در سالهاي اخير مردم يوگسلاوي توانستند با تشكيل تجمعات اعتراضي گسترده و راهپيماييهاي ميليوني نه تنها يكي از بزرگترين ديكتاتوريهاي جهان را بصورت كاملا مسالمت آميزبه سرانجام سقوط و انحطاط بكشانند بلكه توانستند در نهايت بدون هيچگونه كشتار و خونريزيي يك حكومت دمكراتيك و مردمي را جايگزين يك حكومت مستبد و ديكتاتوري ‹ ميلوسويچ › كنند . آخرين پايه هاي قدرت ميلوسويچ در حالي كه يكي پس از ديگري در زير پاي راهپيماييهاي ميليوني مردم يوگسلاوي فرو مي ريخت ، آزاديخواهان و فعالين سياسي سرتاسر جهان را به اين فكر وا مي داشت تا در روشهاي پرهزينه و پرمخاطره خود مانند انقلابهاي خونين و مسلحانه براي رسيدن به آزادي و دمكراسي تجديد نظر كنند و به جاي آن ، روشهاي مسالمت آميز و كم هزينه تري را جايگزين روشهاي خشك و خشن قرن بيستم كنند ، هر چند انقلاب مردم يوگسلاوي كه بعدها از آن به عنوان انقلاب نارنجي نامبرده شد اولين و آخرين نوع از انقلابهايي از اين دست نبود اما به جرات مي توان گفت انقلاب مردم يوگسلاوي نقطه عطف و نقطه پاياني بر انقلابهاي تمام عيار قرن بيستم مانند انقلاب اسلامي ايران يا انقلابهاي شبه چريكي و شبه نظامي ديگر دانست . در سالهاي اخير اقبال از انقلابهاي نارنجي رو به گسترش فكري و تئوريك بوده است چنانچه در سالهاي اخير شبه انقلاب مردم گرجستان عليه ادوارد شوارد تادزه رئيس جمهور نامشروع گرجستان به وقوع پيوست كه كارنامه مردم گرجستان در بكارگيري اين روش مسالمت آميز دسته كمي از كارنامه مردم يوگسلاوي نداشت .
آنچه باعث جايگزيني مسالمت آميز و بي درد سر يك حكومت مدرن و دمكراتيك بجاي يك حكومت مستبد و ضد مردمي در يوگسلاوي و گرجستان شد حضور ميليوني مردم در راهپيماييها و تجمعات اعتراضي بود كه توانست مواضع ميلوسويچ يا ادواردشواردنادزه رايكي پس از ديگري درهم شكسته و شرايط را براي ايجاد يك رفرم كلي مهيا سازد . مردم يوگسلاوي و گرجستان با اعتقاد و ايمان به اين روش دمكراتيك و مدني و با علم به اينكه هيچ نيرويي را ياراي مقاومت در مقابل چنين راهپيمايي ها و تجمعات ميليوني را نيست ، توانستند با به نمايش گذاشتن قدرت فارغ العاده و بي نظير اين ابزار هاي دمكراتيك و مدني ، خالق الگويي مسالمت آميز و غير خشونت زا براي عرضه به جامعه جهاني و ملتهاي ستم كشيده جهان باشند . امروزه برگزاري تجمعات اعتراضي , اعتصابات يا راهپيماييها يكي از بديهي ترين حقوق مردم و يكي از مهمترين ابزارهاي استقرار يا تداوم دمكراسي براي ملتها به شمار مي رود و عمده فعالين سياسي و آزاديخواه جهان با تدارك چنين اجتماعات و راهپيماييهايي حكومتها را تحت فشار گذاشته و شروع به امتياز گيري مرحله مرحله و قدم به قدم در جهت احقاق حقوق ملتها مي كنند . از طرفي اگر نگاهي به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و قوانين بين المللي حقوق بشر بياندازيم در خواهيم يافت كه در بند بيست و هفتم قانون اساسي و ماده بيستم اعلاميه جهاني حقوق بشر ، استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك به عنوان يك حق شهروندي به رسميت شناخته شده كه اين امر نشان دهند مشروعيت قانوني و بين المللي و عقلي برگزاري چنين اعتراضات و اجتماعاتي است .
حال با توجه به تجربه موفق كشورهاي ديگر جهان و با توجه به مشروعيت قانوني و بين المللي برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي اين سوال پيش مي آيد كه : چرا حداقل در بيست سال گذشته هيچگاه برگزاري تجمعات اعتراضي ، راهپيماييها و اعتصابات به صورت جدي و همگاني و بصورت منسجم و هدفمند در دستور كار فعالين سياسي و آزاديخواه ايران قرار نگرفته است تا با استفاده از آن ، لااقل نه بخاطر وقوع يك انقلاب بلكه تنها در جهت گرفتن امتيازاتي بيشتر از جمهوري اسلامي استفاده كنند ؟ و سوال ديگر اين كه آيا مي توان الگوي مردم كشورهاي گرجستان و يوگسلاوي را با در نظر گرفتن ملاحظاتي ، براي برون رفت از تاريخ يكصد ساله آزاديخواهي ملت ايران تجويز يا تائيد كرد ؟ هر چند بررسي پاسخ به اين سوالها مي تواند بسيار گسترده و حجيم باشد اما براي موشكافي هر چه بيشتر ابتدا به علل و عوامل كه سد راه ‹ تئوريك › استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني قرار گرفته است مي پردازيم و سپس با بررسي پيش زمينه هاي لازم براي بكارگيري اين ابزارها ، به كمبودها و نقصانهاي پيش رو در برگزاري چنين اعتراضات و تجمعاتي مي پردازيم .
