۵/۲۷/۱۳۹۲

آیا خاتمی فردی ترسو است؟ کاوه شیرزاد

طی روزهای آینده نظر محمد خاتمی برای ورود به عرصه انتخابات ریاست جمهوری 92 معلوم خواهد شد. مخالفین خاتمی به ویژه در اپوزوسیون خارج کشور، با یادآوری عملکردهای گذشته خاتمی از جمله رای دادن او در انتخابات گذشته مجلس و بسیاری از موارد دیگر از جمله مواضع محافظه کارانه اخیر وی در مورد ورود به عرصه انتخابات، وی را شخصی ترسو خطاب می کنند که کاری از پیش نبرده و نخواهد برد. آنها اعتقاد دارند خاتمی قدرت و جرات کافی برای رودرویی با جمهوری اسلامی و شخص آقای خامنه ای را نداشته و تاکنون نیز کاری از پیش نبرده و از این به بعد هم نخواهد برد. بگذریم از اینکه اغلب این افراد تحت هر شرایطی خواهان تحریم انتخابات هستند.
با تاکید بر اینکه نگارنده سقف مطالباتم بسیار فراتر از اصلاح طلبان و ایده آل های خاتمی است ولی اصلاح طلبان را برای دوران گذار به جامعه ای عرفی و بدون ولایت فقیه با حداقل هزینه ممکن ضروری می داند سخت با قضاوت افرادی که وی را شخصی ترسو خطاب می کنند مخالف است یا لااقل قضاوت آنها را بشدت زیر سوال می بیند.

متاسفانه تلقی بسیاری از فعالین سیاسی، روزنامه نگاران و مردم عادی از یک فرد سیاستمدار نه یک کنشگر سیاسی با تدبیر و حسابگر بلکه یک مبارز نستوه و جوانمرد است که اگر چه زورش به مخالفین خود ( در این مورد اصول گرایان یا جمهوری اسلامی) نمی رسد اما مانند حسین بن علی با اینکه کشته می شود یا از سر راه برداشته می شود می ایستد، مبارزه می کند و به قولی حرفش را می زند و ایستاده می میرد. با این پیش فرض آنها ،خاتمی را یک فرد "ترسو" قلمداد می کنند.

در تاریخ ایران، از محمد مصدق که مصرانه و سرسخت روبروی شاه قرار گرفت و ایستاده مرد، بدون اینکه ایده هایش را عملی نماید و دستاوردی بلندمدت داشته باشد به عنوان یک قهرمان یاد می شود اما قوام (قوام السلطنه) که به برخی از کارهای بسیار بزرگ از جمله بیرون کردن شوروی با ترفندهای سیاسی بدون هیچ سر و صدا و جار و جنجالی نائل شد، مهجور و ناشناخته باقی می ماند. برای نگارنده همیشه سوال بوده است که چرا ما ایرانیها همه شخصیت های سیاسی را در ترازوی قهرمان بودن یا نبودن می گذاریم و اگر فردی صفات یک قهرمان را نداشت کار و کارنامه او را یکسره مردود می پنداریم و هجوش می کنیم؟ آیا ما ملتی براستی قهرمان پرست هستیم و همیشه بدنبال قهرمان می گردیم؟

با اشاره به اینکه در روزهای اخیر، خاتمی زیر فشارهای جمهوری اسلامی نه تنها راضی نشده از موسوی و کروبی اعلان برائت کند بلکه اتفاقا از آنها به نیکی یاد کرده و انها را معلم خود دانسته، لازم است برای روشن شدن موضوع مقایسه ای داشته باشیم میان کروبی، موسوی و شخص آقای خاتمی.
خاتمی در هشت سال دوران اصلاحات که سکاندار مقام ریاست جمهوری بود، با عقب نشینی ها مکرر و روحیه محافظه کاری که کلمه مناسبتری بجای ترسو بودن است، توانست هشت سال جامعه ایران را در فضای حداقلی با تمام نقدهای درستی که به آن وارد بود مابین دموکراسی و استبداد نگهدارد. در دوران اصلاحات هزاران کتابی که شاید هرگز امکان چاپ و انتشار آنها در جمهوری اسلامی نبود، منتشر شد. دهها روزنامه و صدها مجله، دهها نهاد مدنی، حزب و گروه و ..... اجازه فعالیت یافتند که در دوره کوتاه هشت ساله اصلاحات توانستند ایده های دموکراسی و آزادیخواهی و گفتمان حقوق بشر و مدارا را در دور افتاده ترین نقاط ایران گسترش دهند. شاید در دوران اصلاحات چالش استبداد و دیکتاتوری در ایران حل نشد، از یک سیستم سیاسی مستبد عبور نکردیم و بعد از دوران اصلاحات احمدی نژاد روی کار آمد، فضا بسته شد و عقب نشینی کردیم اما چه کسی است که انکار کند بذری که در دوران اصلاحات ریخته شد و فرصت رشد و نمو پیدا کرد. در خرداد 88 به مثابه سرمایه ای عظیم به رهبری مهندس موسوی و کروبی علیه ولی فقیه و نیروهای استبدادی بکار گرفته شد و در آینده نیز دموکراسی خواهان از آن بهره خواهند برد.

مهندس موسوی و آقای کروبی در مقایسه با آقای خاتمی که احترام زیادی برای آنها قائلم، افرادی بودند که جانانه ایستادند، مبارزه کردند و اگرچه دستاورد زیادی مانند دوران اصلاحات نداشتند اما در نزد مردم قهرمان شدند، چرا که آنگونه که مردم می پسندیدند عمل کردند. به عبارت دیگر اگر تعصب را کنار گذاشته و اقتضاء ات زمان را کنار بگذاریم و بخواهیم کارنامه دو عملکرد محافظه کارانه ( خاتمی) و جانانه ایستادن آقایان موسوی و کروبی را از منظر نتیجه گرایی و نه از منظر حق گویی و عدالت محوری مقایسه کنیم کفه ترازو بی شک به سمت خاتمی سنگینی خواهد کرد.
من عمیقا تردید دارم در جاهایی که ناقدین آقای خاتمی انتظار ایستادگی و تسلیم ناپذیری ایشان را داشته اند، ایستادگی خاتمی به نفع جامعه مدنی تمام میشد یا خیر؟ آیا ایشان باید استمرار دوران اصلاحات را به حق گویی و عدالت خواهی ترجیح می داد؟ در اینصورت چه بسا بساط اصلاحات در همان چند سال اول برچیده میشد و هشت سال استمرار یک فضای حداقلی از دست می رفت یا خامنه ای و اصول گرایان با ترس از اصلاحات، ادامه فعالیتهای آنها را بطور کلی مسدود می کردند یا حتی به موسوی و کروبی در سال 88 اصلا اجازه فعالیت نمی دادند و مسیر تغییر بسته میشد. اگر چه نویسنده قصد ندارد خاتمی را یک فرد شجاع جلوه داده و خطی برعکس کسانیکه وی را ترسو می خوانند را در پیش بگیرد اما می خواهد تاکید کند قضاوت قطعی دیگران بر مبنی ترسو بودن وی را نیز منطقی ندانسته و به دور از چارچوبی نتیجه گرا و فایده گرایانه ارزیابی می کند. همانطور که اگر خاتمی در انتخابات گذشته مجلس مانند بسیاری از اصلاح طلبان رای نمی داد امروز جمهوری اسلامی بهانه کافی برای کنار گذاشتن وی را در دست داشت و براحتی از بحران پیشرو که بسیار می تواند برای جمهوری اسلامی پر هزینه باشد، عبور می کرد.

شاید نکته کلیدی این بحث را بتوان چنین شرح داد که مردم و بسیاری از نخبه های سیاسی و روشنفکری ما در میدان سیاست هرگز نمی پذیرند زمانی که به هر علتی، زور کمتری نسبت به حریف داری! باید معامله کنی، باید کنار بیایی، علیرغم میلت امتیاز بدهی و عقب نشینی کنی تا فضا روزی به نفعت تغییر کرده و قوایت تجدید شود. آنها در عرصه ی سیاست بر حق بودن را برابر نیرومند بودن تصور می کنند و فکر می کنند وقتی افکار عمومی تنها به لحاظ نظری و نه در عرصه عملی، همراه کسی شد ابزارهای قدرتمند و سخت افزاری دیکتاتور دود شده و به هوا می رود و باید بی تردید با هدف نابودی یکی از طرفین، به جنگ استبداد رفت.

کاوه شیرزاد


April 29 2013

هیچ نظری موجود نیست: