مریم محمدی
mmohammadi@radiozamaneh.com
روز سهشنبه، ۱۷ آذر دادستان کل کشور، غلامحسین اژهای در اولین مصاحبهی مطبوعاتی خود پس از انتصاباش به این مقام، اظهاراتی در مورد حوادث اخیر، متهمین و مسوولین آن بیان کرد. اظهارات غلامحسین محسنی اژهای، تند و قاطع بود و خبر از تصمیم دادستانی برای برخورد شدیدتر با عاملان و مسوولان حوادث اخیر داشت.
آقای اژهای از جمله در ارتباط با آقای مهدی کروبی، در پاسخ به سووال خبرنگاران در مورد یکی از پروندههای جنجالی حوادث اخیر، یعنی ماجرای قتل و سپس پیدا شدن سعیده پورآقایی، توضیحاتی داد که اتهاماتی را متوجهی آقای کروبی میکرد.
در داستان سعیده پورآقایی، مردم با خبری در سایتهای اصلاحطلب مواجه شدند، مبنی بر این که او دختر یک جانباز است که توسط نیروهای امنیتی دستگیر، سپس به قتل رسیده و جسد نیمه سوختهی او به مادرش نشان داده شده است.
روزنامه های اصلاحطلب پس از چندی این خبر را از روی سایتهای خود برداشته و گفتند در مورد آن، تردیدهایی دارند. چندی بعد مقامات دولتی اعلام کردند که او دختر منحرفی است و بارها از خانه فرار کرده است. ناپدیدشدن اخیرش هم آخرین فرار او از خانه بوده و اینک اعلام کرده است که به خانه باز میگردد.
پس از آن، سعیده پورآقایی در تلویزیون ظاهر شد و به این جرایم اعتراف کرد. مادر وی نیز اعلام کرد که این داستانهای ساختگی، از جانب ستاد موسوی و کروبی به او گفته شده است. سپس سپیده پورآقایی، خواهر ناتنی سعیده، مصاحبه هایی با برخی رسانهها انجام داد و اعلام کرد که در پیگیری ماجرای خواهرش، متوجه شده که این داستان از سوی نیروهای امنیتی طرحریزی شده است.
پیگیری ماجرا، توسط سپیده پورآقایی موجب شد که وی از جانب مقامات امنیتی مورد تهدید قرار بگیرد و مجبور به ترک کشور شود.
در ارتباط با طرح دوبارهی ماجرای سعیده پورآقایی، با خواهر وی، سپیده، در خارج از کشور تماس گرفته ام. او در ابتدا اینگونه توضیح میدهد:
پس از آن که اسم سعیده را در اینترنت دیدم و با توجه به مشخصات نام پدرم و نام مادر سعیده متوجه شدم خواهر ناتنی من است، این قضیه را پیگیری کردم. اولین کاری هم که کردم، به مسجدی که مراسم ختم در آنجا برگزار شده بود، مراجعه کردم. در پی گیری های بعدی نیز به «دفتر پی گیری امور بازداشتشدگان» که دفتر آقای کروبی در شهرک غرب بود، رفتم.
در آنجا متوجه شدم، بر اساس اطلاعات غلطی که یا مادر سعیده داده بود و یا از کانالهای دیگر (شاید هم به طور عمد) به آنها رسیده بوده، فکر میکردند پدر من شهید بوده است. به آنها گفتم که پدر من پیش از انقلاب مدتی زندانی سیاسی بود، اما پس از انقلاب فعالیتی نداشته است و حتی یک روز هم جنگ نرفته است. پس از آن بود که پیگیری مساله به روال دیگری افتاد.
روزنامههای طرفدار دولت نیز اعلام کردند که چنین ماجرایی دروغ بوده و سعیده پورآقایی از منزل فرار کرده است. ولی در زمانی که هنوز تصور میشد، سعیده کشته شده است، شما با مادر او صحبت کردید؟
خیلی به سختی توانستم با مادر سعیده ملاقات کنم. اما متوجه شدم طی دو ماهی که مادرش اعلام کرده است سعید مفقود شده است، هیچ تحقیقات محلی ای از سوی پلیس انجام نگرفته. با همسایه ها که صحبت میکردم، میگفتند انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. هیچ کس نمیآید از ما چیزی بپرسد.
اما یک روز پس از آن که من در محل به تحقیق پرداختم، مامورین امنیتی با همسایه ها تماس گرفته بودند و از صحبتهای ما با آنان، جویا شده بودند. که این خیلی عجیب است.
مادر سعیده باور کرده بوده که دخترش کشته شده است. همینطور است؟
اصلا به عمد اطلاعات غلط به مادر سعیده داده شده بود و ایشان با توجه به علایمی که روی جسد دیده بود، تصور میکرد دخترش کشته شده است. از سوی دیگر، از وی خواسته شده بود سکوت کند.
مادر سعیده جمله ای هم در این ارتباط به من گفت که تا کنون در مصاحبههای ام بیان نکرده ام؛ او میگفت، شمارهای به او دادهاند و از او خواسته اند که با آنها در تماس باشد و هر وقت او با این شماره تماس میگرفته، این آقایان که ظاهرا مامورین امنیتی بوده اند به او میگفته اند: «سعیده را فراموش کن و زینب وار تحمل کن». این دقیقا عین جملهای است که مادر سعیده در حضور همسرم به من گفت.
پس ایشان باور کرده بود که دخترش کشته شده است.
دقیقا! او به من گفت: «دختر من کشته شده است». گفت به پزشکی قانونی رفته است. حتی محل آن را نام برد و گفت که در نازی آباد بوده است. خیلی هم آشفته بود و وقتی از همسایهها هم پرس و جو کردم، آنها به من گفتند که او شبانه روز گریه میکند. پس معلوم است تصور میکرده که دخترش کشته شده است.
در هر صورت، زمانی که من داشتم تحقیقات ام را انجام میدادم، پیش از آنکه سعیده را به تلویزیون بیاورند و مدت کوتاهی پیش از خارجشدن ام از ایران، از سوی وزارت اطلاعات مرا احضار کردند و به من گفتند که باید موضع ام را مشخص کنم. به آنها پاسخ دادم که من چه موضعی را باید مشخص کنم؟ و فقط میخواهم حقیقت را بفهمم.
اما آنها باز هم گفتند: خیر، شما باید موضعات را مشخص کنی. چند روز دیگر سعیده پیدا میشود، این قضیه کاملا تمام میشود و من میتوانم سعیده را ببینم. بدون اینکه هیچ جنجالی روی این مساله ایجاد شود.
شما چطور متوجه شدید که خواهرتان زنده است؟
پیش از آن که سعیده را به تلویزیون بیاورند و حتی پیش از آن که به من اطلاع بدهند، از طریق روزنامهی کیهان و صداوسیما و برنامهی ۲۰.۳۰ متوجه شدم، از شخصی به نام «س.پ» نام میبرند و ادعا می کنند که او از خانه فرار کرده بوده و حالا با خانه تماس گرفته است.
بعد از آن، من با سرهنگ قیاسی که به منزل ما مراجعه کرده بود و از ما بازجویی و بازخواست کرده بود، تماس گرفتم. ایشان به من گفت که «بله، سعیده زنده است و شما به زودی او را میبینید. این مشکلات هم برایاش پیش نیامده و تمام این حرفها اصلا صحت ندارد».
هرقدر هم از او خواستم تلفن سعیده و یا آدرسی از او را در اختیارم بگذارند، به من گفت که اصلا در این مساله دخالت نکنم و فقط از طریق رسانهها، حق پیگیری این قضیه را دارم.
به هرحال شما دیگر هرگز نتوانستید خواهرتان را ببینید. چه پیش و چه پس از آن که با مادرش در تلویزیون ظاهر بشود. اینطور است؟
خیر، اصلا قرار نبوده که من او را ببینم. از خارج از کشور هم با یکی از همسایه های سعیده و مادرش تماس گرفتم. ایشان به من گفت که روز پیش از پخش مصاحبه ی تلویزیونی، آنها را وادار کردهاند که خانه را تخلیه کنند. سعیده و مادرش از آن خانه رفته اند و به هیچ کدام از همسایهها هم نگفته اند کجا میروند. همسایهها هم متوجه نشده بودند، قضیه چیست.
خانم پورآقایی، در این مورد که در تلویزیون گفته شد و خواهرتان هم تایید کرد که بارها از خانه فرار میکرده و این چندمین بار بوده که خانه را ترک کرده است، شما چه اطلاعی دارید؟
به هیچ عنوان این مطلب را نمیپذیرم. در تحقیقات محلی ای که انجام دادم و از نزدیک ترین همسایهها در مورد سعیده سوال کردم، آنها در مورد چه ظاهر پوشش سعیده، چه رفتارش و رفت و آمدهایی که داشته است، به هیچ عنوان این مطلب را تایید نکردند. بلکه آن را به شدت رد میکردند و میگفتند که اتفاقا سعیده یکی از ساده ترین دخترهای ساکن آن ساختمان بوده است.
اگر کوچک ترین چیزی بود، من حتما خودم در این مورد تحقیق میکردم. ولی بهشدت این مساله را تکذیب میکنم و واقعا متاسف هستم برای کسانی که به خاطر مقاصد سیاسی خودشان، حاضرند چنین دروغ هایی را ببافند.
حتی یک بار از آنها در ارتباط با این شایعه پرسیدم و خواستم اگر مدرکی در این زمینه و ادعاهای روزنامهی کیهان وجود دارد، به من ارائه بدهند. اما پاسخ دادند که چیزی را در اختیار من نمی توانند بگذارند. اگر موردی بود، حتما با من در میان میگذاشتند.
من مطمئن هستم، که مادر سعیده و خود او تهدید شده اند و به زور به تلویزیون آورده شده اند. حتی اگر سعیده را وادار کنند یکبار دیگر به تلویزیون بیاید و این اتهامات را علیه خودش بپذیرد که از این اشخاص بعید نمیدانم، من به شدت تکذیب میکنم.
به هرحال آنها در داخل ایران هستند و تحت فشار قرار دارند. کسی را هم ندارند. سعیده جز من و برادرش کس دیگری را نداشت.
از وقتی که از کشور خارج شدهاید، دیگر اطلاعی از سعیده و مادرش ندارید؟
نه متاسفانه! متاسفانه از سلامتی شان هم خبر ندارم.