حداقل در 20 سال گذشته چهار نوع نگاه و نگرش مختلف به راهپيماييها و تجمعات اعتراضي ، هيچگاه اجازه استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك را بصورت همگاني و هدفمند به فعالين سياسي و آزاديخواه ايران را نداده ‹ يا لااقل استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك را ناكام گذاشته › است . از اولين و مهمترين اين نگرشها ، مي توان از ترس افراطي تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 نام برد ، يعني عمده فعالين سياسي و آزاديخواه برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي را منجر به تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 مي دانند و با چنين استدلالي و با چنين تجربه اي مردم رو از برگزاري چنين اعتراضات و اجتماعاتي نفي و نهي مي كنند ، واقعيت اينست كه انقلاب سال 57 انقلابي بود كه در پي آن هرج و مرج ، شورش و قتل و غارت در جاي جايه ايران رخ داد و در نهايت انقلاب سال 57 با جهل و فريب نيروهاي مذهبي از مسير اوليه خارج و بر خلاف شعارهاي اوليه منجر به توليد حكومتي به مراتب مستبد تر و ضد مردمي تر شد ، اين تجربه تلخ دستاويزي شد تا بكارگيري اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مورد نهي و نفي بسياري از مردم و روشنفكران و متفكرين ايراني قرار گيرد ؛ هر چند لزوما برگزاري تجمعات اعتراضي ، راهپيماييها و اعتصابات صرفا به معني تعقيب وقوع يك انقلاب ، آنهم از نوع سال 57 نيست ، اما با نگاهي به تاريخچه انقلاب اسلامي و مقايسه آن با شرايط امروز در مي يابيم كه حتي با وجود ارده هايي قوي ، تكرار انقلابي مانند انقلاب سال 57 بنا به دلايل زير امكان پذير نيست .
اولا انقلاب سال 57 در حالي به وقوع مي پيوست كه انقلابهاي مسلحانه و خونين و انقلابهاي چريكي و تروريستي تحت حمايت معنوي و مادي ماركسيسم و امپرياليست در جهان دو قطبي آنروز يك روش مقبول و مشروع براي سرنگوني نظامهاي مستبد و ضد مردمي بود ، حال آنكه در جامعه تك قطبي امروز و در نبود مقبوليت ايده هاي ماركسيستي و كمونيستي هيچ جايگاه و هيچ مشروعيتي حتي براي بكارگيري كوچكترين خشونتي براي رسيدن به آزادي و دمكراسي باقي نمانده است ، لذا در نبود حمايتهاي معنوي و مادي ‹ خشونتهاي دو دهه گذشته › نه تنها كاربرد چنين خشونتي هيچگاه براي فعالين سياسي و آزاديخواه به صرفه نخواهد بود بلكه با توجه به تجربه نافرجام انقلاب سال 57 و با توجه به ترس افراطي مردم ايران از بكارگيري كوچكترين خشونتي ‹ مانند سال 57 › هيچ جايگاهي براي كوچكترين موفقيتي در استفاده از اين خشونتها باقي نگذاشته است ، چنانچه به انقلاب مردم يوگسلاوي و گرجستان نگاهي بياندازيم در خواهيم يافت كه كوچكترين وجه مشتركي با انقلابهاي دو دهه گذشته ندارند چرا كه عملا عمر انقلابهاي دو دهه گذشته به پاپان رسيده است ( چنانچه نگاهي به خط و مشي سازمان مجاهدين خلق بياندازيم در خواهيم يافت كه خط مشي مسلحانه و خشونت آفرين اين گروه نه تنها آنها را مورد تحريم و بي توجهي مردم ايران قرار داده است بلكه ته مانده اعتبارات اين گروه را زير سوال برده است ، شايد اگر دو دهه قبل سازمان مجاهدين چنين تصميمي را ‹ قيام مسلحانه › اتخاذ مي كردند مورد استقبال نسبي مردم قرار مي گرفت حال آنكه امروز با اتخاذ چنين تصميمي ، چنين برخوردي با آنها مي شود ، اين نشان مي دهد كه اساسا روشهاي خشونت زا دو دهه گذشته به زباله داني تاريخ سپرده شده است و ترس افراطي از تكرار چنين انقلابي ، بي جهت و مردود و مطرود است . )
ثانيا اگر نگاهي به مطالبات مردمي در سال 57 بياندازيم در خواهيم يافت كه استقلال طلبي يا به عبارتي غرب ستيزي ‹ ايده هاي ضد امپرياليستي › ، درون گرايي ‹ بازگشتن به خويشتن › ،آزادي ، عدالت و برابري ‹ بيشتر به معني تصفيه حساب طبقه اي عليه طبقه ديگر ، انتقام › ، اعتقاد به يك حكومت ايدولوژيك و نهايتا اعتقاد به يك حكومت مذهبي و اسلامي ، تماما خواسته هاي ضد ونقيضي بود كه اولا در يك ظرف جاي نمي گرفت و ثانيا خواسته هايي بود كه مردم ايران را به دور هم جمع مي كرد تا براي برپايي يك انقلاب خونين و شبه چريكي با هدفي گنگ و مبهم آماده سازد ، در واقع خواسته هاي پراكنده و ضد و نقيض و مبهم مردم ايران در آن سالها زمينه هر گونه سوء استفاده و بهره برداري را براي گروهاي سياسي ‹ مثل نيروهاي مذهبي › باز مي كرد و تشدد آرا زمينه ساز بكارگيري هر گونه خشونتي عليه گروهاي ديگر مي شد ، حال آنكه با نگاهي به خواسته هاي امروز مردمي در مي يابيم كه بسياري از اهداف پراكنده و ضد و نقيض مردمي جاي خود را تنها به برپايي يك حكومت دمكراتيك و مردمي داده است ، و مردم ايران از گذر تجربه انقلاب اسلامي و زندگي در يوغ جمهوري اسلامي به خوبي دانسته اند كه عدالت و برابري ، استقلال و آزادي ، حفظ ارزشها سنتي و مذهبي تماما فرزندان يك حكومت دمكراتيك و مردمي است ، حال در چنين شرايطي نه تنها يكي از بزرگترين زمينه هاي انحراف انقلابي ديگر مانند انقلاب اسلامي از مطالبات مردمي فراهم نيست بلكه در نبود خواسته هاي پراكنده مردمي انگيزه بكار گيري هر گونه خشونتي عليه گروهاي ديگر نيز بي پايه واساس است .
ثالثا فراموش نكنيم آنچه بيش از هر عامل ديگري باعث انحراف انقلاب اسلامي سال 57 از مطالبات اوليه مردم ايران مي شد مشروعيت يك حكومت ايدولوژيك و مذهبي بين مردم ايران بود كه به سركوب مرحله به مرحله فعالين و سياسي و آزاديخواه و احزاب و گروهاي سياسي مشروعيت مي بخشيد و مردم را براي بكارگيري هر گونه سركوب و خشونتي آماده مي ساخت چنانچه مي بينيد بعد ها مشروعيت ايدولوژيك و مذهبي زمينه ساز بكار گيري سياست صدور انقلاب و بنياد گرايي اسلامي را فراهم آورد كه با اتخاذ اين تصميم دشمن هاي فرضي و خيالي در داخل ايران و بيرون ايران كشف و توليد مي شدند تا با سركوب اين دشمنان فرضي و خيالي زمينه لازم براي ايجاد هر گونه انحرافي از شعارهاي اوليه سال 57 را فراهم گردد ‹ نقش رهبر كاريزماتيك در انحراف انقلاب رو نبايد فراموش كنيم › ، در واقع مشروعيت يك حكومت ايدولوژيك و مذهبي بود كه زمينه را براي به انحراف كشاندن انقلاب فراهم مي ساخت ‹ اين تجربه ما را از تكرار انقلابي ديگر مي ترساند › حال آنكه با نگاهي به شرايط امروز در مي يابيم كه اساسا مشروعيت حكومتهاي ايدولوژيك يا حكومتهاي مذهبي در بين مردم ايران و در بين فعالين سياسي و آزاديخواه به شدت مردود و مطرود شناخته مي شود و عملا مي بينيم كه گفتمان حاكم بر نيروهاي اپوزوسيون داخلي و خارجي حول و حوش يك حكومت غير ايدولوژيك و يك حكومت غير مذهبي گردش مي كند كه اين بدان معني است كه در نبود مشروعيت ايدولوژيك و مذهبي عملا يكي از بزرگترين علل و عوامل تكرار انقلاب اسلامي و نهايتا انحراف اون از مسيرهاي اوليه از بين رفته است و در چنين شرايطي ترس از تكرار چنين انقلابي و چنان انحرافي مردود و مطرود است .
رابعا : اصولا برگزراي تجمعهاي اعتراضي ، راهپيماييها يا اعتصابات نمي تواند صرفا به معني پيگيري وقوع يك انقلاب باشد ، نگاهي كه در اين نوع نگرش به استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك مي شود يك نگاه منفعلانه و يك نگاه كوتاه بينانه و استبداد زده ناشي از ترس افراطي از تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 است ‹ كه نهايتا مي تواند ما را از چاله به چاه بياندازد › ، اگر بخواهيم نگاهي به معني و مفهوم صحيح چنين اعتراضاتي بياندازيم در خواهيم يافت كه اوصولا برگزاري تجمعات اعتراضي و راهپيماييها مي تواند به معني خرده انقلابهاي كوچكي باشد كه از بروز يك انقلاب بزرگ و انفجاري جلوگيري مي كند اگر شما به كشورهاي دمكراتيك جهان نگاهي بياندازيد مي بينيد كه تجمعات اعتراضي آنها هيچگاه به منظور پيگيري وقوع يك انقلاب نشانه گيري نمي شود و علت آنهم اين است كه مطالبات آنها همواره توسط ابزارهاي مدني و دمكراتيك در حال تخليه شدن هست و به اينصورت هيچ وقت سطح مطالبات آنها به حدي نمي رسد كه برگزراي چنين اعتراضاتي به وقوع يك انقلاب منجر شود ، حال پر واضح است مطالبات انباشته مردم ايران كه در طول بيست و پنج سال گذشته بي هيچ تدبير و سياستي تخليه نشده باقي مانده است مي تواند كوچكترين تجمعات و راهپيماييهايي را تبديل به يك انقلاب تمام عيار عليه كليات حكومت اسلامي كند و چنانچه مي بيند وقوع چنين انقلابي قبل از اينكه مربوط به بكارگيري اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك باشد نتيجه عدم بكارگيري چنين ابزارهاي دمكراتيكي در گذشته است كه اين كار توانسته است مطالبات مردم رو تا به حدي بالا ببرد كه تنها وقوع يك انقلاب بتواند مردم را به مطلوب برساند ، پس عدم استفاده از اين ابزارها نه تنها نمي تواند جلوي تكرار يك انقلاب ديگر را بگيرد بلكه مي تواند بروز يك انقلاب خشن و خشونت زا را قوت بخشد ، لذا نه تنها صاحبان چنين تفكراتي نمي توانند مدعي عدم برگزاري چنين اعتراضاتي به دليل تكرار انقلابي ديگر باشند بلكه عملا صاحبان چنين تفكراتي در رديف اول متهمين تكرار انقلابي ديگر هستند ، وانگهي تجربه انقلابهاي نارنجي در يوگسلاوي و گرجستان نه تنها به ما مي آموزد كه مي توان با تدبير و فراست در بكار گيري قدم به قدم و كنترل شده اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني از وقوع انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 جلوگيري كرد بلكه به ما مي آموزد با آموزشهاي گسترده و قدم به قدم برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي مي توان پشتوانه و اندوخته اي را فراهم كرد كه ضامن عدم انحراف حكومتهاي احتمالي آينده باشد . ‹ حال با توجه به چهار استدلال فوق در مي يابيم كه عدم برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي به دليل ترس از تكرار انقلابي ديگر و متعاقبا آن ضايعات آن بي مورد و بي پايه و اساس است كه تنها مي تواند ما را از چاله به چاه بياندازد . ›
اما دومين گروه و دسته اي كه با ديد و نگرش افراطي خودشون باعث ناكامي هر چه بيشتر در استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مي شوند گروهي هستند كه متاثر از انقلاب اسلامي سال 57 ، هيچ راهي جز تكرار انقلابي ديگر براي رسيدن به آزادي و دمكراسي نمي شناسند ، اين گروه در نقطه مقابل گروه اول با تجويز نسخه هايي كه منجر به تكرار يك انقلاب ديگر مي شود و با تحريك و تشويق آگاهانه يا ناآگاهانه مردم به شورش ها و هرج و مرج طلبي هاي كور و بي هدف ، مي خواهند ابتدا پايه هاي حكومت اسلامي را به تزلزل كشانده و سپس از ميان هرج و مرج طلبيها و شورشهاي گسترده ، آزادي و دمكراسي را براي ملت ايران استخراج كنند ، نسخه هاي پيچيده شده توسط اين گروه كه از انقلاب سال 57 الگو برداري شده خواه و ناخواه هرج و مرج طلبي و شورشهاي كور را به دنبال خواهد داشت ، باعث مي شود تا ساير فعالين سياسي و آزاديخواه از بكارگيري چنين ابزارهايي به كلي منصرف بشوند ( تا مبادا اين گروها با در دست گرفتن ابتكار عمل در چنين اعتراضاتي ، اين اعتراضات را متمايل به تكرار وقوع يك انقلاب ديگر مانند انقلاب اسلامي سال 57 كنند ) ، ديد و نگرش اين گروه نه تنها عمده فعالين سياسي و آزاديخواه را در موضع انفعالي براي استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك قرار داده است بلكه عملا كاري كرده است كه فعالين سياسي و آزاديخواه ، حتي برگزاري چنين تجمعاتي را نهي و نفي كنند . شكي نيست هم طرفداران برگزاري تجمعات اعتراضي براي پيگيري تكرا يك انقلاب ديگر و هم طرفداران عدم برگزاري تجمعات و اعتراضاتي براي عدم تكرار يك انقلاب ديگر هر دو راه افراط و تفريط را در پيش گرفته و هر دو با نوع ديد و نگرش خودشون باعث هر چه ناكام ماندن استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني مي شوند . اما اگر بخواهيم نگاهي دقيقتر به چرايي و چگونگي بوجود آمدن چنين تفكراتي در نزد گروه دوم بياندازيم در خواهيم يافت كه پيش رو نداشتن روشهايي بهتر از برپا كردن يك انقلاب ديگر ‹ براي رسيدن به آزادي و دمكراسي › ، طرفداران اين گروه را از روي تسأصل و بيچارگي به اتخاذ چنين تصميمي كشانده است كه قطعا اتخاذ يك تاكتيك مناسب و حساب شده مي تواند آنان را از پيگيري چنين تصميمي باز دارد .
سومين و چهارمين گروهي كه با ديد و نگرش خودشون باعث هر چه ناكام مانده تر شدن استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مي شوند به ترتيب گروهي هستند كه معتقدند برگزاري چنين اعتراضات و راهپيماييهايي با توجه به سركوب حكومت اسلامي و با توجه به بگير و ببندهاي حكومتي باعث ريزش نيرو يا از دست دادن نيروها و نهايتا به باد دادن پتانسيلها مي شود و گروه ديگر گروهي هستند كه برگزاري چنين اعتراضاتي را يك كار خشونت آميز و خشونت زا مي دانند و با رويكرد نفي خشونت اين قبيل اعتراضات رو قبيح دانسته و برگزار كنندگان چنين تجمعاتي رو نهي و نفي مي كنند . در بررسي هر دو ديدگاه ابتدا به قسمتهايي از مقاله اكبر گنجي در فرداي پذيرش شكست اصلاحات مي پردازيم و سپس هر دو طرز فكر را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم ؛ اكبر گنجي در مقاله اي ‹ بنام بن بست اصلاحات › چنين مي نويسد : « اصلاح طلبان با تصوري نادرست از رويكرد اخلاقي نفي خشونت ، امكان هرگونه تحرك و نشاطي را از جنبش جامعه مدني سلب كرده اند . » « استراتوژي آرامش فعال ، توجيهي است ايدولوژيك براي شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت ، بي عملي ، فقدان برنامه و نداشتن شجاعت مدني .» « ايده نفي خشونت به عنوان حكمي اخلاقي و اقدامي استراتژيك بايد همچنان جايگاه رفيع خود را در جنبش جامعه مدني حفظ نمايد . اما روايت نادرست ازآن ايده و استنتاج از آن تصور نادرست ، ياس و نا اميدي را تقويت و مردم را بسوي گوشه نشيني يا انقلاب خشونت بار سوق خواهد داد » . « وقتي در جوامع دمكراتيك ، نافرماني مدني و شجاعت مدني رفتارهايي پذيرفته شده هستند كه امكان اصلاح دائمي حكومت را فراهم مي آورند . پرسش اينست كه چرا وقتي اين اعمال در جوامع دمكراتيك اخلاقا مشروع تلقي مي شوند چرا در جوامعي كه هنوز با دمكراسي فاصله زيادي دارند نبايد با شجاعت مدني به نافرماني مدني اقدام كرد . »
در بررسي ديدگاه سوم و چهارم و با توجه به قسمتي از مقاله اكبر گنجي در مي يابيم كه اولا آنچه باعث توليد خشونت و متعاقب آن بروز انقلاب هاي خونين و مسلحانه مي شود ناتواني در استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني براي احقاق حقوق ملتهاست نه استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك ، يعني زمانيكه هيچ راه اعمال نفوذي بر روي حكومتها ‹ توسط مردم › باقي نمي ماند و هيچ راه حل مسالمت آميزي براي رسيدن به آزادي و دمكراسي وجود نداشته باشد مردم به روشهاي خشونت آميز روي مي آورند ، حال اگر ما روشهاي مسالمت آميز رو به رسميت نشناسيم و اونرو نهي و نفي كنيم و اونرو نپذيريم اولين قدم رو براي توليد خشونت برداشتيم و قطعا در چنين شرايطي نمي توانيم مدعي نفي خشونت باشيم ،ثانيا آنچه بيش از هر عامل ديگر باعث ريزش نيروها و از دست دادن نيروها در چنين تجمعات و اعتراضاتي مي شود و آنچه باعث توليد خشونت توسط گروهي محدود ‹ شبه نظامي و نظامي و يا مردم عامي › مي شود تعداد كم اعتراض كنندگان و تجمع كنندگان است كه چنين امري را موجب مي شود ، در واقع تعداد كم تجمع كنندگان باعث مي شود حكومت اسلامي به راحتي اعتراض كنندگان را دستگير و سركوب كند و در نهايتا با به خشونت كشاندن آن توسط گروهي معدود و انگشت شمار ، چنين اعتراضاتي را ناكام بگذارد ، چنانچه به راهپيمائيهاي ميليوني مردم گرجستان و يوگسلاوي نگاهي بياندازيم در خواهيم يافت كه تعداد ميليوني تجمع كنندگان حتي تصور به كار گيري كوچكترين خشونت و سركوبي را به حكومت گران نمي دهد چه به رسد به باينكه حكومت بخواهد آن را بكار گيرد .
ثالثا : آنچه كه بيش از هر عامل ديگري باعث به هرج و مرج كشيده شدن اين تجمعات و اعتراضات مي شود ‹ و نهايتا باعث مشروعيت سركوب حكومت اسلامي مي شود › عدم آشنايي بسياري از اقشار جامعه با فرهنگ درست استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك است ، در واقع زماني كه چنين اعتراضاتي برگزار مي شود شاهد حضور مردمي هستيم كه هيچ آموزشي در اين زمينه نديده اند و هيچ آشنايي با آن ندارند لذا چنين اجتماعاتي توسط مردم عوام و گروهاي هرج و مرج طلب و احساسي به سرعت به آشوب و اغتشاش كشيده مي شود كه اين هرج و مرج طلبيها نيز باعث مشروعيت سركوب اعتراض كنندگان توسط حكومت اسلامي مي شود و نتيجه كار اين تجمعات براي ما از دو قدم پيش به دو قدم پس تغيير مي كند ، اما سوال اينجاست كه چرا مردم با فرهنگ درست برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي آشنا نيستند ؟ پر واضح است زماني كه برگزاري اين اعتراضات را هيچ روشنفكري و هيچ گروهي به رسميت نمي شناسد ، هيچ گروه و هيچ روشنفكري هم ، براي فرهنگ سازي و آموزش درست آن ‹ برگزراي چنين تجمعاتي › به مردم تلاش نمي كند ، لذا در نبود آموزش و فرهنگ سازي احزاب و روشنفكران شاهد رفتارهاي ناهمگون و نادرست مردم در چنين اعتراضاتي و اجتماعاتي هستيم كه در نهايت چنين تجمعاتي را از دو قدم پيش به دو قدم پس تبديل مي كند .
به اميد ايراني آزاد و مدرن
آنچه باعث جايگزيني مسالمت آميز و بي درد سر يك حكومت مدرن و دمكراتيك بجاي يك حكومت مستبد و ضد مردمي در يوگسلاوي و گرجستان شد حضور ميليوني مردم در راهپيماييها و تجمعات اعتراضي بود كه توانست مواضع ميلوسويچ يا ادواردشواردنادزه رايكي پس از ديگري درهم شكسته و شرايط را براي ايجاد يك رفرم كلي مهيا سازد . مردم يوگسلاوي و گرجستان با اعتقاد و ايمان به اين روش دمكراتيك و مدني و با علم به اينكه هيچ نيرويي را ياراي مقاومت در مقابل چنين راهپيمايي ها و تجمعات ميليوني را نيست ، توانستند با به نمايش گذاشتن قدرت فارغ العاده و بي نظير اين ابزار هاي دمكراتيك و مدني ، خالق الگويي مسالمت آميز و غير خشونت زا براي عرضه به جامعه جهاني و ملتهاي ستم كشيده جهان باشند . امروزه برگزاري تجمعات اعتراضي , اعتصابات يا راهپيماييها يكي از بديهي ترين حقوق مردم و يكي از مهمترين ابزارهاي استقرار يا تداوم دمكراسي براي ملتها به شمار مي رود و عمده فعالين سياسي و آزاديخواه جهان با تدارك چنين اجتماعات و راهپيماييهايي حكومتها را تحت فشار گذاشته و شروع به امتياز گيري مرحله مرحله و قدم به قدم در جهت احقاق حقوق ملتها مي كنند . از طرفي اگر نگاهي به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و قوانين بين المللي حقوق بشر بياندازيم در خواهيم يافت كه در بند بيست و هفتم قانون اساسي و ماده بيستم اعلاميه جهاني حقوق بشر ، استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك به عنوان يك حق شهروندي به رسميت شناخته شده كه اين امر نشان دهند مشروعيت قانوني و بين المللي و عقلي برگزاري چنين اعتراضات و اجتماعاتي است .
حال با توجه به تجربه موفق كشورهاي ديگر جهان و با توجه به مشروعيت قانوني و بين المللي برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي اين سوال پيش مي آيد كه : چرا حداقل در بيست سال گذشته هيچگاه برگزاري تجمعات اعتراضي ، راهپيماييها و اعتصابات به صورت جدي و همگاني و بصورت منسجم و هدفمند در دستور كار فعالين سياسي و آزاديخواه ايران قرار نگرفته است تا با استفاده از آن ، لااقل نه بخاطر وقوع يك انقلاب بلكه تنها در جهت گرفتن امتيازاتي بيشتر از جمهوري اسلامي استفاده كنند ؟ و سوال ديگر اين كه آيا مي توان الگوي مردم كشورهاي گرجستان و يوگسلاوي را با در نظر گرفتن ملاحظاتي ، براي برون رفت از تاريخ يكصد ساله آزاديخواهي ملت ايران تجويز يا تائيد كرد ؟ هر چند بررسي پاسخ به اين سوالها مي تواند بسيار گسترده و حجيم باشد اما براي موشكافي هر چه بيشتر ابتدا به علل و عوامل كه سد راه ‹ تئوريك › استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني قرار گرفته است مي پردازيم و سپس با بررسي پيش زمينه هاي لازم براي بكارگيري اين ابزارها ، به كمبودها و نقصانهاي پيش رو در برگزاري چنين اعتراضات و تجمعاتي مي پردازيم .
حداقل در 20 سال گذشته چهار نوع نگاه و نگرش مختلف به راهپيماييها و تجمعات اعتراضي ، هيچگاه اجازه استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك را بصورت همگاني و هدفمند به فعالين سياسي و آزاديخواه ايران را نداده ‹ يا لااقل استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك را ناكام گذاشته › است . از اولين و مهمترين اين نگرشها ، مي توان از ترس افراطي تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 نام برد ، يعني عمده فعالين سياسي و آزاديخواه برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي را منجر به تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 مي دانند و با چنين استدلالي و با چنين تجربه اي مردم رو از برگزاري چنين اعتراضات و اجتماعاتي نفي و نهي مي كنند ، واقعيت اينست كه انقلاب سال 57 انقلابي بود كه در پي آن هرج و مرج ، شورش و قتل و غارت در جاي جايه ايران رخ داد و در نهايت انقلاب سال 57 با جهل و فريب نيروهاي مذهبي از مسير اوليه خارج و بر خلاف شعارهاي اوليه منجر به توليد حكومتي به مراتب مستبد تر و ضد مردمي تر شد ، اين تجربه تلخ دستاويزي شد تا بكارگيري اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مورد نهي و نفي بسياري از مردم و روشنفكران و متفكرين ايراني قرار گيرد ؛ هر چند لزوما برگزاري تجمعات اعتراضي ، راهپيماييها و اعتصابات صرفا به معني تعقيب وقوع يك انقلاب ، آنهم از نوع سال 57 نيست ، اما با نگاهي به تاريخچه انقلاب اسلامي و مقايسه آن با شرايط امروز در مي يابيم كه حتي با وجود ارده هايي قوي ، تكرار انقلابي مانند انقلاب سال 57 بنا به دلايل زير امكان پذير نيست .
اولا انقلاب سال 57 در حالي به وقوع مي پيوست كه انقلابهاي مسلحانه و خونين و انقلابهاي چريكي و تروريستي تحت حمايت معنوي و مادي ماركسيسم و امپرياليست در جهان دو قطبي آنروز يك روش مقبول و مشروع براي سرنگوني نظامهاي مستبد و ضد مردمي بود ، حال آنكه در جامعه تك قطبي امروز و در نبود مقبوليت ايده هاي ماركسيستي و كمونيستي هيچ جايگاه و هيچ مشروعيتي حتي براي بكارگيري كوچكترين خشونتي براي رسيدن به آزادي و دمكراسي باقي نمانده است ، لذا در نبود حمايتهاي معنوي و مادي ‹ خشونتهاي دو دهه گذشته › نه تنها كاربرد چنين خشونتي هيچگاه براي فعالين سياسي و آزاديخواه به صرفه نخواهد بود بلكه با توجه به تجربه نافرجام انقلاب سال 57 و با توجه به ترس افراطي مردم ايران از بكارگيري كوچكترين خشونتي ‹ مانند سال 57 › هيچ جايگاهي براي كوچكترين موفقيتي در استفاده از اين خشونتها باقي نگذاشته است ، چنانچه به انقلاب مردم يوگسلاوي و گرجستان نگاهي بياندازيم در خواهيم يافت كه كوچكترين وجه مشتركي با انقلابهاي دو دهه گذشته ندارند چرا كه عملا عمر انقلابهاي دو دهه گذشته به پاپان رسيده است ( چنانچه نگاهي به خط و مشي سازمان مجاهدين خلق بياندازيم در خواهيم يافت كه خط مشي مسلحانه و خشونت آفرين اين گروه نه تنها آنها را مورد تحريم و بي توجهي مردم ايران قرار داده است بلكه ته مانده اعتبارات اين گروه را زير سوال برده است ، شايد اگر دو دهه قبل سازمان مجاهدين چنين تصميمي را ‹ قيام مسلحانه › اتخاذ مي كردند مورد استقبال نسبي مردم قرار مي گرفت حال آنكه امروز با اتخاذ چنين تصميمي ، چنين برخوردي با آنها مي شود ، اين نشان مي دهد كه اساسا روشهاي خشونت زا دو دهه گذشته به زباله داني تاريخ سپرده شده است و ترس افراطي از تكرار چنين انقلابي ، بي جهت و مردود و مطرود است . )
ثانيا اگر نگاهي به مطالبات مردمي در سال 57 بياندازيم در خواهيم يافت كه استقلال طلبي يا به عبارتي غرب ستيزي ‹ ايده هاي ضد امپرياليستي › ، درون گرايي ‹ بازگشتن به خويشتن › ،آزادي ، عدالت و برابري ‹ بيشتر به معني تصفيه حساب طبقه اي عليه طبقه ديگر ، انتقام › ، اعتقاد به يك حكومت ايدولوژيك و نهايتا اعتقاد به يك حكومت مذهبي و اسلامي ، تماما خواسته هاي ضد ونقيضي بود كه اولا در يك ظرف جاي نمي گرفت و ثانيا خواسته هايي بود كه مردم ايران را به دور هم جمع مي كرد تا براي برپايي يك انقلاب خونين و شبه چريكي با هدفي گنگ و مبهم آماده سازد ، در واقع خواسته هاي پراكنده و ضد و نقيض و مبهم مردم ايران در آن سالها زمينه هر گونه سوء استفاده و بهره برداري را براي گروهاي سياسي ‹ مثل نيروهاي مذهبي › باز مي كرد و تشدد آرا زمينه ساز بكارگيري هر گونه خشونتي عليه گروهاي ديگر مي شد ، حال آنكه با نگاهي به خواسته هاي امروز مردمي در مي يابيم كه بسياري از اهداف پراكنده و ضد و نقيض مردمي جاي خود را تنها به برپايي يك حكومت دمكراتيك و مردمي داده است ، و مردم ايران از گذر تجربه انقلاب اسلامي و زندگي در يوغ جمهوري اسلامي به خوبي دانسته اند كه عدالت و برابري ، استقلال و آزادي ، حفظ ارزشها سنتي و مذهبي تماما فرزندان يك حكومت دمكراتيك و مردمي است ، حال در چنين شرايطي نه تنها يكي از بزرگترين زمينه هاي انحراف انقلابي ديگر مانند انقلاب اسلامي از مطالبات مردمي فراهم نيست بلكه در نبود خواسته هاي پراكنده مردمي انگيزه بكار گيري هر گونه خشونتي عليه گروهاي ديگر نيز بي پايه واساس است .
ثالثا فراموش نكنيم آنچه بيش از هر عامل ديگري باعث انحراف انقلاب اسلامي سال 57 از مطالبات اوليه مردم ايران مي شد مشروعيت يك حكومت ايدولوژيك و مذهبي بين مردم ايران بود كه به سركوب مرحله به مرحله فعالين و سياسي و آزاديخواه و احزاب و گروهاي سياسي مشروعيت مي بخشيد و مردم را براي بكارگيري هر گونه سركوب و خشونتي آماده مي ساخت چنانچه مي بينيد بعد ها مشروعيت ايدولوژيك و مذهبي زمينه ساز بكار گيري سياست صدور انقلاب و بنياد گرايي اسلامي را فراهم آورد كه با اتخاذ اين تصميم دشمن هاي فرضي و خيالي در داخل ايران و بيرون ايران كشف و توليد مي شدند تا با سركوب اين دشمنان فرضي و خيالي زمينه لازم براي ايجاد هر گونه انحرافي از شعارهاي اوليه سال 57 را فراهم گردد ‹ نقش رهبر كاريزماتيك در انحراف انقلاب رو نبايد فراموش كنيم › ، در واقع مشروعيت يك حكومت ايدولوژيك و مذهبي بود كه زمينه را براي به انحراف كشاندن انقلاب فراهم مي ساخت ‹ اين تجربه ما را از تكرار انقلابي ديگر مي ترساند › حال آنكه با نگاهي به شرايط امروز در مي يابيم كه اساسا مشروعيت حكومتهاي ايدولوژيك يا حكومتهاي مذهبي در بين مردم ايران و در بين فعالين سياسي و آزاديخواه به شدت مردود و مطرود شناخته مي شود و عملا مي بينيم كه گفتمان حاكم بر نيروهاي اپوزوسيون داخلي و خارجي حول و حوش يك حكومت غير ايدولوژيك و يك حكومت غير مذهبي گردش مي كند كه اين بدان معني است كه در نبود مشروعيت ايدولوژيك و مذهبي عملا يكي از بزرگترين علل و عوامل تكرار انقلاب اسلامي و نهايتا انحراف اون از مسيرهاي اوليه از بين رفته است و در چنين شرايطي ترس از تكرار چنين انقلابي و چنان انحرافي مردود و مطرود است .
رابعا : اصولا برگزراي تجمعهاي اعتراضي ، راهپيماييها يا اعتصابات نمي تواند صرفا به معني پيگيري وقوع يك انقلاب باشد ، نگاهي كه در اين نوع نگرش به استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك مي شود يك نگاه منفعلانه و يك نگاه كوتاه بينانه و استبداد زده ناشي از ترس افراطي از تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 است ‹ كه نهايتا مي تواند ما را از چاله به چاه بياندازد › ، اگر بخواهيم نگاهي به معني و مفهوم صحيح چنين اعتراضاتي بياندازيم در خواهيم يافت كه اوصولا برگزاري تجمعات اعتراضي و راهپيماييها مي تواند به معني خرده انقلابهاي كوچكي باشد كه از بروز يك انقلاب بزرگ و انفجاري جلوگيري مي كند اگر شما به كشورهاي دمكراتيك جهان نگاهي بياندازيد مي بينيد كه تجمعات اعتراضي آنها هيچگاه به منظور پيگيري وقوع يك انقلاب نشانه گيري نمي شود و علت آنهم اين است كه مطالبات آنها همواره توسط ابزارهاي مدني و دمكراتيك در حال تخليه شدن هست و به اينصورت هيچ وقت سطح مطالبات آنها به حدي نمي رسد كه برگزراي چنين اعتراضاتي به وقوع يك انقلاب منجر شود ، حال پر واضح است مطالبات انباشته مردم ايران كه در طول بيست و پنج سال گذشته بي هيچ تدبير و سياستي تخليه نشده باقي مانده است مي تواند كوچكترين تجمعات و راهپيماييهايي را تبديل به يك انقلاب تمام عيار عليه كليات حكومت اسلامي كند و چنانچه مي بيند وقوع چنين انقلابي قبل از اينكه مربوط به بكارگيري اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك باشد نتيجه عدم بكارگيري چنين ابزارهاي دمكراتيكي در گذشته است كه اين كار توانسته است مطالبات مردم رو تا به حدي بالا ببرد كه تنها وقوع يك انقلاب بتواند مردم را به مطلوب برساند ، پس عدم استفاده از اين ابزارها نه تنها نمي تواند جلوي تكرار يك انقلاب ديگر را بگيرد بلكه مي تواند بروز يك انقلاب خشن و خشونت زا را قوت بخشد ، لذا نه تنها صاحبان چنين تفكراتي نمي توانند مدعي عدم برگزاري چنين اعتراضاتي به دليل تكرار انقلابي ديگر باشند بلكه عملا صاحبان چنين تفكراتي در رديف اول متهمين تكرار انقلابي ديگر هستند ، وانگهي تجربه انقلابهاي نارنجي در يوگسلاوي و گرجستان نه تنها به ما مي آموزد كه مي توان با تدبير و فراست در بكار گيري قدم به قدم و كنترل شده اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني از وقوع انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 جلوگيري كرد بلكه به ما مي آموزد با آموزشهاي گسترده و قدم به قدم برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي مي توان پشتوانه و اندوخته اي را فراهم كرد كه ضامن عدم انحراف حكومتهاي احتمالي آينده باشد . ‹ حال با توجه به چهار استدلال فوق در مي يابيم كه عدم برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي به دليل ترس از تكرار انقلابي ديگر و متعاقبا آن ضايعات آن بي مورد و بي پايه و اساس است كه تنها مي تواند ما را از چاله به چاه بياندازد . ›
اما دومين گروه و دسته اي كه با ديد و نگرش افراطي خودشون باعث ناكامي هر چه بيشتر در استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مي شوند گروهي هستند كه متاثر از انقلاب اسلامي سال 57 ، هيچ راهي جز تكرار انقلابي ديگر براي رسيدن به آزادي و دمكراسي نمي شناسند ، اين گروه در نقطه مقابل گروه اول با تجويز نسخه هايي كه منجر به تكرار يك انقلاب ديگر مي شود و با تحريك و تشويق آگاهانه يا ناآگاهانه مردم به شورش ها و هرج و مرج طلبي هاي كور و بي هدف ، مي خواهند ابتدا پايه هاي حكومت اسلامي را به تزلزل كشانده و سپس از ميان هرج و مرج طلبيها و شورشهاي گسترده ، آزادي و دمكراسي را براي ملت ايران استخراج كنند ، نسخه هاي پيچيده شده توسط اين گروه كه از انقلاب سال 57 الگو برداري شده خواه و ناخواه هرج و مرج طلبي و شورشهاي كور را به دنبال خواهد داشت ، باعث مي شود تا ساير فعالين سياسي و آزاديخواه از بكارگيري چنين ابزارهايي به كلي منصرف بشوند ( تا مبادا اين گروها با در دست گرفتن ابتكار عمل در چنين اعتراضاتي ، اين اعتراضات را متمايل به تكرار وقوع يك انقلاب ديگر مانند انقلاب اسلامي سال 57 كنند ) ، ديد و نگرش اين گروه نه تنها عمده فعالين سياسي و آزاديخواه را در موضع انفعالي براي استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك قرار داده است بلكه عملا كاري كرده است كه فعالين سياسي و آزاديخواه ، حتي برگزاري چنين تجمعاتي را نهي و نفي كنند . شكي نيست هم طرفداران برگزاري تجمعات اعتراضي براي پيگيري تكرا يك انقلاب ديگر و هم طرفداران عدم برگزاري تجمعات و اعتراضاتي براي عدم تكرار يك انقلاب ديگر هر دو راه افراط و تفريط را در پيش گرفته و هر دو با نوع ديد و نگرش خودشون باعث هر چه ناكام ماندن استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني مي شوند . اما اگر بخواهيم نگاهي دقيقتر به چرايي و چگونگي بوجود آمدن چنين تفكراتي در نزد گروه دوم بياندازيم در خواهيم يافت كه پيش رو نداشتن روشهايي بهتر از برپا كردن يك انقلاب ديگر ‹ براي رسيدن به آزادي و دمكراسي › ، طرفداران اين گروه را از روي تسأصل و بيچارگي به اتخاذ چنين تصميمي كشانده است كه قطعا اتخاذ يك تاكتيك مناسب و حساب شده مي تواند آنان را از پيگيري چنين تصميمي باز دارد .
سومين و چهارمين گروهي كه با ديد و نگرش خودشون باعث هر چه ناكام مانده تر شدن استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مي شوند به ترتيب گروهي هستند كه معتقدند برگزاري چنين اعتراضات و راهپيماييهايي با توجه به سركوب حكومت اسلامي و با توجه به بگير و ببندهاي حكومتي باعث ريزش نيرو يا از دست دادن نيروها و نهايتا به باد دادن پتانسيلها مي شود و گروه ديگر گروهي هستند كه برگزاري چنين اعتراضاتي را يك كار خشونت آميز و خشونت زا مي دانند و با رويكرد نفي خشونت اين قبيل اعتراضات رو قبيح دانسته و برگزار كنندگان چنين تجمعاتي رو نهي و نفي مي كنند . در بررسي هر دو ديدگاه ابتدا به قسمتهايي از مقاله اكبر گنجي در فرداي پذيرش شكست اصلاحات مي پردازيم و سپس هر دو طرز فكر را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم ؛ اكبر گنجي در مقاله اي ‹ بنام بن بست اصلاحات › چنين مي نويسد : « اصلاح طلبان با تصوري نادرست از رويكرد اخلاقي نفي خشونت ، امكان هرگونه تحرك و نشاطي را از جنبش جامعه مدني سلب كرده اند . » « استراتوژي آرامش فعال ، توجيهي است ايدولوژيك براي شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت ، بي عملي ، فقدان برنامه و نداشتن شجاعت مدني .» « ايده نفي خشونت به عنوان حكمي اخلاقي و اقدامي استراتژيك بايد همچنان جايگاه رفيع خود را در جنبش جامعه مدني حفظ نمايد . اما روايت نادرست ازآن ايده و استنتاج از آن تصور نادرست ، ياس و نا اميدي را تقويت و مردم را بسوي گوشه نشيني يا انقلاب خشونت بار سوق خواهد داد » . « وقتي در جوامع دمكراتيك ، نافرماني مدني و شجاعت مدني رفتارهايي پذيرفته شده هستند كه امكان اصلاح دائمي حكومت را فراهم مي آورند . پرسش اينست كه چرا وقتي اين اعمال در جوامع دمكراتيك اخلاقا مشروع تلقي مي شوند چرا در جوامعي كه هنوز با دمكراسي فاصله زيادي دارند نبايد با شجاعت مدني به نافرماني مدني اقدام كرد . »
در بررسي ديدگاه سوم و چهارم و با توجه به قسمتي از مقاله اكبر گنجي در مي يابيم كه اولا آنچه باعث توليد خشونت و متعاقب آن بروز انقلاب هاي خونين و مسلحانه مي شود ناتواني در استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني براي احقاق حقوق ملتهاست نه استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك ، يعني زمانيكه هيچ راه اعمال نفوذي بر روي حكومتها ‹ توسط مردم › باقي نمي ماند و هيچ راه حل مسالمت آميزي براي رسيدن به آزادي و دمكراسي وجود نداشته باشد مردم به روشهاي خشونت آميز روي مي آورند ، حال اگر ما روشهاي مسالمت آميز رو به رسميت نشناسيم و اونرو نهي و نفي كنيم و اونرو نپذيريم اولين قدم رو براي توليد خشونت برداشتيم و قطعا در چنين شرايطي نمي توانيم مدعي نفي خشونت باشيم ،ثانيا آنچه بيش از هر عامل ديگر باعث ريزش نيروها و از دست دادن نيروها در چنين تجمعات و اعتراضاتي مي شود و آنچه باعث توليد خشونت توسط گروهي محدود ‹ شبه نظامي و نظامي و يا مردم عامي › مي شود تعداد كم اعتراض كنندگان و تجمع كنندگان است كه چنين امري را موجب مي شود ، در واقع تعداد كم تجمع كنندگان باعث مي شود حكومت اسلامي به راحتي اعتراض كنندگان را دستگير و سركوب كند و در نهايتا با به خشونت كشاندن آن توسط گروهي معدود و انگشت شمار ، چنين اعتراضاتي را ناكام بگذارد ، چنانچه به راهپيمائيهاي ميليوني مردم گرجستان و يوگسلاوي نگاهي بياندازيم در خواهيم يافت كه تعداد ميليوني تجمع كنندگان حتي تصور به كار گيري كوچكترين خشونت و سركوبي را به حكومت گران نمي دهد چه به رسد به باينكه حكومت بخواهد آن را بكار گيرد .
ثالثا : آنچه كه بيش از هر عامل ديگري باعث به هرج و مرج كشيده شدن اين تجمعات و اعتراضات مي شود ‹ و نهايتا باعث مشروعيت سركوب حكومت اسلامي مي شود › عدم آشنايي بسياري از اقشار جامعه با فرهنگ درست استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك است ، در واقع زماني كه چنين اعتراضاتي برگزار مي شود شاهد حضور مردمي هستيم كه هيچ آموزشي در اين زمينه نديده اند و هيچ آشنايي با آن ندارند لذا چنين اجتماعاتي توسط مردم عوام و گروهاي هرج و مرج طلب و احساسي به سرعت به آشوب و اغتشاش كشيده مي شود كه اين هرج و مرج طلبيها نيز باعث مشروعيت سركوب اعتراض كنندگان توسط حكومت اسلامي مي شود و نتيجه كار اين تجمعات براي ما از دو قدم پيش به دو قدم پس تغيير مي كند ، اما سوال اينجاست كه چرا مردم با فرهنگ درست برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي آشنا نيستند ؟ پر واضح است زماني كه برگزاري اين اعتراضات را هيچ روشنفكري و هيچ گروهي به رسميت نمي شناسد ، هيچ گروه و هيچ روشنفكري هم ، براي فرهنگ سازي و آموزش درست آن ‹ برگزراي چنين تجمعاتي › به مردم تلاش نمي كند ، لذا در نبود آموزش و فرهنگ سازي احزاب و روشنفكران شاهد رفتارهاي ناهمگون و نادرست مردم در چنين اعتراضاتي و اجتماعاتي هستيم كه در نهايت چنين تجمعاتي را از دو قدم پيش به دو قدم پس تبديل مي كند .
به اميد ايراني آزاد و مدرن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر