یکی از مشکلاتی جامعه ایرانی در گذر به دموکراسی، یکی شدن اجزای "جامعه مدنی" با "دولت" در مواجه با موانع است. واقعیت اینه که همیشه جامعه مدنی می بایست در مقابل دولت حتی اگر دولت "خاتمی یا روحانی" باشه استقلال خودش رو حفظ کنه و در مسیر کسب مطالبات تعریف شده ی خودش حرکت کنه!
به بیانی ساده تر مثلا روزنامه نگار در دولتهایی تحول خواه مانند روحانی می بایست همچنان ناقد قدرت و چشم های جامعه برای دیدن واقعیات باشند، فعالین کارگری و سندیکاها، فعالین حقوق زن، حقوق بشر وغیره هر کدام می بایست در مسیر مطالبات و وظایف خود حرکت کنند نه اینکه از آنها چشم پوشی کنند و همه تخم مرغ ها را در سبد دولت برای قوی کردن آن بیاندازند.
در جنبش سبز هم متاسفانه همین اتفاقات افتاد و جامعه مدنی ایران اعم از سندیکاهای و فعالین کارگری، معلمین، قومی، دانشجویی فعالین حقوق زنان، روزنامه نگاران و ... بجای اینکه هر کدام با نام و پلاکارد صنف یا تشکل خود در جنبش سبز شرکت کنند گروه یا تشکل خود را موقتا تعطیل کردند و بصورت منفرد یا فردی در جنبش سبز حضور داشتند و عنصری کوچک ( یک فرد) از یک کل بزرگتر شدند. شکی نیست اگر چنین نمی شد احتمال فراگیر تر شدن این جنبش و قدرت مند شدن آن افزایش می یافت.
اکنون نیز متاسفانه شاهد چنین رویکردی از طرف جامعه مدنی نسبت به دولت روحانی هستیم، قسمتی از اجزای جامعه مدنی ایران، احساس یکی شدن با دولت یا انطباق با آن را داشته و در مواجه با باند قدرت ( یعنی خامنه ای، سپاه و ...) گویی پرچم صنف، گروه یا دسته خود را زمین انداخته اند و همه توان خود را در قدرتمند کردن دولت روحانی در مقابل "حکومت یا باندهای اصلی قدرت" صرف کردند در واقع گویی آنها سنگرهای خود را رها کرده و به سنگر بزرگ دولت که علیه بخشی از حاکمیت متمرکز شده هجوم آورده اند تا به قول معروف آنجا نبرد نهایی را علیه استبداد رقم زنند. درست مانند جنگ احد در صدر اسلام که رها کردن سنگرها توسط برخی از اعراب و هجوم به سنگر بزرگ باعث نقطه ضعف و نهایتا شکست آنها شد.
قصد ندارم این بحث رو تعمیم بدم به مسائل روز اما از اولین روزهای پیروز شدن روحانی در انتخابات و حتی قبل از آن، چنین رویکردی دوباره آغاز شده و بسیاری گویا چشم ها و گوشهای خود را بسته اند و سنگر خود را به سنگر دولت منتقل کرده اند. البته لازم به توضیح نیست بحث کنونی قابل تعمیم به همه ی گروههای جامعه مدنی در ایران نیست و همه به یک اندازه تابع این نقد نیستند. هدف این نوشتار نشان دادن رویکردی اشتباهی در پیشبرد دموکراسی در ایران است.
August 14 2013
به بیانی ساده تر مثلا روزنامه نگار در دولتهایی تحول خواه مانند روحانی می بایست همچنان ناقد قدرت و چشم های جامعه برای دیدن واقعیات باشند، فعالین کارگری و سندیکاها، فعالین حقوق زن، حقوق بشر وغیره هر کدام می بایست در مسیر مطالبات و وظایف خود حرکت کنند نه اینکه از آنها چشم پوشی کنند و همه تخم مرغ ها را در سبد دولت برای قوی کردن آن بیاندازند.
در جنبش سبز هم متاسفانه همین اتفاقات افتاد و جامعه مدنی ایران اعم از سندیکاهای و فعالین کارگری، معلمین، قومی، دانشجویی فعالین حقوق زنان، روزنامه نگاران و ... بجای اینکه هر کدام با نام و پلاکارد صنف یا تشکل خود در جنبش سبز شرکت کنند گروه یا تشکل خود را موقتا تعطیل کردند و بصورت منفرد یا فردی در جنبش سبز حضور داشتند و عنصری کوچک ( یک فرد) از یک کل بزرگتر شدند. شکی نیست اگر چنین نمی شد احتمال فراگیر تر شدن این جنبش و قدرت مند شدن آن افزایش می یافت.
اکنون نیز متاسفانه شاهد چنین رویکردی از طرف جامعه مدنی نسبت به دولت روحانی هستیم، قسمتی از اجزای جامعه مدنی ایران، احساس یکی شدن با دولت یا انطباق با آن را داشته و در مواجه با باند قدرت ( یعنی خامنه ای، سپاه و ...) گویی پرچم صنف، گروه یا دسته خود را زمین انداخته اند و همه توان خود را در قدرتمند کردن دولت روحانی در مقابل "حکومت یا باندهای اصلی قدرت" صرف کردند در واقع گویی آنها سنگرهای خود را رها کرده و به سنگر بزرگ دولت که علیه بخشی از حاکمیت متمرکز شده هجوم آورده اند تا به قول معروف آنجا نبرد نهایی را علیه استبداد رقم زنند. درست مانند جنگ احد در صدر اسلام که رها کردن سنگرها توسط برخی از اعراب و هجوم به سنگر بزرگ باعث نقطه ضعف و نهایتا شکست آنها شد.
قصد ندارم این بحث رو تعمیم بدم به مسائل روز اما از اولین روزهای پیروز شدن روحانی در انتخابات و حتی قبل از آن، چنین رویکردی دوباره آغاز شده و بسیاری گویا چشم ها و گوشهای خود را بسته اند و سنگر خود را به سنگر دولت منتقل کرده اند. البته لازم به توضیح نیست بحث کنونی قابل تعمیم به همه ی گروههای جامعه مدنی در ایران نیست و همه به یک اندازه تابع این نقد نیستند. هدف این نوشتار نشان دادن رویکردی اشتباهی در پیشبرد دموکراسی در ایران است.
August 14 2013
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر