این مقاله در 14 مرداد 86 نوشته شده است
بهروز جاوید تهرانی قبل از اینكه یك فرد سیاسی باشد یك فرد مبارز و آزادیخواه است ، روحیه بهروز بی پروا و بی تاب بود ، از آن تریپ آدمایی بود كه لحظه ای آروم و قرار نداشت ، در هر تجمع و حركت مدنی كه می رفتم حضور داشت ، تصویر آخری كه از او در ذهنم است روبروی دفتر سازمان ملل متحد بود ، روزی كه حدود سی نفر از مبارزین یكجا در مقابل دفتر سازمان ملل متحد دستگیر شدند ، روز بسیار تلخی بود ، بهروز ، بینا دارب زند ، شیوا نظر اهاری ، هانیه نعمتی ، دكتر فرزاد حمیدی و . . . توسط اطلاعات دستگیر شده بودند و به خیابان كنار دفتر سازمان ملل در تهران آورده شده بودند تا با یك تویوتای پلاك نظامی به زندان اوین منتقل شوند ، '' آنها در حال سوار شدن بودند و همگی خنده بر لب '' ؛ '' لحظه ای برای آزادی آنها نقشه ای احساسی به سرم زد اما باید منطقی بود و احساسی عمل نكرد '' ، بعد از انتقال آنها به زندان بچه های می گفتند : بهروز هر چند وقت یكبار از توی سلول خود فریاد مرگ بر استبداد و مرگ بر دیكتاتور سر می داد تا به بچه ها روحیه دهد .
بهروز جاوید تهرانی از گمنام ترین زندانیان سیاسی حوادث كوی دانشگاه تهران بود ، چهار سال بی سر و صدا به زندان رفت و هرگز نامی از او در هیچ رسانه ای برده نشد ، البته خودش هم علاقه ای به اسم در كردن نداشت ، اون موقع سن و سال زیادی نداشت و درهمان موقع بود كه مادرش به خاطر رنج فرزندش بدرود حیات گفت و بهروز تنها تر شد ، بهرحال بهروز از زندان آزاد شد و چند روزی نگذشت كه به جبهه متحد دانشجویی پیوست ، جبهه ای پر شور نشاط متشكل از جوانانی مصمم و جسور، عكس بهروز در لباس زندان از همان موقع بود كه به رسانه ها درز كرد .
بهروز بچه زندان بود . خیلی از سالهای عمرش را در زندان گذرانده بود و دوستان زیادی در آنجا داشت ، نوشته خیلی جالبی نیز داشت بنام '' این آب ویروس دارد '' ، منظور بهروز از این نوشته آن بود كه آب زندان ویروسی دارد كه باعث می شود هر كسی بعد از آزادی ، مجددا به زندان بر گردد ، '' او خود را آلوده به این ویروس می دانست '' ( بعنی می گفت من دوباره ادامه می دهم حتی اگر زندانی شوم ) ، در آن زمان بهروز وبلاگی دیگر نیز داشت با عنوان فرهنگ اصطلاحات زندان ، وبلاگ جالبی یود اما یكی دو پست بیشتر به روز نشد و نیمه كاره رها شد .
یكی از بزرگترین كارهایی كه بهروز انجام داد معرفی تعداد زیادی از زندانیان سیاسی گمنام به جامعه حقوق بشری و رسانه ای بود ، بسیاری از زندانیان سیاسی كه سالها كسی از انها خبردار نبودند به لطف بهروز جاوید تهرانی از حمایت افكار عمومی برخوردار شدند ، زندانیانی از مجاهدین خلق و حزب و توده و ... همین امر به اضافه روح رادیكاله بهروز باعث شد تا به او اتهاماتی سنگین بزنندو حبسی بلند مدت برای او ببندند.
بهرحال بهروز بعد از آزادی از زندان بخاطر حوادث كوی دانشگاه تهران هفت هشت بار دستگیر شد و هر بار از مدت یك روز تا سه ماه به زندان رفت ، اما هر بار بعد از آزادی از زندان دست بردار نبود و با همان كیفیت اول به كار خود ادامه می داد ، در این مدت یكی دو سالی در حزب دموكرات ایران بود و مدت زیادی را نیز با جبهه دموكراتیك ایران كار كرد ، با مهندس طبرزدی نیز رابطه بسیار خوبی داشت و زمانی كه او در زندان بود مطالبش را در سایتها منتشر می كرد .
بهروز همانطور كه گفتم از آن تریپ بچه های بی ادعا بود ، بدون شك می گویم بهروز تنها كسی بود كه در طول سالها زندان یكبار هم به مرخصی نیامد و به او یك روز هم مرخضی داده نشد ، شاید او تنها كسی بود كه تا به امروز وكیلی نداشته و اگر هم داشته سوری بوده ، نمی دانم گفتن این حرف درست باشد یا نه ، بهروز بچه زندان بود و به نظر من او بیشتر برای به زندان رفتن مرخصی می گرفت تا آزادی از زندان . ترجیح می داد تا چیزی را از ماموران نخواهد كه آنها چیزی را به او تحمیل كنند ، شاید این تفسیر بهتری باشد .
روزهای بسیاری زیادی وجود داشت كه از بهروز خبرهای ناخوشایندی را می گرفتم ، یك روز كه بهروز به زندانبانان درباره وضعیت سلول خود اعتراض می كرد با كپسول آتش نشانی به جانش می افتند و كپسول را در صورتش خالی می كنند ، كم مانده بود خفه شود كه با شكاندن دنده هایش رهایش می كنند ، روز دیگر ایشان را از بند سیاسی به بند قاتلین و اشرار می برند و روز دیگر ایشان را به زندانی رجایی شهر به یكی از بدترین زندان های كشور منتقل می كنند ، در آنجا به تحریك ماموران زندان بارها از طرف قاتلین و اشرار به او و دوستانش حمله می شود و ایشان را مورد ضرب و شتم قرار می دهند و نتیجه اینكه بهروز برای پایان دادن به درگیریها به سلول انفرادی می رود تا ضرب و شتم كنندگان به قلدری ادامه دهند . اما بهروز مبارزی بی همتاست و گوشش به این حرفها بدهكار نبوده است . او در عوض این كارها روز چهارشنبه سوری برای زندانیان رجایی شهر با سوزندان تختها و چوبهای زاید مراسم پریدن از آتش را فراهم می كند و روز شهادت اكبر مراسم بزرگداشت او را ، تصور كنید كه در رجایی شهر عده ای زندانی كه هیچ چیز را برای از دست دادن ندارند به تحریك ماموران زندان چنین تصور می كنند كه شما كافر و بی دین هستید واگر كسی شما را بكشد بی گناه است و به بهشت می رود و شما در این حال مراسم یابود اكبر محمدی را برگزار می كنید و تا ساعتها شعر و سرود ای ایران را می خوانید .
اینها گوشه ای از مسائلی هستند كه بهروز را در معرض انتقام ماموران زندان قرار داده تا شاید نفر بعدی قتلهای زنجیره ای بهروز باشد . باید بكوشیم تا دیر نشده او را آزاد كنیم .
كاوه شیرزاد
۱ نظر:
فتنه احمدینژاد. سلام، الان تازه متوجه شدم چرا در سالروز وفات امام خمینی ، حضرت امام خامنهای فرمودند که خود امام خمینی بارها فرمودند اشتباه کردند و منظور ایشان از این حرف چه بود . با رفتار اخیر رئیس جمهور بالاخره روشن شده است که احمدینژاد با دادن نتایج آرا دروغی انتخابات به امام خامنهای، باعث شدند که حضرت امام خامنهای در ملا عام اعلام کنند که حمایت از احمدینژاد بعد از انتخابات، اشتباه بوده است. فتنه اصلی زیر سر احمدی نژاد و خائنین امثال خودش بوده و هست.ای کاش دسته احمدینژاد هم سر به خیابان بگذارند شخصاً ترتیب ایشان را هم از پشت بام خواهم داد. سرباز ولایت من هستم نه آن مشائی دزد.
ارسال یک نظر