۹/۲۱/۱۳۸۸

گفتگو رادیو زمانه با سپیده پورآقایی درباره‌ی خواهرش، سعیده پورآقایی


ماجرای سعیده؛ سناریویی طراحی شده بود




مریم محمدی

mmohammadi@radiozamaneh.com



روز سه‏شنبه، ۱۷ آذر دادستان کل کشور، غلامحسین اژه‏ای در اولین مصاحبه‏ی مطبوعاتی خود پس از انتصاب‌اش به این مقام، اظهاراتی در مورد حوادث اخیر، متهمین و مسوولین آن بیان کرد. اظهارات غلامحسین محسنی اژه‏ای، تند و قاطع بود و خبر از تصمیم دادستانی برای برخورد شدیدتر با عاملان و مسوولان حوادث اخیر داشت.



آقای اژه‏ای از جمله در ارتباط با آقای مهدی کروبی، در پاسخ به سووال خبرنگاران در مورد یکی از پرونده‏های جنجالی حوادث اخیر، یعنی ماجرای قتل و سپس پیدا شدن سعیده‏ پورآقایی، توضیحاتی داد که اتهاماتی را متوجه‌ی آقای کروبی می‏کرد.


در داستان سعیده پورآقایی، مردم با خبری در سایت‏های اصلاح‏طلب مواجه شدند، مبنی بر این که او دختر یک جانباز است که توسط نیروهای امنیتی دستگیر، سپس به قتل رسیده و جسد نیمه ‏سوخته‏ی او به مادرش نشان داده شده است.


روزنامه‏ های اصلاح‏طلب پس از چندی این خبر را از روی سایت‏های خود برداشته و گفتند در مورد آن، تردیدهایی دارند. چندی بعد مقامات دولتی اعلام کردند که او دختر منحرفی است و بارها از خانه فرار کرده است. ناپدیدشدن اخیرش هم آخرین فرار او از خانه بوده و اینک اعلام کرده است که به خانه باز می‏گردد.


پس از آن، سعیده پورآقایی در تلویزیون ظاهر شد و به این جرایم اعتراف کرد. مادر وی نیز اعلام کرد که این داستان‏های ساختگی، از جانب ستاد موسوی و کروبی به او گفته شده است. سپس سپیده‏ پورآقایی، خواهر ناتنی سعیده، مصاحبه ‏هایی با برخی رسانه‏ها انجام داد و اعلام کرد که در پی‏گیری ماجرای خواهرش، متوجه شده که این داستان از سوی نیروهای امنیتی طرح‏ریزی شده است.


پی‏گیری ماجرا، توسط سپیده‏ پورآقایی موجب شد که وی از جانب مقامات امنیتی مورد تهدید قرار بگیرد و مجبور به ترک کشور شود.



در ارتباط با طرح دوباره‏ی ماجرای سعیده پورآقایی، با خواهر وی، سپیده، در خارج از کشور تماس گرفته‏ ام. او در ابتدا این‏گونه توضیح می‏دهد:




پس از آن‏ که اسم سعیده را در اینترنت دیدم و با توجه به مشخصات نام پدرم و نام مادر سعیده متوجه شدم خواهر ناتنی من است، این قضیه را پی‏گیری کردم. اولین کاری هم که کردم، به مسجدی که مراسم ختم در آن‏جا برگزار شده بود، مراجعه کردم. در پی‏ گیری‏ های بعدی نیز به «دفتر پی‏ گیری امور بازداشت‌شدگان» که دفتر آقای کروبی در شهرک غرب بود، رفتم.


در آنجا متوجه شدم، بر اساس اطلاعات غلطی که یا مادر سعیده داده بود و یا از کانال‏های دیگر (شاید هم به طور عمد) به آن‏ها رسیده بوده، فکر می‌‏کردند پدر من شهید بوده است. به ‏آن‏ها گفتم که پدر من پیش از انقلاب مدتی زندانی سیاسی بود، اما پس از انقلاب فعالیتی نداشته است و حتی یک روز هم جنگ نرفته است. پس از آن بود که پی‏گیری مساله به روال دیگری افتاد.



روزنامه‏های طرفدار دولت نیز اعلام کردند که چنین ماجرایی دروغ بوده و سعیده پورآقایی از منزل فرار کرده است. ولی در زمانی که هنوز تصور می‏شد، سعیده کشته شده است، شما با مادر او صحبت کردید؟

خیلی به سختی توانستم با مادر سعیده ملاقات کنم. اما متوجه شدم طی دو ماهی که مادرش اعلام کرده است سعید مفقود شده است، هیچ تحقیقات محلی ‏ای از سوی پلیس انجام نگرفته. با همسایه ‏ها که صحبت می‏کردم، می‏گفتند انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. هیچ کس نمی‏آید از ما چیزی بپرسد.

اما یک روز پس از آن ‌که من در محل به تحقیق پرداختم، مامورین امنیتی با همسایه‏ ها تماس گرفته بودند و از صحبت‏های ما با آنان، جویا شده بودند. که این خیلی عجیب است.

مادر سعیده باور کرده بوده که دخترش کشته شده است. همین‏طور است؟
 


اصلا به عمد اطلاعات غلط به مادر سعیده داده شده بود و ایشان با توجه به علایمی که روی جسد دیده بود، تصور می‏کرد دخترش کشته شده است. از سوی دیگر، از وی خواسته شده بود سکوت کند.

مادر سعیده جمله ‏ای هم در این ارتباط به من گفت که تا کنون در مصاحبه‏های ‏ام بیان نکرده ‏ام؛ او می‏گفت، شماره‏ای به او داده‏اند و از او خواسته ‏اند که با آن‏ها در تماس باشد و هر وقت او با این شماره تماس می‏گرفته، این آقایان که ظاهرا مامورین امنیتی بوده ‏اند به او می‏گفته‏ اند: «سعیده را فراموش کن و زینب ‏وار تحمل کن». این دقیقا عین جمله‏ای است که مادر سعیده در حضور همسرم به من گفت.

پس ایشان باور کرده بود که دخترش کشته شده است.



دقیقا! او به من گفت: «دختر من کشته شده است». گفت به پزشکی قانونی رفته است. حتی محل ‏آن را نام برد و گفت که در نازی ‏آباد بوده است. خیلی هم آشفته بود و وقتی از همسایه‏ها هم پرس و جو کردم، آن‏ها به من گفتند که او شبانه ‏روز گریه می‏کند. پس معلوم است تصور می‏کرده که دخترش کشته شده است.


در هر صورت، زمانی که من داشتم تحقیقات ‌ام را انجام می‏دادم، پیش از آن‌که سعیده را به تلویزیون بیاورند و مدت کوتاهی پیش از خارج‌شدن‌ ام از ایران، از سوی وزارت اطلاعات مرا احضار کردند و به من گفتند که باید موضع ‏ام را مشخص کنم. به آن‏ها پاسخ دادم که من چه موضعی را باید مشخص کنم؟ و فقط می‏خواهم حقیقت را بفهمم.


اما آن‏ها باز هم گفتند: خیر، شما باید موضع‌ات را مشخص کنی. چند روز دیگر سعیده پیدا می‏شود، این قضیه کاملا تمام می‏شود و من می‏توانم سعیده را ببینم. بدون این‌که هیچ جنجالی روی این مساله ایجاد شود.

شما چطور متوجه شدید که خواهرتان زنده است؟



پیش از آن که سعیده را به تلویزیون بیاورند و حتی پیش از آن که به من اطلاع بدهند، از طریق روزنامه‏ی کیهان و صداوسیما و برنامه‏ی ۲۰.۳۰ متوجه شدم، از شخصی به نام «س.پ» نام می‏برند و ادعا می ‏کنند که او از خانه فرار کرده بوده و حالا با خانه تماس گرفته است.





بعد از آن، من با سرهنگ قیاسی که به منزل ما مراجعه کرده بود و از ما بازجویی و بازخواست کرده‏ بود، تماس گرفتم. ایشان به من گفت که «بله، سعیده زنده است و شما به ‌زودی او را می‏بینید. این مشکلات هم برای‌اش پیش نیامده و تمام این حرف‏ها اصلا صحت ندارد». 

هرقدر هم از او خواستم تلفن سعیده و یا آدرسی از او را در اختیارم بگذارند، به من گفت که اصلا در این مساله دخالت نکنم و فقط از طریق رسانه‏‌ها، حق پی‏گیری این قضیه را دارم.



به هرحال شما دیگر هرگز نتوانستید خواهرتان را ببینید. چه پیش و چه پس از آن که با مادرش در تلویزیون ظاهر بشود. این‏طور است؟

خیر، اصلا قرار نبوده که من او را ببینم. از خارج از کشور هم با یکی از همسایه های سعیده و مادرش تماس گرفتم. ایشان به من گفت که روز پیش از پخش مصاحبه‏ ی تلویزیونی، آن‏ها را وادار کرده‏اند که خانه را تخلیه کنند. سعیده و مادرش از آن خانه رفته ‏اند و به هیچ‏ کدام از همسایه‏ها هم نگفته ‏اند کجا می‏روند. همسایه‏ها هم متوجه نشده بودند، قضیه چیست.

خانم پورآقایی، در این مورد که در تلویزیون گفته شد و خواهرتان هم تایید کرد که بارها از خانه فرار می‏کرده و این چندمین بار بوده که خانه را ترک کرده است، شما چه اطلاعی دارید؟

به هیچ عنوان این مطلب را نمی‏‏پذیرم. در تحقیقات محلی ‏ای که انجام دادم و از نزدیک ‏ترین همسایه‏ها در مورد سعیده سوال کردم، آن‏ها در مورد چه ظاهر پوشش سعیده، چه رفتارش و رفت‏ و آمدهایی که داشته است، به هیچ عنوان این مطلب را تایید نکردند. بلکه آن را به شدت رد می‏کردند و می‏گفتند که اتفاقا سعیده یکی از ساده ‏ترین دخترهای ساکن آن ساختمان بوده است.

اگر کوچک ‏ترین چیزی بود، من حتما خودم در این مورد تحقیق می‏کردم. ولی به‌شدت این مساله را تکذیب می‏‌کنم و واقعا متاسف هستم برای کسانی که به خاطر مقاصد سیاسی خودشان، حاضرند چنین دروغ ‏هایی را ببافند.


حتی یک ‏بار از آن‏ها در ارتباط با این شایعه پرسیدم و خواستم اگر مدرکی در این زمینه و ادعاهای روزنامه‏ی کیهان وجود دارد، به من ارائه بدهند. اما پاسخ دادند که چیزی را در اختیار من نمی ‏توانند بگذارند. اگر موردی بود، حتما با من در میان می‏گذاشتند.


من مطمئن هستم، که مادر سعیده و خود او تهدید شده ‏اند و به‌ زور به تلویزیون آورده شده ‏اند. حتی اگر سعیده را وادار کنند یکبار دیگر به تلویزیون بیاید و این اتهامات را علیه خودش بپذیرد که از این اشخاص بعید نمی‏دانم، من به ‌شدت تکذیب می‏کنم.


به هرحال آن‏ها در داخل ایران هستند و تحت فشار قرار دارند. کسی را هم ندارند. سعیده جز من و برادرش کس دیگری را نداشت.


از وقتی که از کشور خارج شده‏اید، دیگر اطلاعی از سعیده و مادرش ندارید؟


نه متاسفانه! متاسفانه از سلامتی ‏شان هم خبر ندارم.




۹/۱۹/۱۳۸۸

برای مجید توکلی می نویسم/ کاوه شیرزاد



عجیب است قبل از اینکه مسولان زندان برای ما سخت گیری کنند، برخی از زندانیان پیش دستی کرده و محدودیتهایی را برای ما قائل می شوند. می گویند شما سیاسی ها زیرنظر هستید و با این استدلال که خطری متوجه ما می شود از ارتباط ما با یکدیگر جلوگیری می کنند؛ جلوی چشمم مدام این جمله می آید که دیکتاتوری عوام بسیار بدتر از دیکتاتوری خواص است.

جلوی کتابخانه اندرزگاه هفت که الان بسیاری از دوستانم در آنجایند، من، عباس خرسندی، احمد قصابان، پویا جهاندار، حمید رضا محمدی و کوروش فرهاد خوانی ایستاده ایم و مانند خبرگزاریها، آخرین اطلاعات بیرون و درون زندان را به اشتراک می گذاریم. برخی زندانیان عادی، پنهانی به ما می گویند شما زیر نظرید؛ زود از هم دیگر دور شوید. برخی به دوربین بالا اشاره می کنند و می گویند "بالا رو داشته باشید." شگفتا که این توهم آنان بیشتر از زندانبان ما را می آزارد.

راستی می دانید اخبار و اطلاعات در بین زندانیان چگونه رد و بدل می شود؟ آنجا هم مثل فیس بوک و وبلاگ نویسی اخبار داغ، شما را یک سر و گردن از دیگران بالاتر قرار می دهد. یکی از خبر های جالب برای ما، مربوط به بچه های اندرزگاه هشت است، مجید توکلی و احسان منصوری، هم اتهامی های احمد قصابان و برخی دیگر از بچه های سیاسی درآنجایند. ما حق داریم بدانیم دیگر زندانیان به ظاهر امنیتی در آنجا چه وضعیتی دارند! بهتر از ما هستند یا بدتر!

برای دیدن بچه های سیاسی که در سالنهای مختلف اندرزگاه هفت هستند، دو راه وجود دارد. یکی رفتن به کتابخانه و یکی رفتن به باشگاه اندرزگاه هفت، این پاتق روزانه ما بود. یادش بخیر که کتابخوانی در کتابخانه وجه تمایز سیاسیون با زندانیان عادی بود. به نظرم همه دوست داشتیم که این وجه تمایز رو پررنگ تر نشان دهیم. راستش ماندن کنار زندانیان عادی نیز چنگی به دل نمی زد. دوست داشتیم پیش همدیگر باشیم.


برای دیدن بچه های اندرزگاه هشت، باید عضو فرهنگی می شدیم، نمی دانستم آنجا چه خبره؟ گویا مکانی بود که زندانیان هر دو اندرزگاه می توانستند، گاها همزمان در آنجا باشند. وسوسه فرهنگی شدن در زندان برایم زیاد بود، اما گویا سنت زندانیان سیاسی در آن زمان، فرهنگی شدن را نکوهش می کرد. من هم قصد شکستن این سنت را نداشتم. بعدها شنیدم که این سنت در نسلهای آینده شکسته شده است.

وقتی با ارتقاء مقام از انفرادی به سلولهای چند نفره می رفتی، برای روزها و هفته ها تو بودی و یک یا دو نفر دیگر. بنابراین بازجویی اصلی را باید آنجا پس می دادی. ساعت اول هم سلولیت را خوب زیر نظر داشتی و چند روزی با احتیاط صحبت می کردی. اما بعد از اعتماد دوطرفه، بازجویی می کردی و بازجویی می شدی! این بازجویهای متفاوت، گاه پرونده چندین نسل گذشته از زندانیان سیاسی را زیر و رو می کرد. در این بازجوییها، کیوان انصاری، سعید درخشندی و پویا جهاندار آن نسل دانشجویان سرکشی بودند که واقعا دمار از بازجوها و زندانبانان در آورده بودند و به قول معروف 209 رو گذاشته بودند، روی سرشون.

در این بازجوییها، نسل بعدی بچه های به اصطلاح شیطون و سرکش، مربوط به احمد قصابان، مجید توکلی و احسان منصوری بود که ما توی سلولهای چند نفره، مدام از زندانیانی که گاه فقط چند روز با هم بودیم، روایتهایی را از آنان می شنیدیم. به قول معروف نقل داستان رشادتها و جانفشانی ها این بچه ها بود و بس.

 سلولی رو نمی شد، پیدا کرد که اسم این بچه ها در اون نوشته نشده باشه. نوشتن روی دیوارهای 209 هم یک وسیله ارتباطی است که به شما می گوید، چه کسی در چه تاریخی دستگیر شده و آخرین خبر مربوط به اون چیه؟ روی یکی از دیوارها که اسم این سه نفر رو نوشته بودند، زیرش هم نوشته بودند در تاریخ فلان انتقال به زندان بالا. معنی زندان بالا را نمی دانستم. اولین زندان ایی که پیشم آمد، گفت: "زندان بالا یعنی زندان عمومی."


جلوی کتابخانه بعد از اینکه داشتیم با بقیه بچه های سیاسی صحبت می کردیم، نمی دونم یکدفعه چطور مجید توکلی برای دیدن احمد قصابان، از اندرزگاه هشت به هفت اومده بود. البته من تابحال ندیده بودمش. احمد در حالی که با او داشت صحبت می کرد، به من نزدیک شد و آروم گفت: این مجید توکلی است. چهره اش را تابحال ندیده بودم، اما دور از آن بود که در ذهنم تصور می کردم. به احمد گفتم چطور اومده اینجا؟ گفت، جلب توجه نکن! از پشت سالن ورزشی پنهانی اومده اینجا.

قاسم شیرزادیان ( کاوه شیرزاد)


۸/۱۳/۱۳۸۸

گزارش ایرانا درباره تجاوز به مخالفان و نقش کروبی در آن بدون اشاره به سعیده پورآقایی


خبرگزاری ایرانا درباره تجاوز به مخالفان در انتخابات و نقش مهدی کروبی در انتشار این دروغها گزارشی نوشته است.

اما بر خلاف همیشه که خبرگزاریها و منابع رسمی جمهوری اسلامی، برای حمله به کروبی استناداتی را در مورد سعیده پورآقایی می آوردند دیگر در این مورد هیچ مطلبی نمی نویسند.

سابقا محسنی اژه ای، دادستان کل کشور، ابراهیم رئیسی عضو کمیته سه نفره قوه قضاییه در برنامه بیست وسی در مورد موضوع سعیده مطالبی را عنوان می کردند و روزنامه های مختلف اعم از کیهان راسا در این مورد مطالبی را می نوشتند.

اما بر خلاف گذشته به نظر می رسد بعد از مصاحبه خواهر او با صدای امریکا، این رسانه ها ترجیح می دهند که موضوع سعیده رو به فراموشی برود.

لینک خبر ایرانا در این مورد:

http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=730333

قسمتهای مرتبط با این موضوع به شرح زیر است:

« متعاقب طرح اين مساله توسط مجلس و قوه قضائيه ،کميته حقيقت يابي تشکيل شد.

در جلسات متعدد اين کميته ،شيخ اصلاحات که نتوانسته بود ادله قانوني قابل پذيرش ادعاهاي خود را ارائه کند،طبق عادت هميشگي خود با پرخاش جلسه را ترک کرد.

از اين رو کروبي جوانکي به نام "ابراهيم شريفي" را که آرزوي اقامت در خارج از کشور را داشت،اغفال کرد و نامبرده با نهايت وقاحت اظهارات کذبي را در صداي آمريکا مبني بر تجاوز افرادي گمنام به خود در يکي از بازداشتگاههاي کشور مطرح ساخت و بنا به اعتراف خود با کمک کروبي به ترکيه رفت.

اما اين مساله نيز عليرغم پوشش گسترده رسانه اي در داخل و خارج، مورد توجه ملت ايران قرار نگرفت و تنها توجه برخي از شخصيتهاي ضد انقلاب فراري مقيم خارج از کشور نظير عليرضا نوري زاده و محسن سازگارا که سوابق طولاني متعدد آنان در همکاري با موساد و سازمان سيا براي ملت ايران محرز است را به خود جلب کرد.

واضح است که اقبال اين رسانه ها به کروبي به دليل اتخاذ مواضع ضد نظام و سقوط وي از مواضع انقلابي بوده و وجود کروبي تنها ابزاري براي نيل به خواسته هاي براندازانه آنان مي باشد، والا شخصيت وي ارزشي براي آنان ندارد. »

قاسم شیرزادیان

۷/۲۴/۱۳۸۸

پشت پرده ناپدید شدن سعیده پورآقایی




درک ماجرای گم شدن سعیده پورآقایی و اخبار ضد نقیص و پراکنده ای که درباره او منتشر شد برای من و همسرم سپیده پورآقایی " خواهر سعیده " بیش از 20 روز نهایتا با نشان دادن سعیده در شبکه دو اخبار بیست و سی طول کشید. بنابراین در حالیکه دیشب تکرار مصاحبه همسرم سپیده در برنامه زن امروز با " VOA " را می دیدم لازم دانستم برای کسانیکه مانند ما درگیر این ماجرا نبودند به جهت درک بیشتر توضیحاتی را ارایه بدهم و با کنکاش در برخی از موارد ضد و نقیص نوری بر نقاط تاریک آن بیاندازم.

قبل از آن لازم است خلاصه ای از ماجرا را برای کسانیکه کمتر از این موضوع اطلاع دارند بیان کنم.

سعیده، دختری 16 ساله، اندکی بعد از انتخابات، در اوج اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات در 13 تیرماه از خانه ناپدید می شود. مادر او جستجو برای یافتن او را آغاز می کند. دوبار به آگاهی می رود و در حالیکه بدنبال دخترش به مانند سایر بازداشت شدگان و کشته شدگان به زندانها، پزشک قانونی و بیمارستانها می رود، چون جوابی نمی گیرد نا امیدانه به دفتر ریاست جمهوری متوسل می شود و نامه ای به آنجا می فرستد.

بعد از چند روز از دفتر ریاست جمهوری به او زنگ می زنند و می گویند برای شناسایی جسد دخترت به بلوک شش پزشک قانونی برو. ( کروبی در نامه سرگشاده اش به افکار عمومی اشاره می کند حال اگر بگویم کدام مقام دولتی و با چه انگیزه ایی جنازه را به مادرش نشان داده می گویند چرا این حرفها را زدی؟ ) بهرحال مادر به آنجا می رود و باجسدی روبرو می شود که غیر قابل شناسایی بوده و از زانو به بالا تماما سوخته است. اما چون ساعت و گردبند سعیده را بر روی جسد می بیند تشخیص می دهد جسد مربوط به سعیده است.

مادر سعیده از آنجایی که سعیده به اذعان مامور پلیس امنیت و مادرش هر شب الله و اکبر می گفته و در همه تظاهراتها در صف اول شرکت می کرده به این یقین می رسد که سعیده نیز به مانند ترانه موسوی به سرنوشتی هولناک گرفتار شده. یعنی سعیده دستگیر شده، به منظور از بین بردن آثار شکنجه و آزار و اذیتهای غیر اخلاقی سوزانده شده و کشته شده است. در چنین شرایطی مادر سعیده وظیفه خود می داند با هر هزینه ای که شده برای تنها دخترش مراسم ختم برگزار کند تا خون دخترش پایمال نشود.


از آنجایی که سعیده و مادرش تنها زندگی می کردند و کسی را نداشتند مادرش بعد از تصور کشته شدن سعیده، از شخصی بنام اشراقی برای برگزاری مراسم ختم کمک می گیرد و موضوع را با او درمیان می گذارد، ظاهرا او نیز ترتیب برگزاری مراسم را داده و موضوع را به کمیته پیگیری منتخب موسوی، کروبی و خاتمی اطلاع می دهد.


خبر بعد از مدتی با درز کردن به اینترنت و ماهواره عمومی می شود. ( مهدی محمودیان خبرنگار و عضو حزب مشارکت طی مصاحبه ای با صدای آمریکا می گوید قبر سعیده را در قطعه 302 بهشت زهرا دیدم اما معلوم نیست به چه دلیل این قبر بعد از مدتی ناپدید شده است.) ایشان بلافاصله بعد از این مصاحبه دستگیر و زندانی می شود.

بعد از عمومی شدن خبر، نیروهای امنیتی دیگر اجازه دیدار مادر سعیده را به هیچ کس نمی دهند و بعد از مدتی در حالیکه حملات شدیدی بر علیه مهدی کروبی صورت می گیرد، طی یورشی، محمد داوری و مرتضی الویری که این موضوعات را پیگیری می کردند دستگیر و زندانی می شوند و دفتر حزب اعتماد ملی و دفتر پی گیری تعطیل و از فعالیت هیات پیگیری منتخب کروبی، موسوی و خاتمی جلوگیری بعمل می آید.

بعد از این موضوع کم کم رسانه های منصوب به حکومت خبرزنده بودن سعیده را منتشر کردند و نهایتا در تاریخ 31 شهریور سعیده و مادرش در اخبار ساعت بیست و سی ظاهر شدند. مادر سعیده صحبتهای قبلی خود مانند دیدن جسد و . . . را نادیده می گیرد و می گوید دلیل اینکه گفتم سعیده کشته شده و مراسمی برای او گرفتم به خاطر تماس تلفنی شخصی نامعلوم بوده . در این تلفن به من گفته میشد: سعیده دستگیر شده کشته شده و سوزانده شده و باید برای او مراسم ختم بگیری!؟

مادر سعیده بعد از این تلفن می گوید: من هم بخاطر فشار اطرافیان که می خواستند بدانند چه بلایی بر سر سعیده آمده برای او مراسم ختم گرفتم، تا از شر آنها راحت شوم.

سعیده نیز در مصاحبه ی خود درباره 2 ماهی که هیچ اطلاعی از او نبود می گوید: چون مادرم اجازه خروج از منزل را به من را نمی داد و در را بر روی من قفل کرده بود از تراس طبقه سوم پریدم بیرون. پایم شکست و خانواده ی مهربانی در این دو ماه از من نگهداری کردند و حالا نیروهای امنیتی من را پیدا کرده و به خانه برگرداندند. در این مدت محسنی اژه ای و اعضای هیات سه نفره قوه قضاییه گفتند: سعیده 16 ساله 6 بار از خانه فرار کرده سه بار هم به جرم فرار دستگیر شده و یکبار هم به نقل از روزنامه کیهان در دادگاه محکوم به ازدواج اجباری شده.

زمان اطلاع من و همسرم سپیده از این موضوع موقعی بود که این خبر در اینترنت و ماهواره منتشر شد. سپیده خبر کشته شدن سعیده را از " VOA " شنید. تمام موارد اعم از عکس، نام پدر، نام مادر و سن با سعیده مطابقت داشت. در حالیکه سپیده به شدت گریه می کرد به من زنگ زد و مختصری از ماجرایی که بر سعیده رفته را ذکر کرد ( ماجرایی شبیه ترانه موسوی )، موهای بدنم سیخ شد و اشک در چشمانم جاری شد.

فردای آنروز دو موضوع ما را امیدوار می کرد که ممکن است خبر اشتباه باشد اول اینکه پدر سعیده بر خلاف اخبار منتشر شده شهید نبود دوم اینکه در مراسم ختم او چند سردار سپاه و سرانی از دولت شرکت کرده بودند و این نشان می داد ممکن است اصل ماجرا . . . باشد.

لازم به ذکر است سپیده خواهر ناتنی سعیده است که از پدر یکی و از مادر جدا هستند. پدر مشترک سپیده و سعیده در سال 1380 بر اثر عارضه قلبی در می گذرد و بعد از درگذشت پدر؛ مادر سعیده بنا بر ملاحظات خانوادگی، ارتباط سپیده و هرمز خواهر و بردار ناتنی سعیده را با خودشان قطع می کند. نتیجه آنکه سپیده از سعیده 8 سال بی اطلاع می ماند و بدلیل اینکه مادر سعیده چند بار نقل و مکان می کند در زمان شنیدن این خبر سپیده هیچ آدرس و مشخصاتی از آنها نداشت.

بنابراین سپیده در جستجوی محل زندگی سعیده و بدست آوردن اطلاعات بیشتر به محل برگزاری مراسم ختم می رود، در حالی که آنها هیچ کمکی به او نمی کنند به دفتر حزب اعتماد ملی می رود و جریان و موضوع شهید نبودن پدرش را برای آقای محمد داوری که اکنون در زندان است و آقای مقیسه تعریف می کند. همین مساله باعث می شود هیات پیگیری حوادث اخیر به اصل دروغ بودن این ماجرا پی ببرند و بعد از تحقیقات بیشتر خبر مربوط به سعیده را از روی سایتهای خود برداشته و هر گونه اطلاعات بیشتر در این مورد را منوط به دستیابی مدارک بیشتر کند.

در حدود همین زمان محسنی اژه ایی دادستان کل کشور و برخی از رسانه های منتصب به حکومت کم کم اعلام می کنند، اخبار و اطلاعات منتشر شده در مورد سعیده به مانند سایر اخبار و اطلاعات منتشر شده توسط اصلاح طلبان و خصوصا توسط کروبی دروغ است و موضوع سعیده را هم دلیلی بر این ادعا نشان می دهند.



تا اینجا تلاش شد خلاصه ای کوتاه از آنچه گذشت ذکر شود. از آنجایی که تفصیل و باز کردن بسیاری از موارد خارج از حوصله و بسیار زمان بر است و از همه مهمتر ممکن است مسایلی را باز کند که اصل ماجرا به حاشیه برود از ذکر آنها خودداری می کنم و برای روشن شدن این ماجرا تنها به بررسی برخی از تناقضات به شرح زیر می پردازم.

1 _ چرا بروی جسدی که اکنون معلوم شده مربوط به سعیده نبوده ساعت و گردبند سعیده وجود داشته است؟! با چه هدفی گردنبند و ساعت مچی روی جسد گذاشته شده بود؟ شکی نیست کسانی که می خواستند به مادر سعیده القا کنند جسد مربوط به سعیده است، سعیده را در اختیار داشته اند که توانستند ساعت و گردنبند او را روی جسد قرار دهند. در این صورت یکی از احتمالات قوی نگهداری سعیده در زندان نزد آنان است.

2 _ خودتان را جای دختری بگذارید که درباره او اخباری مربوط به فرار از خانه، ازدواج اجباری و مواردی از این دست منشر شده، در این صورت آیا به تلویزون خواهید آمد تا درباره اخباری که شما هیچ نقشی در انتشار آن نداشته اید شرکت کنید و شبهه زدایی کنید؟ آیا موردی جز اجبار می تواند شما را به چنین کاری وادارد ؟ باز هم عقیده بر این است که سعیده در ازای آزادی از زندان و سکوت بعد از آن راضی به چنین کاری شده است. حال خود را جای مادر ایشان بگذارید آیا مادر ایشان نیز می تواند در حالیکه این همه خبرهای غیر عرفی در مورد دخترش انتشار داده شده چنین موردی را بپذیرد و به تلویزیون بیاید؟

3 _ چرا تا زمانی که من وسپیده برای اولین بار بعد از 50 روز به خانه سعیده و مادرش رفتیم از طرف پلیس هیچگونه پرس و چویی از همسایه ها و کاسبهای محل درباره ناپدید شدن سعیده نشده بود؟ چرا بعد از اینکه ما به در خانه آنها رفتیم پلیس بلافاصله به در خانه آنها رفت و تحقیقاتی را در مورد گفتگوهای ما با آن اشخاص انجام داد؟ آیا ممکن است پلیس نیازی به پرس و چو در مورد سعیده نداشته باشد مگر اینکه می دانست سعیده کجاست و چه می کند؟!

4 _ چرا در اقدامی ناشایست تلاش شده منبع اخبار دروغ در مورد سعیده، آقای کروبی و اصلاح طلبان نشان داده شود؟ در حالیکه منبع خبر در وحله اول مادر او و قبل از آن کسانی بودند که می خواستند چنین وانمود کنند که سعیده کشته شده است. یکی از راههای بررسی کشف حقیقت تطابق انگیزه ها و نتایج یک رخداد است. اصلاح طلبان چه سودی در انتشار این اخبار اشتباه داشته اند؟ طرفداران دولت چه سودی داشته اند ؟ نتایج این موضوع با انگیزه چه کسانی نزدیکتر است؟

5 _ اگر قصد تخریب اصلاح طلبان در کار بوده چرا سعیده و مادرش برای چنین کاری از همه مناسب تر بودند؟ چرا از میان این همه انسان به سراغ آنها آمده اند؟ پاسخ اینست که آنها تنها زندگی می کردند و چون پدر سعیده تنها فرزند بوده و کسی را نداشته است لذا القاء این موضوع تنها به مادر سعیده آنها را به این هدف خود می رساند. شایان ذکر است شناسنامه پدر سعیده چون المثنی بود و خود سعیده چون شماسنامه اش برگرفته از شناسنامه پدرش بوده نامی از سپیده و هرمز وجود نداشت لذا دور از انتظار بود که سعیده خواهری آنهم روزنامه نگار و فعال حقوق بشر داشته باشد .

6 _ سوال پیش می آید که آیا ممکن است مادر سعیده و سعیده در انتشار اخبار دروغ ذینفع بوده باشند!؟ پاسخ به این سوال قطعا خیر است. چرا که اولا اطلاع داریم مادر سعیده تا روزی که معلوم شد سعیده زنده است هر شب در حالی که شمع برای او روشن می کرده تا نیمه های شب گریه می کرد و کمتر کسی می تواند برای مدتها چنین چیزی را وانمود کند. از طرف دیگر اگر مادر او در سناریویی علیه اصلاح طلبان نقش داشته باشد چه لزومی داشت از رفتن خود به دفتر ریاست جمهوری سخنی به میان بیاورد؟ بعلاوه اگر آنها در این سناریو شرکت کرده بودند می باید می گفتند سعیده خواهری مانند سپیده دارد که ممکن است با ورودش به موضوع، سناریو بودن این موضوع مشخص خواهد شد. به نظر من کسی که چنین اراده ای داشته این موضوع را نمی دانسته است.

7 _ مادر سعیده بر خلاف دیگر کشته شدگان بسیار راحتتر مراسم ختم گرفت که جای تعجب دارد! در آن مراسم سرانی از دولت و چند تن از سرداران سپاه شرکت کردند چه علتی باعث حضور آنها در این مراسم شده است ؟ چرا به گزارش سایت نوروز همین افراد شرکت کننده در این مراسم به دفتر پیگیری وقایع بعد از انتخابات حمله کردند و تمام مدارک را با خود بردند؟ چرا علیرغم اینکه آقای موسوی در این مراسم شرکت نداشته اما مداح این مراسم از حضور آقای موسوی نام می برد؟

8 _ لازم است در مورد آقای کروبی که من و سپیده با ایشان در همین رابطه سه ملاقات داشتیم مواردی را عرض نمایم . آقای کروبی مواردی را به هیات پیگیری قوه قضاییه صرفا جهت بررسی و پیگیری ارایه می دادند در حالی که آنها در اقدامی ناشایست و غیر اخلاقی می خواستند این مستندات را مواردی از طرف کروبی نشان دهند که کروبی در مورد وقوع آنها به یقین رسیده است. در همین موضوع مرتبط ( سعیده) ، کروبی در اولین جلسه دیدار ما، به ما گفت این موضوع را صرفا از سایتها شنیده و جهت بررسی صحت و سقم آن، موضوع را به هیات سه نفره فرستاده است و از کم و کیف آن اطلاعی ندارد.

قاسم شیرزادیان
(کاوه شیرزاد)

۷/۱۷/۱۳۸۸

مصاحبه سپیده پورآقایی در مورد خواهرش سعیده پورآقایی با VOA

مصاحبه سپیده پورآقایی با ( VOA) در مورد خواهرش سعیده پورآقایی همانطور که می دانید در مورد سعیده پورآقایی ، برنامه بیست و سی بیش از چند برنامه در شبکه دو و برخی از کانالهای دیگربه نمایش گذاشت ، سعیده پورآقایی در 13 تیرماه ناپدید می شود و اخبار ضد و نقیضی از او منتشر می شود ، سپیده در همین مورد اطلاعات خود را در اختیار خانم حمیده آرمیده و کیانوش سنجری در برنامه زن امروز صدای آمریکا (VOA ) قرار می دهد که در لینکهای زیر می توانید به ترتیب این مصاحبه را تماشا نمایید .

۷/۱۵/۱۳۸۸

پدرم را دوست دارم چون رویاهای زیبایم



فضای سنگین سکوت حکمفرماست . با تغییر مسیر پژو ، هلال بزرگ ماه مدام از سمت راست به سمت چپ و برعکس در حرکت است . هیچگاه دیدن قوس کامل ماه که مانند توپی در آسمان معلق است چنین برایم عمیق و تامل برانگیز نبوده است ، گردی از اضطراب ، مظلومیت و غم در فضای پژو پراکنده است . حرفهای کلیشه ای من و سپیده توانایی شکستن فضا را ندارد . خانه ها ، کارخانه ها و منظره ها یکی پس از دیگری از جلوی چشمانمان می گذرد . اصلا برایمان قابل باور نیست که برای مدتی نامعلوم ، این آخرین نگاهمان به آنها باشد . انگار ، تا بحال آنها را ندیده بودیم .

امروز ساعت سه بعدازظهر بجای حضور در دایره پیگیری وزارت اطلاعات به سمت کردستان در حرکتیم . خبر زنده بودن سعیده از یک طرف باعث خوشحالی بی اندازه ما شد و از طرفی زنگ هشدار را به صدا درآورد . گویا دست تقدیر بعد از هشت سال باز بر سینه سپیده برای دیدن خواهرش دست رد زد ، زنگ هشدار به صدا در آمد بخاطر چیزهایی که نباید می دانستیم . ما بی تقصیریم و دانستن حق مردم !

پدرم را دوست دارم . زمانی که با سپیده از خانه بیرون می آمدیم ؛ مثل همیشه با پدرم خداحافظی کردم . آخرین تصویر از چهره اش از خاطرم نمی رود . مهربان ، صمیمی ، صبور و مقاوم چون کوه ، خداحافظی من و پدرم یکطرفه است . او نباید از موضوع رفتن ما با خبر شود . نرگس خواهرم ، با پچ پچ من وسپیده بیدار می شود و با نگاهی تیز هوشانه ما را بدرقه می کند . گویا موضوع را می داند . چنین رفتارهایی از من قبلا با یورش به خانه و دستگیری به اتمام رسیده بود . این رفتاری نبود که برای خانواده ما غریب باشد . قبلا چنین اتفاقاتی برای چهار بردار و مادرم با سرنوشتی غمناک به پایان رسیده بود و اکنون شاید تکرار آن برای نرگس دور از انتظار نبود . خواهرم فاطمه خواب است . به صورت مهربانش نگاهی می کنم و خداحافظی یک طرفه ام را به پایان می رسانم . در حالی که همه چیز را طبیعی جلوه می دهم ، برای آخرین بار برادرم عباس و خواهرم مریم را می بینم . سعی می کنم چهره شان را خوب بخاطر بسپارم . امیدوارم که آنها را بزودی ببینم .

بی شک روزی بر بال اندیشه هایم
در این طوفان پرواز خواهم کرد
بر فراز آرزوهایم
به شهری دور از غم و غربت
آنگاه پلی خواهم ساخت از گذشته های تلخ و شیرین
به سرزمین رویاهایم
و در آن سرزمین برای همیشه خواهم ماند

قاسم شیرزادیان
( کاوه شیرزاد )
یکم مهر 88

۴/۰۵/۱۳۸۸

رفراندم و ابزارهاي دمكراتيك، قسمت اول

در سالهاي اخير مردم يوگسلاوي توانستند با تشكيل تجمعات اعتراضي گسترده و راهپيماييهاي ميليوني نه تنها يكي از بزرگترين ديكتاتوريهاي جهان را بصورت كاملا مسالمت آميزبه سرانجام سقوط و انحطاط بكشانند بلكه توانستند در نهايت بدون هيچگونه كشتار و خونريزيي يك حكومت دمكراتيك و مردمي را جايگزين يك حكومت مستبد و ديكتاتوري ‹ ميلوسويچ › كنند . آخرين پايه هاي قدرت ميلوسويچ در حالي كه يكي پس از ديگري در زير پاي راهپيماييهاي ميليوني مردم يوگسلاوي فرو مي ريخت ، آزاديخواهان و فعالين سياسي سرتاسر جهان را به اين فكر وا مي داشت تا در روشهاي پرهزينه و پرمخاطره خود مانند انقلابهاي خونين و مسلحانه براي رسيدن به آزادي و دمكراسي تجديد نظر كنند و به جاي آن ، روشهاي مسالمت آميز و كم هزينه تري را جايگزين روشهاي خشك و خشن قرن بيستم كنند ، هر چند انقلاب مردم يوگسلاوي كه بعدها از آن به عنوان انقلاب نارنجي نامبرده شد اولين و آخرين نوع از انقلابهايي از اين دست نبود اما به جرات مي توان گفت انقلاب مردم يوگسلاوي نقطه عطف و نقطه پاياني بر انقلابهاي تمام عيار قرن بيستم مانند انقلاب اسلامي ايران يا انقلابهاي شبه چريكي و شبه نظامي ديگر دانست . در سالهاي اخير اقبال از انقلابهاي نارنجي رو به گسترش فكري و تئوريك بوده است چنانچه در سالهاي اخير شبه انقلاب مردم گرجستان عليه ادوارد شوارد تادزه رئيس جمهور نامشروع گرجستان به وقوع پيوست كه كارنامه مردم گرجستان در بكارگيري اين روش مسالمت آميز دسته كمي از كارنامه مردم يوگسلاوي نداشت .

آنچه باعث جايگزيني مسالمت آميز و بي درد سر يك حكومت مدرن و دمكراتيك بجاي يك حكومت مستبد و ضد مردمي در يوگسلاوي و گرجستان شد حضور ميليوني مردم در راهپيماييها و تجمعات اعتراضي بود كه توانست مواضع ميلوسويچ يا ادواردشواردنادزه رايكي پس از ديگري درهم شكسته و شرايط را براي ايجاد يك رفرم كلي مهيا سازد . مردم يوگسلاوي و گرجستان با اعتقاد و ايمان به اين روش دمكراتيك و مدني و با علم به اينكه هيچ نيرويي را ياراي مقاومت در مقابل چنين راهپيمايي ها و تجمعات ميليوني را نيست ، توانستند با به نمايش گذاشتن قدرت فارغ العاده و بي نظير اين ابزار هاي دمكراتيك و مدني ، خالق الگويي مسالمت آميز و غير خشونت زا براي عرضه به جامعه جهاني و ملتهاي ستم كشيده جهان باشند . امروزه برگزاري تجمعات اعتراضي , اعتصابات يا راهپيماييها يكي از بديهي ترين حقوق مردم و يكي از مهمترين ابزارهاي استقرار يا تداوم دمكراسي براي ملتها به شمار مي رود و عمده فعالين سياسي و آزاديخواه جهان با تدارك چنين اجتماعات و راهپيماييهايي حكومتها را تحت فشار گذاشته و شروع به امتياز گيري مرحله مرحله و قدم به قدم در جهت احقاق حقوق ملتها مي كنند . از طرفي اگر نگاهي به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و قوانين بين المللي حقوق بشر بياندازيم در خواهيم يافت كه در بند بيست و هفتم قانون اساسي و ماده بيستم اعلاميه جهاني حقوق بشر ، استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك به عنوان يك حق شهروندي به رسميت شناخته شده كه اين امر نشان دهند مشروعيت قانوني و بين المللي و عقلي برگزاري چنين اعتراضات و اجتماعاتي است .

حال با توجه به تجربه موفق كشورهاي ديگر جهان و با توجه به مشروعيت قانوني و بين المللي برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي اين سوال پيش مي آيد كه : چرا حداقل در بيست سال گذشته هيچگاه برگزاري تجمعات اعتراضي ، راهپيماييها و اعتصابات به صورت جدي و همگاني و بصورت منسجم و هدفمند در دستور كار فعالين سياسي و آزاديخواه ايران قرار نگرفته است تا با استفاده از آن ، لااقل نه بخاطر وقوع يك انقلاب بلكه تنها در جهت گرفتن امتيازاتي بيشتر از جمهوري اسلامي استفاده كنند ؟ و سوال ديگر اين كه آيا مي توان الگوي مردم كشورهاي گرجستان و يوگسلاوي را با در نظر گرفتن ملاحظاتي ، براي برون رفت از تاريخ يكصد ساله آزاديخواهي ملت ايران تجويز يا تائيد كرد ؟ هر چند بررسي پاسخ به اين سوالها مي تواند بسيار گسترده و حجيم باشد اما براي موشكافي هر چه بيشتر ابتدا به علل و عوامل كه سد راه ‹ تئوريك › استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني قرار گرفته است مي پردازيم و سپس با بررسي پيش زمينه هاي لازم براي بكارگيري اين ابزارها ، به كمبودها و نقصانهاي پيش رو در برگزاري چنين اعتراضات و تجمعاتي مي پردازيم .

حداقل در 20 سال گذشته چهار نوع نگاه و نگرش مختلف به راهپيماييها و تجمعات اعتراضي ، هيچگاه اجازه استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك را بصورت همگاني و هدفمند به فعالين سياسي و آزاديخواه ايران را نداده ‹ يا لااقل استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك را ناكام گذاشته › است . از اولين و مهمترين اين نگرشها ، مي توان از ترس افراطي تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 نام برد ، يعني عمده فعالين سياسي و آزاديخواه برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي را منجر به تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 مي دانند و با چنين استدلالي و با چنين تجربه اي مردم رو از برگزاري چنين اعتراضات و اجتماعاتي نفي و نهي مي كنند ، واقعيت اينست كه انقلاب سال 57 انقلابي بود كه در پي آن هرج و مرج ، شورش و قتل و غارت در جاي جايه ايران رخ داد و در نهايت انقلاب سال 57 با جهل و فريب نيروهاي مذهبي از مسير اوليه خارج و بر خلاف شعارهاي اوليه منجر به توليد حكومتي به مراتب مستبد تر و ضد مردمي تر شد ، اين تجربه تلخ دستاويزي شد تا بكارگيري اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مورد نهي و نفي بسياري از مردم و روشنفكران و متفكرين ايراني قرار گيرد ؛ هر چند لزوما برگزاري تجمعات اعتراضي ، راهپيماييها و اعتصابات صرفا به معني تعقيب وقوع يك انقلاب ، آنهم از نوع سال 57 نيست ، اما با نگاهي به تاريخچه انقلاب اسلامي و مقايسه آن با شرايط امروز در مي يابيم كه حتي با وجود ارده هايي قوي ، تكرار انقلابي مانند انقلاب سال 57 بنا به دلايل زير امكان پذير نيست .

اولا انقلاب سال 57 در حالي به وقوع مي پيوست كه انقلابهاي مسلحانه و خونين و انقلابهاي چريكي و تروريستي تحت حمايت معنوي و مادي ماركسيسم و امپرياليست در جهان دو قطبي آنروز يك روش مقبول و مشروع براي سرنگوني نظامهاي مستبد و ضد مردمي بود ، حال آنكه در جامعه تك قطبي امروز و در نبود مقبوليت ايده هاي ماركسيستي و كمونيستي هيچ جايگاه و هيچ مشروعيتي حتي براي بكارگيري كوچكترين خشونتي براي رسيدن به آزادي و دمكراسي باقي نمانده است ، لذا در نبود حمايتهاي معنوي و مادي ‹ خشونتهاي دو دهه گذشته › نه تنها كاربرد چنين خشونتي هيچگاه براي فعالين سياسي و آزاديخواه به صرفه نخواهد بود بلكه با توجه به تجربه نافرجام انقلاب سال 57 و با توجه به ترس افراطي مردم ايران از بكارگيري كوچكترين خشونتي ‹ مانند سال 57 › هيچ جايگاهي براي كوچكترين موفقيتي در استفاده از اين خشونتها باقي نگذاشته است ، چنانچه به انقلاب مردم يوگسلاوي و گرجستان نگاهي بياندازيم در خواهيم يافت كه كوچكترين وجه مشتركي با انقلابهاي دو دهه گذشته ندارند چرا كه عملا عمر انقلابهاي دو دهه گذشته به پاپان رسيده است ( چنانچه نگاهي به خط و مشي سازمان مجاهدين خلق بياندازيم در خواهيم يافت كه خط مشي مسلحانه و خشونت آفرين اين گروه نه تنها آنها را مورد تحريم و بي توجهي مردم ايران قرار داده است بلكه ته مانده اعتبارات اين گروه را زير سوال برده است ، شايد اگر دو دهه قبل سازمان مجاهدين چنين تصميمي را ‹ قيام مسلحانه › اتخاذ مي كردند مورد استقبال نسبي مردم قرار مي گرفت حال آنكه امروز با اتخاذ چنين تصميمي ، چنين برخوردي با آنها مي شود ، اين نشان مي دهد كه اساسا روشهاي خشونت زا دو دهه گذشته به زباله داني تاريخ سپرده شده است و ترس افراطي از تكرار چنين انقلابي ، بي جهت و مردود و مطرود است . )

ثانيا اگر نگاهي به مطالبات مردمي در سال 57 بياندازيم در خواهيم يافت كه استقلال طلبي يا به عبارتي غرب ستيزي ‹ ايده هاي ضد امپرياليستي › ، درون گرايي ‹ بازگشتن به خويشتن › ،آزادي ، عدالت و برابري ‹ بيشتر به معني تصفيه حساب طبقه اي عليه طبقه ديگر ، انتقام › ‌، اعتقاد به يك حكومت ايدولوژيك و نهايتا اعتقاد به يك حكومت مذهبي و اسلامي ، تماما خواسته هاي ضد ونقيضي بود كه اولا در يك ظرف جاي نمي گرفت و ثانيا خواسته هايي بود كه مردم ايران را به دور هم جمع مي كرد تا براي برپايي يك انقلاب خونين و شبه چريكي با هدفي گنگ و مبهم آماده سازد ، در واقع خواسته هاي پراكنده و ضد و نقيض و مبهم مردم ايران در آن سالها زمينه هر گونه سوء استفاده و بهره برداري را براي گروهاي سياسي ‹ مثل نيروهاي مذهبي › باز مي كرد و تشدد آرا زمينه ساز بكارگيري هر گونه خشونتي عليه گروهاي ديگر مي شد ، حال آنكه با نگاهي به خواسته هاي امروز مردمي در مي يابيم كه بسياري از اهداف پراكنده و ضد و نقيض مردمي جاي خود را تنها به برپايي يك حكومت دمكراتيك و مردمي داده است ، و مردم ايران از گذر تجربه انقلاب اسلامي و زندگي در يوغ جمهوري اسلامي به خوبي دانسته اند كه عدالت و برابري ، استقلال و آزادي ، حفظ ارزشها سنتي و مذهبي تماما فرزندان يك حكومت دمكراتيك و مردمي است ، حال در چنين شرايطي نه تنها يكي از بزرگترين زمينه هاي انحراف انقلابي ديگر مانند انقلاب اسلامي از مطالبات مردمي فراهم نيست بلكه در نبود خواسته هاي پراكنده مردمي انگيزه بكار گيري هر گونه خشونتي عليه گروهاي ديگر نيز بي پايه واساس است .

ثالثا فراموش نكنيم آنچه بيش از هر عامل ديگري باعث انحراف انقلاب اسلامي سال 57 از مطالبات اوليه مردم ايران مي شد مشروعيت يك حكومت ايدولوژيك و مذهبي بين مردم ايران بود كه به سركوب مرحله به مرحله فعالين و سياسي و آزاديخواه و احزاب و گروهاي سياسي مشروعيت مي بخشيد و مردم را براي بكارگيري هر گونه سركوب و خشونتي آماده مي ساخت چنانچه مي بينيد بعد ها مشروعيت ايدولوژيك و مذهبي زمينه ساز بكار گيري سياست صدور انقلاب و بنياد گرايي اسلامي را فراهم آورد كه با اتخاذ اين تصميم دشمن هاي فرضي و خيالي در داخل ايران و بيرون ايران كشف و توليد مي شدند تا با سركوب اين دشمنان فرضي و خيالي زمينه لازم براي ايجاد هر گونه انحرافي از شعارهاي اوليه سال 57 را فراهم گردد ‹ نقش رهبر كاريزماتيك در انحراف انقلاب رو نبايد فراموش كنيم › ، در واقع مشروعيت يك حكومت ايدولوژيك و مذهبي بود كه زمينه را براي به انحراف كشاندن انقلاب فراهم مي ساخت ‹ اين تجربه ما را از تكرار انقلابي ديگر مي ترساند › حال آنكه با نگاهي به شرايط امروز در مي يابيم كه اساسا مشروعيت حكومتهاي ايدولوژيك يا حكومتهاي مذهبي در بين مردم ايران و در بين فعالين سياسي و آزاديخواه به شدت مردود و مطرود شناخته مي شود و عملا مي بينيم كه گفتمان حاكم بر نيروهاي اپوزوسيون داخلي و خارجي حول و حوش يك حكومت غير ايدولوژيك و يك حكومت غير مذهبي گردش مي كند كه اين بدان معني است كه در نبود مشروعيت ايدولوژيك و مذهبي عملا يكي از بزرگترين علل و عوامل تكرار انقلاب اسلامي و نهايتا انحراف اون از مسيرهاي اوليه از بين رفته است و در چنين شرايطي ترس از تكرار چنين انقلابي و چنان انحرافي مردود و مطرود است .

رابعا : اصولا برگزراي تجمعهاي اعتراضي ، راهپيماييها يا اعتصابات نمي تواند صرفا به معني پيگيري وقوع يك انقلاب باشد ، نگاهي كه در اين نوع نگرش به استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك مي شود يك نگاه منفعلانه و يك نگاه كوتاه بينانه و استبداد زده ناشي از ترس افراطي از تكرار انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 است ‹ كه نهايتا مي تواند ما را از چاله به چاه بياندازد › ، اگر بخواهيم نگاهي به معني و مفهوم صحيح چنين اعتراضاتي بياندازيم در خواهيم يافت كه اوصولا برگزاري تجمعات اعتراضي و راهپيماييها مي تواند به معني خرده انقلابهاي كوچكي باشد كه از بروز يك انقلاب بزرگ و انفجاري جلوگيري مي كند اگر شما به كشورهاي دمكراتيك جهان نگاهي بياندازيد مي بينيد كه تجمعات اعتراضي آنها هيچگاه به منظور پيگيري وقوع يك انقلاب نشانه گيري نمي شود و علت آنهم اين است كه مطالبات آنها همواره توسط ابزارهاي مدني و دمكراتيك در حال تخليه شدن هست و به اينصورت هيچ وقت سطح مطالبات آنها به حدي نمي رسد كه برگزراي چنين اعتراضاتي به وقوع يك انقلاب منجر شود ، حال پر واضح است مطالبات انباشته مردم ايران كه در طول بيست و پنج سال گذشته بي هيچ تدبير و سياستي تخليه نشده باقي مانده است مي تواند كوچكترين تجمعات و راهپيماييهايي را تبديل به يك انقلاب تمام عيار عليه كليات حكومت اسلامي كند و چنانچه مي بيند وقوع چنين انقلابي قبل از اينكه مربوط به بكارگيري اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك باشد نتيجه عدم بكارگيري چنين ابزارهاي دمكراتيكي در گذشته است كه اين كار توانسته است مطالبات مردم رو تا به حدي بالا ببرد كه تنها وقوع يك انقلاب بتواند مردم را به مطلوب برساند ، پس عدم استفاده از اين ابزارها نه تنها نمي تواند جلوي تكرار يك انقلاب ديگر را بگيرد بلكه مي تواند بروز يك انقلاب خشن و خشونت زا را قوت بخشد ، لذا نه تنها صاحبان چنين تفكراتي نمي توانند مدعي عدم برگزاري چنين اعتراضاتي به دليل تكرار انقلابي ديگر باشند بلكه عملا صاحبان چنين تفكراتي در رديف اول متهمين تكرار انقلابي ديگر هستند ، وانگهي تجربه انقلابهاي نارنجي در يوگسلاوي و گرجستان نه تنها به ما مي آموزد كه مي توان با تدبير و فراست در بكار گيري قدم به قدم و كنترل شده اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني از وقوع انقلابي ديگر مانند انقلاب سال 57 جلوگيري كرد بلكه به ما مي آموزد با آموزشهاي گسترده و قدم به قدم برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي مي توان پشتوانه و اندوخته اي را فراهم كرد كه ضامن عدم انحراف حكومتهاي احتمالي آينده باشد . ‹ حال با توجه به چهار استدلال فوق در مي يابيم كه عدم برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي به دليل ترس از تكرار انقلابي ديگر و متعاقبا آن ضايعات آن بي مورد و بي پايه و اساس است كه تنها مي تواند ما را از چاله به چاه بياندازد . ›

اما دومين گروه و دسته اي كه با ديد و نگرش افراطي خودشون باعث ناكامي هر چه بيشتر در استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مي شوند گروهي هستند كه متاثر از انقلاب اسلامي سال 57 ، هيچ راهي جز تكرار انقلابي ديگر براي رسيدن به آزادي و دمكراسي نمي شناسند ، اين گروه در نقطه مقابل گروه اول با تجويز نسخه هايي كه منجر به تكرار يك انقلاب ديگر مي شود و با تحريك و تشويق آگاهانه يا ناآگاهانه مردم به شورش ها و هرج و مرج طلبي هاي كور و بي هدف ، مي خواهند ابتدا پايه هاي حكومت اسلامي را به تزلزل كشانده و سپس از ميان هرج و مرج طلبيها و شورشهاي گسترده ، آزادي و دمكراسي را براي ملت ايران استخراج كنند ، نسخه هاي پيچيده شده توسط اين گروه كه از انقلاب سال 57 الگو برداري شده خواه و ناخواه هرج و مرج طلبي و شورشهاي كور را به دنبال خواهد داشت ، باعث مي شود تا ساير فعالين سياسي و آزاديخواه از بكارگيري چنين ابزارهايي به كلي منصرف بشوند ( تا مبادا اين گروها با در دست گرفتن ابتكار عمل در چنين اعتراضاتي ، اين اعتراضات را متمايل به تكرار وقوع يك انقلاب ديگر مانند انقلاب اسلامي سال 57 كنند ) ، ديد و نگرش اين گروه نه تنها عمده فعالين سياسي و آزاديخواه را در موضع انفعالي براي استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك قرار داده است بلكه عملا كاري كرده است كه فعالين سياسي و آزاديخواه ، حتي برگزاري چنين تجمعاتي را نهي و نفي كنند . شكي نيست هم طرفداران برگزاري تجمعات اعتراضي براي پيگيري تكرا يك انقلاب ديگر و هم طرفداران عدم برگزاري تجمعات و اعتراضاتي براي عدم تكرار يك انقلاب ديگر هر دو راه افراط و تفريط را در پيش گرفته و هر دو با نوع ديد و نگرش خودشون باعث هر چه ناكام ماندن استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني مي شوند . اما اگر بخواهيم نگاهي دقيقتر به چرايي و چگونگي بوجود آمدن چنين تفكراتي در نزد گروه دوم بياندازيم در خواهيم يافت كه پيش رو نداشتن روشهايي بهتر از برپا كردن يك انقلاب ديگر ‹ براي رسيدن به آزادي و دمكراسي › ، طرفداران اين گروه را از روي تسأصل و بيچارگي به اتخاذ چنين تصميمي كشانده است كه قطعا اتخاذ يك تاكتيك مناسب و حساب شده مي تواند آنان را از پيگيري چنين تصميمي باز دارد .

سومين و چهارمين گروهي كه با ديد و نگرش خودشون باعث هر چه ناكام مانده تر شدن استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك مي شوند به ترتيب گروهي هستند كه معتقدند برگزاري چنين اعتراضات و راهپيماييهايي با توجه به سركوب حكومت اسلامي و با توجه به بگير و ببندهاي حكومتي باعث ريزش نيرو يا از دست دادن نيروها و نهايتا به باد دادن پتانسيلها مي شود و گروه ديگر گروهي هستند كه برگزاري چنين اعتراضاتي را يك كار خشونت آميز و خشونت زا مي دانند و با رويكرد نفي خشونت اين قبيل اعتراضات رو قبيح دانسته و برگزار كنندگان چنين تجمعاتي رو نهي و نفي مي كنند . در بررسي هر دو ديدگاه ابتدا به قسمتهايي از مقاله اكبر گنجي در فرداي پذيرش شكست اصلاحات مي پردازيم و سپس هر دو طرز فكر را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم ؛ اكبر گنجي در مقاله اي ‹ بنام بن بست اصلاحات › چنين مي نويسد : « اصلاح طلبان با تصوري نادرست از رويكرد اخلاقي نفي خشونت ، امكان هرگونه تحرك و نشاطي را از جنبش جامعه مدني سلب كرده اند . » « استراتوژي آرامش فعال ، توجيهي است ايدولوژيك براي شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت ، بي عملي ، فقدان برنامه و نداشتن شجاعت مدني .» « ايده نفي خشونت به عنوان حكمي اخلاقي و اقدامي استراتژيك بايد همچنان جايگاه رفيع خود را در جنبش جامعه مدني حفظ نمايد . اما روايت نادرست ازآن ايده و استنتاج از آن تصور نادرست ، ياس و نا اميدي را تقويت و مردم را بسوي گوشه نشيني يا انقلاب خشونت بار سوق خواهد داد » . « وقتي در جوامع دمكراتيك ، نافرماني مدني و شجاعت مدني رفتارهايي پذيرفته شده هستند كه امكان اصلاح دائمي حكومت را فراهم مي آورند . پرسش اينست كه چرا وقتي اين اعمال در جوامع دمكراتيك اخلاقا مشروع تلقي مي شوند چرا در جوامعي كه هنوز با دمكراسي فاصله زيادي دارند نبايد با شجاعت مدني به نافرماني مدني اقدام كرد . »

در بررسي ديدگاه سوم و چهارم و با توجه به قسمتي از مقاله اكبر گنجي در مي يابيم كه اولا آنچه باعث توليد خشونت و متعاقب آن بروز انقلاب هاي خونين و مسلحانه مي شود ناتواني در استفاده از اين ابزارهاي دمكراتيك و مدني براي احقاق حقوق ملتهاست نه استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك ، يعني زمانيكه هيچ راه اعمال نفوذي بر روي حكومتها ‹ توسط مردم › باقي نمي ماند و هيچ راه حل مسالمت آميزي براي رسيدن به آزادي و دمكراسي وجود نداشته باشد مردم به روشهاي خشونت آميز روي مي آورند ، حال اگر ما روشهاي مسالمت آميز رو به رسميت نشناسيم و اونرو نهي و نفي كنيم و اونرو نپذيريم اولين قدم رو براي توليد خشونت برداشتيم و قطعا در چنين شرايطي نمي توانيم مدعي نفي خشونت باشيم ،ثانيا آنچه بيش از هر عامل ديگر باعث ريزش نيروها و از دست دادن نيروها در چنين تجمعات و اعتراضاتي مي شود و آنچه باعث توليد خشونت توسط گروهي محدود ‹ شبه نظامي و نظامي و يا مردم عامي › مي شود تعداد كم اعتراض كنندگان و تجمع كنندگان است كه چنين امري را موجب مي شود ، در واقع تعداد كم تجمع كنندگان باعث مي شود حكومت اسلامي به راحتي اعتراض كنندگان را دستگير و سركوب كند و در نهايتا با به خشونت كشاندن آن توسط گروهي معدود و انگشت شمار ، چنين اعتراضاتي را ناكام بگذارد ، چنانچه به راهپيمائيهاي ميليوني مردم گرجستان و يوگسلاوي نگاهي بياندازيم در خواهيم يافت كه تعداد ميليوني تجمع كنندگان حتي تصور به كار گيري كوچكترين خشونت و سركوبي را به حكومت گران نمي دهد چه به رسد به باينكه حكومت بخواهد آن را بكار گيرد .

ثالثا : آنچه كه بيش از هر عامل ديگري باعث به هرج و مرج كشيده شدن اين تجمعات و اعتراضات مي شود ‹ و نهايتا باعث مشروعيت سركوب حكومت اسلامي مي شود › عدم آشنايي بسياري از اقشار جامعه با فرهنگ درست استفاده از اين ابزارهاي مدني و دمكراتيك است ، در واقع زماني كه چنين اعتراضاتي برگزار مي شود شاهد حضور مردمي هستيم كه هيچ آموزشي در اين زمينه نديده اند و هيچ آشنايي با آن ندارند لذا چنين اجتماعاتي توسط مردم عوام و گروهاي هرج و مرج طلب و احساسي به سرعت به آشوب و اغتشاش كشيده مي شود كه اين هرج و مرج طلبيها نيز باعث مشروعيت سركوب اعتراض كنندگان توسط حكومت اسلامي مي شود و نتيجه كار اين تجمعات براي ما از دو قدم پيش به دو قدم پس تغيير مي كند ، اما سوال اينجاست كه چرا مردم با فرهنگ درست برگزاري چنين تجمعات و اعتراضاتي آشنا نيستند ؟ پر واضح است زماني كه برگزاري اين اعتراضات را هيچ روشنفكري و هيچ گروهي به رسميت نمي شناسد ، هيچ گروه و هيچ روشنفكري هم ، براي فرهنگ سازي و آموزش درست آن ‹ برگزراي چنين تجمعاتي › به مردم تلاش نمي كند ، لذا در نبود آموزش و فرهنگ سازي احزاب و روشنفكران شاهد رفتارهاي ناهمگون و نادرست مردم در چنين اعتراضاتي و اجتماعاتي هستيم كه در نهايت چنين تجمعاتي را از دو قدم پيش به دو قدم پس تبديل مي كند .

به اميد ايراني آزاد و مدرن

۴/۰۴/۱۳۸۸

تاریخچه مبارزات مدنی در ایران / ایران پیشرو در خاورمیانه و آسیا


این مقاله در تاریخ سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۵ نوشته شده است

در ایران سابقه استفاده از اعتصابات ، راهپیمائیها و تجمعات اعتراضی به عنوان یك ابزار مدنی و دموكراتیك برای احقاق حقوق مردم ، بر خلاف تصورات موجود دارای سابقه ای بس كهن و تاریخی است ، به جرات می توان گفت ایرانیان با پیشینه صد ساله استفاده از این ابزارهای مدنی و با بیش از چهل سال تجربه بیشتر از كشورهای منطقه ، پیشتاز استفاده از اعتصابها ، راهپیماییها و تجمعات اعتراضی بوده و در حالی كه گردش قدرت در كشورهای منطقه تنها به روش قبیله ای یا ملائك و طوایفی ( ورثه ای ، كشتن پادشاه یا مرگ پادشاه ، قیام قبیله ای علیه قبیله ای دیگر ، جنگ ، حمله خارجی ، دخالت های درباری و . . . ) صورت می گرفت ، مردم ایران به خوبی به قدرت خارق العاده حضور تودهای مردمی در اعتصابها ، راهپیماییها و تجمعات اعتراضی یا به عبارتی دیگر با روشهای مدنی برای احقاق حقوق خود  آشنا بوده و به كرات از آن استفاده می كردند . 

اولین سابقه برگزاری اعتصابها ، راهپیمایها و تجمعات اعتراضی یا مبارزات مدنی ( مبارزات دسته جمعی غیر خشونت آمیز ) در ایران  به دی ماه سال 1284 خورشیدی بر می گردد كه در آن مردم تهران در مخالفت با سیاستهای عین الدوله و در اعتراض به ضرب و شتم « شلاق زدن » دو تاجر معتمد و محترم بازار تهران ، ابتدا دست به اولین اعتصابات عمومی زدند و سپس با برگزاری تجمعات اعتراضی ، اولین راهپیمایی مسالمت آمیز تاریخ ایران و منطقه را برگزار كردند ، در واقع زمانی كه عین الدوله پس از تاثیرات جنگ جهانی اول بر قیمت قند ، تعدادی از محترمین و معتمدین بازار تهران « كه با نیروهای ترقی خواه ارتباط داشتند » را به هدف زهره چشم گرفتن از نیروهای ترقی خواه و به بهانه واهی گرانفروشی و احتكار‌ در میدان شهر شلاق زد . نیروهای ترقی خواه به همراه بازاریان و نیروهای مذهبی دست به اولین اعتصابات عمومی تاریخ ایران زدند و مغازها و حجره های خود را تعطیل كردند ، سپس مردم شب هنگام ، در مساجد شهر دست به تجمعات اعتراضی  گسترده زده و بعد از آن با صلاح و مشورت یکدیگر ، صبح هنگام اولین راهپیمایی مسالمت آمیز تاریخ ایران را  به سمت قم آغاز كردند ، متعاقب این اقدام چیزی نگذشت كه رفته رفته موج حمایتهای مردمی از اقصی نقاط ایران متوجه این راهپیمایی ها شد و روز به روز بر تعداد مهاجرین ( راهپیمایی کنندگان ) افزوده شد .

بالاخره مهاجرین یا متحصنین پس از گذشت یك ماه نه تنها توانستند عین الدوله و مظفرالدین شاه را از تكرار چنین حوادثی باز دارند بلكه توانستند امتیازات مترقی خواهانه ای نظیر تاسیس اولین عدالتخانه ( حكم به قانون و تساوی همگان در برابر قانون ) را در اقصی نقاط ایران به عین الدوله و مظفرالدین شاه تحمیل كنند و به این ترتیب خاطره ای خوش " از چنین مبارزه ای " را در اذهان مردم ایران به یادگار بگذارند ، شایان ذکر است در آن زمان تاسیس عدالتخانه در اقصی نقاط ایران در نوع خود بی نظیر و برای اولین بار در منطقه بوقوع می پیوست »

اما دومین تجربه مردم ایران در بكارگیری اعتصابها ، راهپیماییها و تجمعات اعتراضی به عنوان یك ابزار مدنی و مسالمت آمیز ، به اوایل تابستان 1285 ، هیجده ماه  بعد از اولین تجربه مردم ایران در حالی به وقوع می پیوست كه در ایام محرم یكی از واعظین مساجد توسط نیروهای حكومتی دستگیر شد ، این دستگیری باعث درگیری میان نیروهای نظامی و مردم شد و متعاقب آن یك نفر از مردم عادی كشته شد ، بعد از این حادثه مردم جنازه  فرد کشته شده را به مسجد شهر بردند و تا صبح هنگام بیش از 1000 نفر در مسجد تهران به عنوان اعتراض تجمع كردند و صبح هنگام جنازه را در شهر چرخاندند ، این تشیع جنازه باعث درگیری قوای نظامی با مردم شد و بیش از 50 نفر در این تشیع جنازه كشته شدند كه متعاقب آن ، روحانیون و مردم در دومین راهپیمایی مسالمت آمیز تاریخ ایران ، مجددا به سمت قم راهپیمایی كردند ، منتهی این بار در همان ابتدای راهپیمایی عین الدوله كه از تكرار حوادث 18 ماه پیش بشدت می هراسید از خروج سایر مردم و پیوستن آنها به سایر مهاجرین جلوگیری كرد ، لذا سایر مردم كه تعداد آنها به بیش از 1400 نفر می رسید به ناچار تا مدت یك هفته به سفارت انگلیس پناهنده شدند « تا از گزند خشم عین الدوله در امان بمانند » .

حضور یك هفته ای مردم در سفارت انگلیس تبدیل به یك كلاس درس دمكراسی خواهی و ترقی خواهی شد و در نتیجه سخنرانی ها و جلسات پی در پی نیروهای ترقی خواه در این یك هفته ، رشد سیاسی مردم افزایش و نهایتا شروط آنها برای خروج از سفارت انگلیس به خواسته های ترقی خواهانه ای چون افتتاح دارالشوری « مجلس » ، عزل عین الدوله ، عودت تبعید شدگان و قصاص قاتلین ارتقا یافت ، بهرحال پس از گذشت یك هفته مظفرالدین شاه و عین الدوله كه خود را در مقابل حمایتهای روز افزون مردم شهرهای دیگر تنها می دیدند مجبور شدند بی قید و شرط به تمام خواسته های  متحصنین و مهاجرین تن دهند و به این ترتیب همكاری مابین تجار ، بازاریها ، مردم و روحانیون در استفاده از این ابزارهای مدنی و دموكراتیك یك تجربه شیرین دیگر را در اذهان مردم ایران و مردم كشورهای منطقه به یادگار گذاشت و برای اولین بار در سطح ایران و منطقه  ، مجلس یا دارالشوری در ایران تاسیس شد و عین الدوله بزرگترین مخالف نیروهای ترقی خواه عزل شد . « در روسیه بعد از پنج سال در نتیجه شكست روسیه از ژاپن و در نتیجه استدلال مردم كه ژاپن به خاطر داشتن مجلس در جنگ پیروز شده است ، مجلس دوما و سپس مجلس عیان تشكیل شد ، همچنین در آسیا فقط امپراتوری ژاپن در نتیجه خواست امپراتور و نه مردم دارای مجلس شوری بود »

هر چند گاندی به عنوان شاخص ترین رهبر جهان توانست با به نمایش گذاشتن قدرت راهپیماییها ، تجمعات اعتراضی و در نهایت نافرمانیهای مدنی به عنوان اولین و شاخص ترین خالق نافرمانیهای مدنی در جهان شناخته شود اما چنانچه می بیند ایرانیان پنجاه سال قبل از گاندی و هفتاد سال قبل از نلسون ماندلا با این ابزارهای مدنی و مسالمت آمیز آشنا بودند و به كرار از آن استفاده می كردند و این در حالی بود كه در ایران بر خلاف كشورهایی چون هند و آفریقای جنوبی هیچ دشمن خارجی و محركی به عنوان استعمار « و به عنوان یك آلترناتیو قوی » وجود نداشت كه توده های مردمی را تشویق به چنین حركت هایی كند ، بنابراین در ایران نه مخالفت با استعمار بلكه مطالبات ترقی خواهانه آلترناتیو چنین حركتهایی بود كه این نیز خود بر ارزش این پیشتازی ایرانیان در استفاده از مبارزات مدنی افزون می كند با این حال سوال اینست كه چرا پس از صد سال از این تجربه در چنین جایگاهی قرار داریم ؟ 
  
به امید ایرانی آزاد و مدرن 
كاوه شیرزاد

۴/۰۳/۱۳۸۸

دانشجویان باید از انفعال به سمت کنشگری بروند / گفتگو با کار آن لاین

این مصاحبه در اواخر سال 82 انجام شده: لینک به مطلب


مصاحبه کارآنلاين با کاوه شيرزاد، سخنگوی حزب دمکرات ایران

* دانشجویان باید بر فعالیت‌های علنی خود در دانشگاه افزوده و در بیرون از دانشگاه نیز به فعالیت‌های غیرعلنی بپردازند. نظام‌های توتالیتر اگر مجال یابند تا سرکوب نهایی پیش خواهند رفت. این یک تهدید جدی علیه آنان است و اگر دانشجویان دست روی دست بگذارند، زمین‌گیر خواهند شد.
در ماه اخير بطور قابل توجهی بر ابعاد سرکوب فعالين دانشجوئی افزوده شده است. بنظر شما دليل آن چيست؟ آيا جمهوری اسلامی سياست جديدی را نسبت به جنبش دانشجوئی در پيش گرفته است؟
سیاست جمهوری اسلامی سرکوب کلیه فعالیتهای سیاسی و مدنی و ایجاد جو رعب و وحشت در جامعه است. دانشگاه نیز قسمتی از جامعه است و شامل همین سیاست، اما به نوع خودش. محیط دانشگاه با محیط جامعه متفاوت است. چرا که دانشگاه محل تجمع جوانانی پر شور است که به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه بیشتری دارند و نسبت به آن حساس ترند. به خاطر ماهیت اجتماعی دانشگاه، دانشجویان اولین قشری هستند که به رویدادها و اخبار و اطلاعات واکنش نشان می دهند. دانشگاه سنگر آزادیست. وقتی بحث سرکوب مطرح میشود اولین جایی که نشانه می روند دانشگاه است و بیشترین فشارها را به این محیط وارد می کنند. بنابراین باید گفت آری جمهوری اسلامی سیاست جدیدی را در دانشگاهها دنبال می کند که این سیاست قسمتی از سیاست بزرگ آن برای ایجاد جو رعب وحشت و قسمتی از وظیفه ایدولوژیک آن است .

در ميان بخشي از دانشجويان، احزاب، سازمان ها و شخصيت هاي سياسي در داخل و خارج از كشوربا توجه به افزايش سركوب دانشجويان و نيز اخراج، بركناري و بازنشستگي زودرس اساتيد، اين تحليل مطرح است كه جريان حاکم در تدارك و زمينه چيني براي انجام انقلاب فرهنگي دوم در سطح دانشگاه هاي ايران است. از نظر شما دولت احمدي نژاد از شرايط و امكانات لازم براي انجام انقلاب فرهنگي دوم برخوردار است ؟ آيا حاكميت با توجه به تجربه انقلاب فرهنگي اول و نيز شرايط امروز دانشگاه ها آمادگي تحميل چنين هزينه سنگيني را براي جامعه دارد؟


البته من اعتقاد ندارم پشت این سرکوبها برنامه ای به وسعت انقلاب فرهنگی نهفته باشد. آنچه مشخص است اینست که شعبان بی مخها در جامعه دارند ابتکار عمل را بدست می گیرند. این خصلت جمهوری اسلامی است که وقتی نوبت مافیای جدیدی برای بدست گرفتن قدرت می شود، سعی می کنند قدرت خود را در تمام ارکان نظام تثبیت کنند. امروز نوبت تثبیت قدرت شعبان بی مخهاست و این شعبان بی مخها بنا به خصلت خود چنین برخورد می کنند. احمدی نژاد در حد و اندازه ای نیست که بتواند انقلاب فرهنگی راه اندازی کند. ایشان در جمهوری اسلامی به شدت باعث شکاف در حاکمیت شده و بزودی بسیاری از سران جمهوری اسلامی را در مقابل خود بسیج خواهد کرد که متعاقبا سیاستهای ضد مردمی ایشان نیز افول می کند. شرایط جامعه نیز با انقلاب فرهنگی اول تناسبی ندارد. در انقلاب فرهنگی اول بسیاری از مردم از کشمکشهای سیاسی خسته شده بودند و از طرفی خمینی رهبر پرنفوذ جمهوری اسلامی از آن حمایت می کرد. اما امروز چنین نیست بخش بزرگی از سران جمهوری اسلامی اقدامات سرکوب گرایانه را محکوم می کنند و مدام نسبت به عواقب آن هشدار می دهند. بنابراین استنباط من اینست که تحقق انقلاب فرهنگی دوم امکان پذیر نیست.
دانشجويان و دانشگاهيان براي مقابله با انجام انقلاب فرهنگي دوم توسط دولت احمدي نژاد چه تدابير و راهكارهايي را مي بايست تدارك ببينند؟
دانشجویان باید مقاومت کنند و از فاز انفعال به سمت کنش گری حرکت کنند. کنشگری می تواند جمهوری اسلامی را در فاز دفاعی فرو برده و در آنجا زمین گیر کند. جنبش دانشجویی نیاز به سازمان دهی قوی تر دارد. دانشجویان باید بر فعالیتهای علنی خود در دانشگاه افزوده و در بیرون از دانشگاه نیز به فعالیتهای غیر علنی بپردازند. نظامهای توتالیتر اگر مجال یابند تا سرکوب نهایی پیش خواهند رفت. این یک تهدید جدی علیه آنان است و اگر دانشجویان دست روی دست بگذارند، زمین گیر خواهند شد.

تنوع و اختلاف ميان گرايشات دانشجوئي در دانشگاه هاي ايران بسيار محسوس است. اما برای مقابله با سياست هاي وزارت علوم و دولت احمدي نژاد اتحاد دانشجويان امری است ضرور. بنظر شما گرايشهای مختلف دانشجوئی ميتوانند بر سر يكسري اصول و خواسته هاي حداقل مشترك به توافق برسند؟ حداقل های مشترك دمكراتيك حول چه اصول و مواردی می تواند، شكل بگيرد؟

معمولا در رکود فعالیتهای دانشجویی، اختلافات دانشجویی وسعت می گیرد. رکود فعالیتهای دانشجویی یعنی تجدید نظر در نوع فعالیتهای دانشجویی و این یعنی اختلاف دشمن مشترک می تواند اختلاف را از میان بردارد و اتحاد به وجود بیاورد. احمدی نژاد و سیاستهای سرکوبگرایانه آن همین دشمن مشترک هستند و همین عامل اتحاد. اختلاف طبیعی است و نیازی به از بین بردن آن و نفی یکی علیه دیگری نیست. اما اتحاد در مقابل سرکوب، اتحاد حول مسائل حقوق بشر و توافق بر سر به رسمیت شناختن فعالیتهای گروههای دانشجویی مختلف در کنار هم، می تواند از تضادها کاسته و نقاط مشترک را تقویت نماید.