۵/۲۷/۱۳۹۲

به استقبال روحانی، با شعار هر ایرانی عضو یک یا چند نهاد مدنی؛ کاوه شیرزاد

بسیار پیش ترها فکر می کردیم “کار، کار خداست”. آن زمان گویا، همه انسانهای بی اختیاری بودیم که خود را اسیر جبر یا قضا و قدر الهی می دانستیم. بعدها که این نگاه توسط بسیاری از ما ابطال شد دنبال توجیهی برای احوالات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خودمان می گشتیم تا اینکه رسیدیم به “کار، کار انگلیسی هاست”. چند دهه ای هم با این ایده دست و پنجه نرم کردیم تا اینکه بیشتر ما رسیدیم به اینکه “کار، کار دولت است.”

وجه مشترک همه ی این توجیهات آنروزها و اینروزهای ما این بود: “ما بی تقصیریم”، “ما کاره ای نیستیم” و “به ما هیچ نقدی وارد نیست.”

اما آیا واقعا اینطور است؟ آیا کار، کار حکومت است و ما “یعنی مردم” در بوجود آمدن این وضعیت بی تقصیر بوده و هستیم؟ اگر نگاهی به اغلب کتابها، مقاله ها و مصاحبه های نخبگان ایرانی بیندازیم خواهیم دید هیچ گاه مردم – یعنی مردم ایران – سهمی از تقصیرات و اشتباهاتی که ما را به وضعیت کنونی سوق داده است، نداشته اند. گویا مردم اسطوره هایی نقد ناپذیرند.

بحث این نیست که دولت یا حکومت در بوجود آمدن عقب ماندگی ها و توسعه نیافتگی ایران سهمی ندارند که اتفاقا دارند اما آیا همه ای اینها دلیل می شود که نقش مردم را در بوجود آمدن نابسامانی ها نادیده گرفت؟ مگر جز اینست که از ماست که بر ماست!

طی روزهای گذشته مراسم تحلیف حسن روحانی برگزار شد و وی رسما رییس جمهور ایران شد. اغلب ما از اصلاح طلب، برانداز، چپ و راست که پیرو نگاه حکومت محور یا همان طرفداران تز “کار، کار دولت است” هستیم، بدون توجه به اینکه نقش مردم در این دوره چهار ساله و در تقابل با استبداد چگونه و چطور باید باشد، نشسته ایم به انتظار که روحانی در جنگ با قدرت چگونه عمل خواهد کرد و نتیجه اش چه خواهد شد؟

شکی نیست روحانی چهار یا هشت سال دیگر دوره اش تمام خواهد شد و در بدبینانه ترین حالت فردی مانند احمدی نژاد دوباره روی کار می آید که با انداختن آتشی به خرمن، ما را به همان دوره سابق برمی گرداند و طبق قاعده های پیشین بعد از پایان دوره ریاست جمهوری وی به این نتیجه می رسیم که روحانی گرگی بود در لباس میش! اما در نگاهی متفاوت یا در نگاه مردم محور، توپ بیش از آنکه در زمین روحانی باشد در زمین خود ماست و این تحولات مردم بنیاد است که بعد از پایان دوره روحانی، مانند سپری در برابر استبداد و خودکامگی باقی می ماند.

بنابراین می بایست فرصت را غنیمت شمرد و تنها به قضاوت و داوری عملکرد روحانی بسنده نکرد. باید پا به میدان بگذاریم تا با رشد آگاهی ها، بازسازی و تقویت جامعه مدنی، ترویج مسئولیت های شهروندی و …. زمینه ی توسعه پایدار سیاسی و اجتماعی را فراهم کنیم. دراین مسیر، تحقق شعار هر ایرانی عضو یک یا چند انجمن” می تواند محک خوبی برای آغاز کارمان باشد. همانطور که در سوئد هر شهروند سوئدی بطور متوسط عضو شش NGO است و در بسیاری از کشورهای توسعه یافته نیز نرخ مشارکت مردم چندین برابر نرخ مشارکت ما ایرانیان است.

براستی وقتی مشکلات فراوانی در جامعه ایران وجود دارد که نه دولت و نه حکومت قادر به حل آنها نیست، چرا هر کدام از ما، نباید عضو یک یا چند انجمن یا نهاد غیر دولتی خیریه، هنری، سیاسی و مدنی باشیم تا سهمی هر چند کوچک در کاستن از ناملایمات هم وطنان داشته باشیم. ضروری هم نیست که حتما در عرصه هایی فعالیت کنیم که اهداف و اغراض سیاسی را دنبال کنند.

کودکان بی سرپرست، خشونت علیه زنان، حفظ محیط زیست، یاری رسانی به معلولان و سالمندان، سواد آموزی به بچه های ایرانی و افغان، کمک به معتادان، کودکان سرطانی، حمایت از خانواده های زندانیان… از جمله ده ها نمونه ای هستند که عرصه ای بی انتها و قابل دسترسی را روبروی ما قرار می دهند.

کاوه شیرزاد

August 7  2013

هیچ نظری موجود نیست: