگوییم اخطار در مورد انتخابات مجلس نهم را معاون اول قوه قضاییه، حجت‏الاسلام ابراهیم رییسی، روز یکشنبه ۲۹ خرداد سال جاری (نوزدهم ژوئن ۲۰۱۱)، به دولت داده است.

آقای رییسی در در نشست خبری خود گفته است: «دولت نشان دهد که در انتخابات دخالت نمی‏کند.»
مرتضی آقاتهرانی، نماینده‏ کنونی مجلس هم گفته است: «در صورت دخالت دولت در انتخابات، نظام جمهوری اسلامی از مردمی بودن می‏افتد.»

پیشتر علی لاریجانی، رئیس مجلس و احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان دربار‏ه دخالت دولت در انتخابات مجلس هشدار داده‏اند.

احمد جنتی از «جریان منحرفی» سخن گفته است که به توصیف او، می‏خواهد با پول‏های کلان مجلس را قبضه کند.

اصول‏گرایان منتقد دولت از اسفندیار رحیم‏مشایی، رئیس دفتر ریاست جمهوری به عنوان «جریان انحرافی» نام می‏برند.

اتهام دخالت دولت در انتخابات جنجالی ریاست جمهوری، دو سال پیش از سوی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو نامزد معترض و دوتن از رهبران مخالفان دولت مطرح شد. این دو هم اکنون در بازداشت خانگی به‏سر می‏برند.

به بهانه این نکات، با کاوه شیرزاد، از فعالان جنبش مدنی، عضو پیشین کمپین مهدی کروبی و عضو گروه «شهروندیار» که برای مطرح کردن انتخابات آزاد فعالیت می‏کند، گفت‏وگویی کرده‌ام. او انتخابات پیش روی مجلس نهم را بسیار با اهمیت توصیف می‏کند.

کاوه شیرزاد: همان‏طور که می‏دانید، با توجه به انتخابات گذشته ریاست جمهوری در ایران، حساسیت‏ها، عملکردها و اتفاق‌هایی که رخ داد، انتخاباتی که در پیش است، از اهمیت فوق‏العاده زیادی برخوردار است.

من به‏طور قاطع می‏توانم بگویم که نوعی صف‏آرایی میان جامعه مدنی است که در درون آن اصلاح‏طلب‏ها و گروه‌‏های مختلف هستند و جمهوری اسلامی. این صف‏آرایی می‏تواند اهمیت بسیار زیادی داشته و برای مردم ایران تعیین‌کننده باشد.

روزنامه «اعتماد»، از روزنامه‏های منصوب به اصلاح‏طلبان، پس از نزدیک به یک‌سال و نیم توقیف، با یادداشتی از محمد خاتمی، روز شنبه بیست و هشتم خرداد، با شعار «بازگشت اعتماد به جامعه» دوباره منتشر شده است. آیا انتشار دوباره این روزنامه می‏تواند به انتخابات در پیش روی مجلس ارتباط داشته باشد؟
بله قطعاً همین‏طور است. به عقیده‏ی من، دیکتاتورها همیشه در زمان انتخابات سعی می‏کنند با ایجاد یک فضای حداقل حتی کاذب، انتخابات خودشان را رونق بدهند و حتی اگر شده، با یک فرم نمایشی، وضعیتی را به‏وجود بیاورند تا به مخالفین خودشان که می‏توانند مخالفین داخلی و خارجی باشند، این پیام را بدهند که ما در یک انتخابات نسبتاً آزادنه‏ای انتخاب شده‏ایم و مردم پشتیبان ما هستند و اگر نیرویی بخواهد در مقابل ما بایستد، باید در مقابل مردم هم بایستد.

بنابراین برای گرم کردن چنین انتخاباتی، ممکن است که آزادی‏های موقتی را بدهند. به عقیده‏ی من، آزادی‏ای که برای انتشار دوباره‏ی روزنامه‏ی اعتماد داده‏اند، در همین قالب می‏گنجد.
موضوع انتخابات نه تنها در داخل ایران، بلکه در خارج از ایران هم مورد توجه قرار دارد. از جمله مؤسسه «شهروندیار» در فرانسه، با تهیه یک پاورپوینت، با عنوان «انتخابات فرصتی برای دمکراسی» به پیشواز انتخابات رفته و به بررسی مسائل مختلف آن پرداخته است. چرا اصل انتخابات در کشوری مانند ایران اهمیت دارد؟

با توجه به مشکلاتی که خصوصاً در خاورمیانه وجود دارد و ایران هم شامل آن می‏شود، مسئله انتخابات از اهمیت خیلی خاصی برخوردار است. شاید بشود این گونه بیان کرد که انتخابات فرصتی است برای دمکراسی و به عنوان صحنه‏‏ صف‏آرایی بین نیروهای جامعه مدنی، بین کسانی که خواهان تحول در سیستم‏ حکومتی هستند و قدرت حاکم، می‏تواند بسیار تعیین‌کننده باشد.

مؤسسه‏ «شهروند‏یار» به عنوان یک نهاد مدنی و یک نهاد غیر انتفاعی تمام تلاش خود را در وهله اول روی این مسئله گذاشته است که ما بتوانیم روحیه شهروندی در ایران و خاورمیانه، در آینده‏ گسترش بدهیم و باعث توانمندی جامعه مدنی در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه بشویم.

در زمان انتخابات، مردم چه کاری می‏توانند انجام دهند تا به گفته مؤسسه «شهروندیار»، رژیم‏های مستبد عقب‏نشینی کنند؟  

ما می‏گوییم آیا در زمان انتخابات مناسب هست که شهروندان، فرضاً به تحریم انتخابات و حتی شرکت بدون تأثیرگذاری آن‏چنانی بسنده کنند یا نه؟ یا این‏که می‏توانند برای گسترش روحیه شهروندی، برای گسترش مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر، برای تقویت پایه‏های جامعه مدنی و گسترش دمکراسی، وارد فعالیت‏های کم‏هزینه و یا کم‏خطری بشوند که بتوانند تمام این اهداف را در درون خودش دنبال کنند.
بر همین اساس، ما اقدام به ساخت این پاورپوینت کرده‏ایم و گفته‏ایم در زمان انتخابات، شهروندان به چه نحوی می‏توانند دیکتاتورها را وادار به عقب‏نشینی و یا وادار به ترک قدرت کنند. تمام این‏ها در این پاورپوینت با دقت و با پشتوانه‏ یک کار تحقیقی بیان و ارائه شده است.

در زمان انتخابات چه باید کرد؟ فعالان مدنی روی چه نکاتی انگشت گذاشته‏اند؟
انتخابات فرصتی برای دمکراسی شمرده می‏شود. قاعدتاً اگر ما بتوانیم در برهه‏های انتخاباتی به نحوی عمل کنیم که منتهی به تقویت روحیه شهروندی، تقویت جامعه مدنی در ایران و سایر کشورهای جهان بشود، این عملکرد می‏تواند با اهداف «شهروندیار» مطابقت داشته باشد.
«شهروندیار» سعی کرده با این پاورپوینت آموزشی، یک‌سری از آموزش‏ها و ایده‏هایی را به شهروندان معرفی کند که در قالب آن، در برهه و زمان انتخابات، بتوانند گام‏های مؤثری را بردارند.