۱۱/۰۸/۱۳۹۰
۱۰/۲۸/۱۳۹۰
برهنگی گشیفته فراهانی و تصورات من
برخوردهای متفاوت، با تصاویر گلشیفته فراهانی، علیا ماجده دختر مصری و چند ایرانی ای که در حمایت از علیا ماجده تصاویر لخت خودشون رو برروی اینترنت قرار دادند، خیلی برام جالبه!
این موارد به ذهنم می رسه !
نقش زیبایی در تابو شکنی!
بازخوانی چندین باره تعریف حق، درجه آزادی و حدود و ثغور آن! ( به هزاران روایت )
جدال با برخی از تعصبات و آن لاین کردن نتیجه آن!
آزاد سازی قسمتی از تعصبات! ( به نفع گلشیفته فراهانی)
انسانها تابو را می شکنند یا تابوها انسان را!
گلشیفته سردار ملی در مبارزه با اسلام متعصب! ( نحوه اسطوره سازی )

۱۰/۲۷/۱۳۹۰
تحقیر ملتهای دیگر و دعوت به جشن افغانیها

۱۰/۲۲/۱۳۹۰
دخترانی که تابوهای مرسوم را زیر پا می گذارند اما مورد استقبال قرار می گیرند!!
متروی تهران
عرصه فعالیت دخترانی که تابوهای مرسوم را زیر پا می گذارند اما مورد استقبال قرار می گیرند!!
۱۰/۲۱/۱۳۹۰
در مورد راهپیمایی روز 25 خرداد و سخنرانی میر حسین موسوی
یادآور روزهایی پر از نشاط و امید
هر چند همیشه برایم ابهام داشت که چرا ملت هیجان زده، اجازه ادامه سخنرانی را به موسوی ندادند و احساسات خودشون رو کنترل نکردند!
راستش بعضی موقعها افسوس می خورم از این رفتارها
فکر کنم مردم می خواستند برای هر کلمه موسوی نظر بدن، حتی کلماتی که هنوز نگفته بود و باید می گفت!!
امیدوارم انتخابات پیشرو، مردم بجای انفعال یکبار دیگه برای آزادی و دموکراسی تلاش کنند و ایندفعه نتیجه ای مناسب بگیرند.
۱۰/۱۲/۱۳۹۰
تئاتر ملی در کره شمالی پس از مرگ رهبر آن
روزی یک بازیگران حرفه ای تئاتر ایتالیا به اصفهان می رود، در حال گشتن در بازار فرش فروشها، فردی نوحه خوان که افرادی حول او حلقه زده و همگی گریه و شیون می کنند توجهش را جلب می کند
موضوع برایش جالب می شود و برای اینکه حال روز آنها را بفهمد کنار آنها می نشیند و سرش را پایین می اندازد و می کوشد مانند آنها گریه کند
اما هر چه می کوشد موفق نمی شود
در این هنگام یکی از بازاریان که کنار او نشسته بود، بدون اینکه بلند شود به او نزدیک می شود و گریه کنان می پرسد شما خارجی هستید؟ اومدید اینجا فرش بخرید و سوالهایش را یکی پس از دیگری ادامه می دهد
نراقی در کتاب جامعه شناسی خودمانی از قول این مرد می نویسد:
ایرانیان بازیگران قابلی هستند و بازی کردن در خونشان است ، من با آنکه بارها در صحنه های مختلف گریه کرده بودم نمی دانم چرا آنروز نتوانستم گریه کنم!!!
دیدن صحنه های گریه اهالی کره شمالی مرا به یاد این کتاب انداخت
انگار همه مردم کره شمالی در تئاتری ملی شرکت کرده و مشغول به ایفای نقش هستند
موضوع برایش جالب می شود و برای اینکه حال روز آنها را بفهمد کنار آنها می نشیند و سرش را پایین می اندازد و می کوشد مانند آنها گریه کند
اما هر چه می کوشد موفق نمی شود
در این هنگام یکی از بازاریان که کنار او نشسته بود، بدون اینکه بلند شود به او نزدیک می شود و گریه کنان می پرسد شما خارجی هستید؟ اومدید اینجا فرش بخرید و سوالهایش را یکی پس از دیگری ادامه می دهد
نراقی در کتاب جامعه شناسی خودمانی از قول این مرد می نویسد:
ایرانیان بازیگران قابلی هستند و بازی کردن در خونشان است ، من با آنکه بارها در صحنه های مختلف گریه کرده بودم نمی دانم چرا آنروز نتوانستم گریه کنم!!!
دیدن صحنه های گریه اهالی کره شمالی مرا به یاد این کتاب انداخت
انگار همه مردم کره شمالی در تئاتری ملی شرکت کرده و مشغول به ایفای نقش هستند
اشتراک در:
پستها (Atom)